اشعار ولادت امام رضا علیه السلام

على صالحى

امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
حس شروع نغمه بلبل گرفته ام
مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام
بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
با نور اشک دست توسل گرفته ام

از آسمان برای همه ناز می کنم
تا گنبد طلای تو پرواز می کنم

نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
این زائران خسته، به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند!
بوی غذای حضرتی و این همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند

ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند

من با تو از حصار غم آزاد می شوم
با خواندن سرود تو دل شاد می شوم
یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
از برکت قدوم تو آباد می شوم
تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم
از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی!
دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم!

عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام
جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام

هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
محتاج بنده های خدایم نمی کنی
گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی
دل تنگ روضه های حسین و محرمم
راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟
این حرف آخریست که من با تو می زنم
مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟

خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
وقت زیارت است مرا هم شهید کن

******************************

قاسم صرافان

با دیدن تو چه محشری خواهد شد
آغاز حیات دیگری خواهد شد
وقتی که به صحن آسمانت برسم
آهوی دلم کبوتری خواهد شد

***

قصدم سفری برای گلگشت نبود
برگشت از آرامش این دشت نبود
در فال خطوط کف دستانم کاش
تقدیر بلیط رفت و برگشت نبود

******************************

علی سپهری

باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده است... زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت...

...گفته است این که از همه ی دلبران سر است
نامش رضاست زاده ی موسی ابن جعفر است

گیسو کمند، خوش قد و بالا و محشری
کارت شده است از همه ی خلق دلبری
پیغمبری و حضرت زهرا و حیدری
یعنی صفات حضرت حق را تو مظهری

ای نام دلربات دوای فقیرها
اصلا رسیده ای تو برای فقیرها

باید که سر دهیم همه بی مقدمه
روحی فداک یابن علی، یابن فاطمه
با عشق تو ز هول قیامت چه واهمه
سلطان ماسوایی و عبد تو ما همه

ما سال هاست ریزه خور سفره ی توایم
هشتم امام ! ما همه آواره ی تو ایم

مجنونم و جنون دل زار بی حد است
جانم ز دوری حرمت بر لب آمده است
مثل کبوتری که به امید گنبد است
اصلا دوای این دل بیمار مشهد است

آخر به من اجازه ی پابوس می دهی
اذن زیارت حرم طوس می دهی

یکبار هم محل به من بی نوا بده
قلبم سیاه گشته، تو آن را جلا بده
دردی که داده اید برایش دوا بده
جان جواد کرب و بلای مرا بده

مردم همه به لطف تو حاجت روا شدند
امروز اگر مسافر کرب و بلا شدند

حالا که چند وقت دگر ماه ماتم است
عاشق به فکر نوکری اش در محرم است
با تو بساط گریه ی ما هم فراهم است
گریه برای روضه ی کرب و بلا کم است

روضه بخوان که ابن شبیب تو ایم ما
هر شب به یاد جد غریب تو ایم ما

یابن شبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن شبیب جد مرا با عصا زدند
یابن شبیب عمه ی ما را چرا زدند؟
نامردها برای رضای خدا زدند

وقتی حسین در ته گودال رفته بود
زهرا کنار پیکرش از حال رفته بود

******************************

غلامرضا سازگار

ای خراسان تو رشک روضه رضوان ما
سایه گلدسته هایت بر سر ایران ما
خاک کویت در تمام درد ها درمان ما
جان گرفته از نسیم بارگاهت جان ما

تربت تو هم نجف هم تربت پیغمبر است
زائرت از زائر کل امامان برتر است
گنبد زرین تو تا حشر مصباح الهداست
پرچم سبز تو را امنیت ملک خداست
خشت خشت بارگاهت را به عالم این نداست
شهریار عالم است آن کس که بر این در گداست

ای فتاده بر سر خلق دو عالم سایه ات
عالمی در سایه ات ایراننیان همسایه ات

دل که شد از آن تو بیت الحرامش می کنی
هرکه گردد زائرت اول سلامش می کنی
روز محشر صاحب قدر و مقامش می کنی
هرکه باشد هشت جنت را به نامش می کنی

دست زوار شما در حشر دردست شماست
بلکه باشد نامه اعمال او در دست راست

درد جان خلق را درمان تویی دارو تویی
کبریا مظهر علی آیین محمد خوتویی
هشتمین آیینه دار حسن ذات هو تویی
هم جمال غیب هو هم ضامن آهو تویی

زائر قبر تو نزدتو عزیز از ابتداست
احترامش می کنی زیرا که زوار خداست

آسمان ها سفره رنگین احسان تو اند
آسمانی ها سر این سفره مهمان تو اند
قدسیان دنبال آهوی بیابان تو اند
عرشیان پیوسته زوار خراسان تو اند

هم ادب درآستانت شخص موسی می کند
هم نسیم بارگاهت کار عیسی می کند

نار اگر نام از خراسانت برد نورش کنند
نور اگر دور از نگاهت اوفتد کورش کنند
گر به شیطان چشم رحمت واکنی حورش کنند
وای برآن کس که فردا از شما دورش کنند

زائرت را وقت جان دادن چو آیی برسرش
این عجب نبود که از رافت بگیری در برش

ای همه در های صحنت خلق را باب الجواد
وی همه عالم مرید و کوی تو باب المراد
تاقیامت از گدا آید عنایاتت زیاد
زائر تو با تو محشور است دررروز معاد

خوش به حال آنکه روز حشر کارش بارضاست
نقش پیشانی زوار حریمت یا رضاست

کاش قلبم برکبوتر های صحنت دانه بود
کاش جانم گرد شمع زائرت پروانه بود
کارم از اول گدایی بردر این خانه بود
هرکه شد دیوانه کوی شما فرزانه بود

خادم در بار تو فخریه بر شاهان کند
کفش دار آستانت ناز بر رضوان کند

ای سرم خاک ره جاروکشان صحن تو
صورت خورشید فرش آستان صحن تو
پرچم نصر الهی سایه بان صحن تو
بال جبراییل چتر آسمان صحن تو

بس که آقاو رؤفی و شفیقی یارضا
باگدایان در خود هم رفیقی یارضا

آمدم تا در شرار مهر خود تابم دهی
آمدم تا هرچه می خواهی از این بابم دهی
آمدم ازخاک کویت گوهر نابم دهی
آمدم کز جام سقاخانه ات آبم دهی

ناله و سوزو درون و گریه و آهم بده
فرض کن یک اشترم درصحن خود راهم بده

******************************

مظاهر کثیری

دوست دارم فقط "رضا" را من
دائما گفتم از تو هرجا من

شب و روزم فقط به یاد توام
بس که هر روز و هر شبی با من

 روح موسی دمیده در جسمت
که شدم از دمت مسیحا من

اینقدر لطف می کنی ، ماندم
تو به من دل سپرده ای یا من...؟

من به تو پشت کردم اما تو...
تو به من لطف کردی اما من...

 مشهدت قبله گاه عشاق است
قبله پس کعبه نیست الزامن

کام شیرینم از نبات شماست
عطرم از "زعفران بهرامن"

یا رضا دست من به دامن تو
چشم دارم به لطف این دامن

تو سه جا قول آمدن دادی
انتظار از تو دارم آقا من

******************************

محمد بیابانی

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما

باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما

ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما

نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما

خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما

این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»

سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها

گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها

نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها

می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها

در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها

هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست

من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است

زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است

هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است

راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است

عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد

عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم

زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم

در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم

بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم

خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم

پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست

******************************

مهدی رحیمی

این گنج به این طایفه ارزان نرسیده
بی رنج به دستان دلیران نرسیده

در هیچ زمان اینهمه انواع غنیمت
بی دغدغه و جنگ به ایران نرسیده

از نام رضا مملکت ما شده آباد
با اینهمه یوسف که به کنعان نرسیده

اینجاحرمی هست که بردور ضریحش
در اصل کسی تازه به دوران نرسیده

راهی شدم از دور به سمت حرم تو
فرمان بده تا دست به فرمان نرسیده

جاداشت که درجاده ی مشهد وسط قم
از شوق بمیریم به تهران نرسیده

قصد حرم حضرت معصومه که کردیم
مُردیم از این عشق به شیخان نرسیده

انگار رضا باز نکرده به معارف
لبهای کسی را که به سوهان نرسیده

مشهد که شود کعبه چه خوب است که زائر
محرم بشود باز به سمنان نرسیده

باید بکند کفش چو موسی پی دیدار
در راه به استان خراسان نرسیده

دل رفته به پابوس تو قبل از فلکه اّب
ما دور تو گشتیم به میدان نرسیده

ما دور تو گشتیم و به سمت حرم تو
مُردیم به پایان خیابان نرسیده

ای وای دلم در حرم از شوق زیادی
راهی نجف گشت به ایوان نرسیده

جایی که در اینجا به اباصلت رسیده
دیدیم که در رتبه به سلمان نرسیده

این اوج کریمی ست که بیماری من را
دادید شفا دست به دامان نرسیده

ای کاش دوباره تو بخواهی و بیایم
در موقع برگشت به تهران نرسیده

******************************

مهدی مقیمی

پسر فاطمه سلام سلام
طلب حاجت از شما داریم
هر که هستیم یا بدیم یا خوب
در دل عشق امام رضا داریم

آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده است
روی دستش گلاب و قرآن است

روز میلاد توست یا سلطان
داخل مجلست دعا کردیم
رک بگوییم امشب ای آقا
هوس مشهدالرضا کردیم

امشب از راه دور ای آقا
برضریحت دخیل را بستیم
فخر ما این بس است تا محشر
همه همسایهء رضا هستیم

چشم در چشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو هرچه باداباد

جشن میلادتان در این هیأت
یابن الزهرا چه جشن پر شوریست
گرچه دوریم از حرم اما
دلمان مثل صحن جمهوریست

به خدا از درون گهواره
نوکر آل سید نجفم
این جهان عاشق رضا هستم
حشر هم با امام رضا طرفم

منم از عاشقان هیأتیت
افتخاریست رخت رعیتیت
به چه کار آیدم طعام بهشت
دوست دارم غذای حضرتیت

من که بیمار عشق سلطانم
تا قیامت تبم نمی افتد
تا نفس روز و شب به سینه بُود
یا رضا از لبم نمی افتد

******************************


مهدی مقیمی

بالای شعر خویش نوشتم هوالطیف
تا که کنم ثنای تو ای حضرت شریف

هم پیرو تو تاج سر اهل عالم است
هم منکر تو خوار و سرافکنده و خفیف

این جمله های ناقص و در حد فهم ما
در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف

اصلا زبان الکن ما در مقام مدح
کی می شود به وصف دو چشم شما حریف

ای صاحب بهشت حریم شما کجا
سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف

ای مهربان عالم و ای هشتمین امام
بر آستان قدس شما بارها سلام

شبهای جشن ، صحن شما دلرباتر است
باور کن از بهشت خدا با صفاتر است

وقتی فرشته زائر بی طاقت شماست
یعنی ز کبریا حرمت کبریاتر است

در خانۀ تو هیچ غریبی غریبه نیست
گویا غریب پیش شما آشناتر است

جنس طلای تو به خدا فرق می کند
اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است

وقتی شفا درون غبارت نهفته است
یعنی غبار تو ز طلا کیمیاتر است

بعضی صفات پیش تو برعکس می شوند
داراتر است پیش تو هرکس گداتر است

ایران به برکت قدمت ماندگار شد
کل چهار فصل دل ما بهار شد

خورشید خانوادهء موسی بن جعفری
مولای با محبتی و ذره پروری

گفتی سه بار دیدن زوار می روی
آقا تو در وفای به عهد از همه سری

سیمای اهل بیت همه در جمال توست
من مانده ام که فاطمه ای یا که حیدری

ایران الی الابد همه در زیر چتر توست
این آب و خاک را تو زعیمی تو رهبری

کافیست یک اشارهءتان تا که مثل رعد
بدخواه شیعه را تو به زانو در آوری

آوازه ات به حیدر کرار رفته است
آقا شجاعتت به علمدار رفته است

بگذار تا مرور کند باز نوکرت
آن خاطرات کودکی خویش در برت

از شیشۀ قطار سرک ها کشیده ام
تا بنگرم ز دور حریم منورت

در خاطرات کودکی ام نقش بسته است
آن سنگهای صیقلی و سبز مرمرت

با لذتی عجیب شمردم هزار بار
تعداد زنگ ساعت زیبای سر درت

با شوق پولی از پدر خود گرفتم و
انداختم درون ضریح مطهرت

در زیر دست و پای همه سخت مانده ام
تا دست خویش را به ضریحت رسانده ام

آنکس که با رضایت شخصش خدا رضاست
فرزند هفتم علی مرتضی رضاست

از کودکی همیشه بدهکار او شدیم
یک پای خاطرات تمامیّ ما رضاست

نقّاره می زنند بیا خوب گوش کن
گویا ترانۀ لب آنها رضا رضاست

تا سفره دار کشور ما هست فاطمه
سو گند می خورم نمک سفره ها رضاست

باید به وسعت کرمش اتکا کنیم
عمریست خرج هر چه گرفتار با رضاست

زیبا ترین کلام لب من تمام عمر
حس می کنم همیشه همین ذکر یا رضاست

عالم کمی ز وسعت صحن امام اوست
یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست

******************************

مهدی علی قاسمی

از جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید
از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید:...

...آمد که حال خسته ی ما را نظر کند
فکری به حال بنده ی خونین جگر کند

امشب عجیب سر به هوایم برای او
دنبال ذکر و مدح و ثنایم برای او
من یک گدای بی سر و پایم برای او
مجنونم و اسیر رضایم ، برای او:...

...زشت است اگر که نوکر خود را کند جواب
حاشا به لطف زاده ی پاک ابوتراب

ذکر قنوت روز و شب شیعه یا رضاست
روی لبم ترنّم ذکر رضا رضاست
در کشتی نجات فقط ناخدا رضاست
در ربنای هر شب من، آتنا ، رضاست

این دل میان مشهد و قم چون کبوتر است
گویا که وقف زاده ی موسی بن جعفر است

ما را نوشته اند گدایان مشهدش
روزی خوران سفره ی احسان بی حدش
مجنون بوی عطر ضریح زبانزدش
یک عمر خم شدیم فقط سمت مرقدش

دانه ز دست هرکس و ناکس نخورده ایم
دل را فقط به دست جوادش سپرده ایم

ما عاشقان غمزده را مال خود کنید
ما را همیشه در به در آل خود کنید
فکری به حال روزیِ اطفال خود کنید
ما را ذبیح کرده و پامال خود کنید

امشب دهید دست گدا جام باده را
امضا کنید کرب و بلای پیاده را

یا ثامن الحجج نظری هم به ما نما
بر این گدای پشت درت اعتنا نما
یعنی بیا و روزی من کربلا نما
بعدش مرا برای محرم جدا نما

یابن شبیب های تو ما را اسیر کرد
هر آنچه کرد روضه ی تکه حصیر کرد

******************************


محمدمهدی عبدالهی

دیر وقتیست دلم عرض ارادت دارد
ماه ذیعقده شد و قصد زیارت دارد

نور می آید از آن دور ،سفر نزدیك است
این چنین حضرت خورشید عنایت دارد

حاجیان در تب و تابِ سفر بیت الله
مُحرم كوی رضا كعبه حاجت دارد

روز میلاد كریم است، كرم حیران است
گوشه چشمی به گدا نیز كفایت دارد

كنج ایوان طلا روی لب این زمزمه بود
كمِ ما هست ولی شاه كرامت دارد

لحظه ای نیست كه نقّاره به گوشم نرسد
جای جای حرمش روح اجابت دارد

آن طرف پنجره فولاد چه غوغایی بود
مشهد از جنس بهشت است،قیامت دارد

سایه لطف رضا بر سر زائر افتاد
تا دم مرگ دلم شوق زیارت دارد

******************************

حسن لطفی

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا

از یاد برد نام  بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا

هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی
از خاک در خانه سلطان شده آقا

باید بنویسند كه گنجینه ی عرشیم
درسینه ی ماعشق تو پنهان شده آقا

فهمیده ام از هیمنه ی نور حضورت
با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا

من را ببر از خانه به می خانه، ترم کن
دستی سر گیسو زده دیوانه ترم کن

لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیات جمالی و جلالی خدا را

لبخند بزن تا که ببینند حسینی
تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را

لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
تا شهر حسینیه کند صومعه ها را

باید كه شب آمدنت باز بگویند
تقوای تو را،زُهد تو را،شوق دعا را

بوی تو ز پیراهن یوسف گذری كرد
بخشید به چشم تر یعقوب شفا را

ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای ناز نفس های خداوند دمت گرم

شیرین تر از این شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست

یک عمر هلاک تو و این جذبه ی عشقیم
خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست

حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کس نیست،گرفتار دم حیدری ات نیست

ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست

هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
تا خلق نویسند: تكی دیگری ات نیست

من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست

صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد

سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
صد چله دل قبله چراغان تو باشد

من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
آقا به دلم حق بده حیران تو باشد

این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد

جبریل اگر بال و پرش سایه ی عرش است
بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد

بیچاره بهشت است که هر شام تولد
حیران چراغان خیابان تو باشد

امشب سر سال است بده خرجی ما را
هم پنجره فولاد و هم کرببلا را

ما درد نهانی و توآن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی

بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی

بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی

ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بکش اما در دیگر نکشانی

ما را به نفس های تو بخشیده خداوند
ما را به سر سفره ی غیری ننشانی

گیسوی من از غصه تان پیر شد آقا
كو كرببلا و نجفم!دیر شد آقا



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا علیه السلام
[ 3 / 6 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)


      عاشقی از فنا شروع شده
      با "به نام خدا" شروع شده
      
      ذکر خیرش همیشه بوده ولی
      تازه این ماجرا شروع شده
      
      من شنیدم از آدم و حوا
      ولی از بچه ها شروع شده
      
      "بچه های محله ی بالا"
      از همان پنج تا شروع شده
      
      سالیانی ست قبل دحو الارض
      کار بیت الکسا شروع شده
      
      دیدمش جبرئیل را می گفت:
      یَک برو و بیا شروع شده
      
      سفره پهن است و انبیا جمع اند
      محفل انس با ... شروع شده
      
      همه مشغول نذری و خیرات
      بر محمد و آل او صلوات
      
      درد سر پشت درد سر دارد
      هر کسی عشق زیر سر دارد
      
      تجربه بارها نشان داده است
      عاشقی ربط با جگر دارد
      
      «بی قراری» مسیر معراج است
      هر پیمبر به آن نظر دارد
      
      می که در خمره بیشتر باشد
      مستی اش بیشتر اثر دارد
      
      باید از آن صاحبی شد که
      از دل رعیتش خبر دارد
      
      پس به کس دل نمی دهم تا که...
      ...حضرت فاطمه پسر دارد
      
      کوری چشم کور می گویم:
      ...بشنود آن که گوش کر دارد
      
      مرتضی های فاطمه عشقند
      اول و آخرش همه عشقند
      
      قحطی آب بود و در یک آن
      از کجا آمد این همه باران
      
      سر یک سفره با غلامانت
      می نشستی برای خوردن نان
      
      فکر حال گدات هم بودی
      گوئیا بوده است او سلطان
      
      صدقه مخفیانه می بردی
      در دل شب برای محرومان
      
      نشده وعده ی بهشتت را...
      ...ندهی،خاصّه بر گنهکاران
      
      تا که بر دین مان ضرر نرسد
      این همه راه آمدی ایران
      
      و چه خوب است آمدی اینجا
      سایه ات مستدام آقا جان
      
      دل ما در تلاطم است آقا
      عاشق مشهد و قم است آقا
      
      جز پریدن پری چرا باشد؟
      عمر ، بی نوکری چرا باشد؟
      
      قدر کافی دلم گرفتار است
      صحبت از دیگری چرا باشد؟
      
      کمی از جلوه های من کم کن
      جز خودت مشتری چرا باشد؟
      
      کودکی در حرم که گم شد،گفت:
      پدر و مادری چرا باشد؟
      
      این حرم خانه ی امام رضاست
      پس در اینجا دری چرا باشد؟
      
      بطلب باز هم ، زیارتِ من...
      ...دفعه ی آخری چرا باشد؟!
      
      چه خبر از برات کرب و بلا
      می شود؟ می بری؟ چرا؟ باشد...
      
      با امید آمدم به محضرتان
      فَتَصَدَّق عَلَیَّ یاسُلطان!
      
      هر دلی که پر از غبار شده
      به امید تو رهسپار شده
      
      رزق من در همین زیارت هاست
      مشهدم باز برقرار شده؟
      
      مثل اینکه شفا گرفته کسی
      در حرم باز انفجار شده
      
      بس که با رعیتت تو مأنوسی
      هر گدا با شما ندار شده
      
      زندگیِ تو مثل اجدادت
      بر مدار غم استوار شده
      
      وقت و بی وقت توی خانه تان
      مجلس روضه برگزار شده
      
      گریه آورترین سوال من است
      پلک چشمانتان چه کار شده؟
      
      بوی ماه حسین می آید
      کار این دل هم انتظار شده
      
      بانی روضه های زهرایی!
      ای محرم! چرا نمی آیی؟
      
      سید باقر سیدی زاده

****************************
 
      ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما
      جاروکشی صحن تو شغل مدام ما
      در بین خادمان تو ثبت است نام ما
      ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما
      ای هشتمین امام ! امام همام ما !
      **
      مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
      آورده اند: "قامت هارون خمیده است"
      نورت پدیده ایست که فوق پدیده است
      قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است
      هر روز صبح زود جواب سلام ما
      **
      مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
      هم می برد ز فیض شما ،هم نمی برد
      هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
      اهل بهشت را به جهنم نمی برد
      کم نیست در مقام زیارت مقام ما
      **
      استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
      بیماری ام رضاست،دوای تبم رضاست
      در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
      نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست
      دایم به ذکر می گذرد صبح و شام ما
      **
      چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
      شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
      میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
      دیوان عشق، "از تو نوشتند" های ماست
      "ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
      **
      صحنت پر از امید و لبالب اراده است
      فرقی نداشت، هر که سواره ، پیاده است
      یک دست زلف یار و یکی جام باده است
      ابرو گشاده ایم که دستت گشاده است
      مشهد به نام توست ولیکن به کام ما
      **
      در شان و رتبه ی تو غزل دل نگفته است
      هرگز کسی قصیده ی قابل نگفته است
      حافظ مجاز گفته و بیدل نگفته است
      مضمون تازه ایست که "دعبل" نگفته است
      ما هرچه گفته ایم سرودی به نام ماست
      **
      آن شب که صرف یاد تو شد خوش به حال ماست
      وان شب که صرف بی خبری شد زوال ماست
      عالم اگر که مال تو باشیم مال ماست
      فتوا رسیده است که مستی حلال ماست
      بی اذن توست آب خوش امام حرام ما
      **
      تو عشق را به اهل جنون یاد می دهی
      بنیاد عقل یک شبه بر باد می دهی
      امشب برات پنجره فولاد می دهی
      حتما به هر که خواست گهرشاد می دهی
      خوبی مرام توست، نه مثل مرام ما....
      **
      صیاد جز کنار تو زانو نمی زند
      خورشید در رواق حرم سو نمی زند
      مشهد که بی امید کسی رو نمی زند
      با خانه ی خدا حرمت مو نمی زند
      ای مشهد تو شعبه ی بیت الحرام ما
      **
      ای گنبد تو خانه ی خورشید یا رضا
      ای مامن شبانه ی خورشید یا رضا
      زد تکیه بر تو شانه ی خورشید یا رضا
      گرم دمت زبانه ی خورشید یا رضا
      خورشیدی و حرارت تو بار عام ما
      
      مظاهر کثیری نژاد

****************************


      عمریست من اسیر توام با خدا؛ خدا
      عمریست بیقرار توام با دعا؛ دعا
      
      خاکم که از عنایت دست تو پا شدم
      هر ذرّه می‌شود به نگاهت طلا؛ طلا
      
      در پیش پای کوه تو شعرم در انعکاس
      از من رضا و از همه هستی رضا؛ رضا
      
      عمریست من همیشه گرفتار مشهدم
      چاره مرا نمانده به غیر از شما؛ شما
      
      یادش بخیر تا گِرِهی کور می‌رسید
      بانگ دعای مادر من یارضا؛ رضا
      
      یادش بخیر سوژه‌ی نقاشی قدیم
      ایوانی از طلا و کنارش گدا؛ گدا
      
      فرقی نکرده من همه حالم مسافر است
      نقّاره‌ می‌زنند؛ دلم باز زائر است
      
      وقتی شما ز رعیت خود یاد می‌کنی
      مرغ دلم ز دام غم آزاد می‌کنی
      
      هر شب نصیب شور گل اشک‌های من
      فیض حضور باغ سناباد می‌کنی
      
      می‌آید از نقاره صدای شفا شفا
      داری کنار پنجره بیداد می‌کنی
      
      من «یارضا رضا» به لب و تو دل مرا
      آواره‌ی غروب گُهرشاد می‌کنی
      
      تو کاروان حاجت هر لحظه‌ی مرا
      بسته به نور پنجره فولاد می‌کنی
      
      ای بهترین تغزّل شور مناره‌ها
      شرقی‌ترین سلام نماز ستاره‌ها
      
      هرجا به خاک کشور ما پا گذاشتی
      ردّی ز نور و برکت دریا گذاشتی
      
      تو آمدی و در پی تو خانواده‌ات
      در هر کجا نشانه‌ی زهرا گذاشتی
      
      رؤیای سبز خادم «شیخ بها» شدی
      جایی برای آمدن ما گذاشتی
      
      تو آمدی و کعبه شدی در هوای طوس
      حجّی برای خیل گداها گذاشتی
      
      در حوض‌های کوثر هر صحن روشنت
      فیضی برای روضه‌ی سقّا گذاشتی
      
      دائم به فکر طوف تو و مرقد توام
      من بیقرار آمدن مشهد توام
      
      ای اولین تجلّی خورشید دیدنم
      ای خاطرات روز و شب قد کشیدنم
      
      مست شراب کاسه‌ی سقایی حرم
      تا چشمه‌های صحن عتیقت دویدنم
      
      یادش بخیر «بر سر دوش پدر شدن»
      از دست او به پنجره‌هایت پریدنم
      
      یادش بخیر چاوشی پیرِمردها
      یادش بخیر لذّت از تو شنیدنم
      
      یادش بخیر اذن دخول سه‌سالگی
      یادش بخیر گندم نذری خریدنم
      
      گر نوکرم همیشه تو اعجاز کرده‌ای
      تو لکنت زبان مرا باز کرده‌ای
      
      فصل سرود عاطفه‌ی عندلیب شد
      حجّست و فصل طوف حریم حبیب شد
      
      شکر خدا که جلوه‌ی زهرای مهربان
      ما را میان این همه قبله نصیب شد
      
      ما حاجیان حجّ فقیران مشهدیم
      کعبه برای ما حرم این غریب شد
      
      حجّست و من دلم به هوای محرّم است
      باید پرید و مست شمیمی ز سیب شد
      
      چیزی نمانده تا شب «باز این چه شورش است»
      باید گدای روضه‌ی یابن‌الشبیب شد
      
      باید برای جدّ غریبش عزا گرفت
      باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
      
      یابن شبیب روضه‌ی ما روضه‌ی بلاست
      یابن شبیب غصّه‌ی ما داغ کربلاست
      
      یابن شبیب بر سر سینه نشسته شمر
      خنجر به روی حنجره‌ی شاه سر جداست
      
      یابن شبیب گر سر پاکش جدا نشد
      ضربه زدن به گردنش از پشت نارواست
      
      یابن شبیب عمّه‌ی ما پابرهنه بود
      دنبال آن سری که بلندای نیزه‌هاست
      
      در آسمان روضه پریدن عبادت است
      داغ حسین فاطمه دیدن عبادت است
      
      علی اشتری

****************************

      امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
      انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
      
      از یاد برد نام بهشت ابدی را
      هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا
      
      هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی
      از خاک در خانه سلطان شده آقا
      
      باید بنویسند كه گنجینه ی عرشیم
      درسینه ی ما عشق تو پنهان شده آقا
      
      فهمیده ام از هيمنه ي نورحضورت
      با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا
      
      من را ببر از خانه به می خانه، ترم کن
      دستی سرگیسو زده دیوانه ترم کن
      
      لبخند بزن تا که ببینند رضا را
      آیات جمالی و جلالی خدا را
      
      لبخند بزن تا که ببینند حسینی
      تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را
      
      لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
      تا شهر حسینیه کند صومعه ها را
      
      باید كه شب آمدنت باز بگویند
      تقوای تو را ،زُهد تو را ،شوق دعا را
      
      بوی تو ز پیراهن یوسف گذري كرد
      بخشيد به چشم تر يعقوب شفا را
      
      ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
      ای ناز نفسهای خداوند دمت گرم
      
      شیرین تر از اين شیوه ی غارتگری ات نیست
      فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست
      
      یک عمر هلاک تو و اين جذبه ی عشقیم
      خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست
      
      حتما به علي رفته ای اینقدر شگفتی
      کس نیست،گرفتار دم حیدری ات نیست
      
      ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
      پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست
      
      هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
      تا خلق نويسند: تكي ديگري ات نيست
      
      من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
      گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست
      
      صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
      ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد
      
      سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
      صد چله دل قبله چراغان تو باشد
      
      من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
      آقا به دلم حق بده حیران تو باشد
      
      این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
      اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد
      
      جبريل اگر بال و پرش سايه ی عرش است
      بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد
      
      بیچاره بهشت است که هر شام تولد
      حیران چراغان خیابان تو باشد
      
      امشب سر سال است بده خرجی ما را
      ای شاه برات بقیع و کرببلا را
      
       ما درد نهاني و تو آن لطف عياني
      ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
      
      بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
      ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی
      
      بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
      ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی
      
      ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
      خواهی بکش اما در دیگر نکشانی
      
      ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
      ما را به سر سفره ی غیري ننشانی
      
      گيسوي من از غصه تان پيرشد آقا
      كو كرببلا و نجفم ديرشد آقا
      
      حسن لطفی

****************************

      هر خانه‌ای حالش به مادر بستگی دارد
      در این حرم اما به خواهر بستگی دارد
      
      وصل‌است آب ناب سقاخانه بر جنت
      یعنی شفا این‌جا به کوثر بستگی دارد
      
      از مرکز ایران به پایین ، دادن حاجت
      حتما به تأیید برادر بستگی دارد
      
      از بین هر باری که می‌آیی حرم با اشک
      گاهی فقط به دیده‌ی تر بستگی دارد
      
      از سر به زیری سربلندت می‌کند، تنها
      آقایی عالم به یک سر بستگی دارد
      
      هر کس که تو... هرجا که تو... هرجور میخواهی...
      هرگونه تغییری به این هر بستگی دارد
      
      دقت بکن گاهی قبول حاجتت حتی
      به نوع داخل گشتن از در بستگی دارد
      
      وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها
      تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد...
      
      **
      دل کندن دریا به ساحل بستگی دارد
      به ماه نیمه،‌ ماه کامل بستگی دارد
      
      دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن
      کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد
      
      کار جهان را دل مشخص کند هرچند
      دل هم خودش در اصل به گل بستگی دارد
      
      آقا کریم است و رئوف است و حرم باز است
      حاجت گرفتن پس به سائل بستگی دارد
      
      میزان عشق و عقل و مهر و اشک معلوم است
      شرط قبولی به معدل بستگی دارد
      
      از آب سقاخانه بعد از حاجتت بردار
      درمان به داروی مکمل بستگی دارد
      
      اذن دخولت را بخوان در شهر خود،‌ حاجت
      به خواستن از درب منزل بستگی دارد
      
      پس درس خارج خوانده‌های این حرم گفتند
      که درس خارج هم به داخل بستگی دارد...
      
      این که زیارت از نمازت هم مهم تر شد
      به درک توضیح المسائل بستگی دارد
      
      گاهی سلام از دور گاهی توی آغوشش
      نوع زیارت‌ها به مشکل بستگی دارد...
      
      مهدی رحیمی

****************************

      کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا
      اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا
      
      گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت
      برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا
      
      ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد
      که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا
      
      دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم
      و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا
      
      دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون
      حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا
      
      بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد
      مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا
      
      صابر خراسانی

****************************

      عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی
      و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی
      به پای بست شیخ عاملی پابستمان کردی
      شراب ناب سقاخانه دادی مستمان کردی
      
      همین یک کاسه از آب حرم آنقدر گیرا بود
      که گویا باده ی صد ساله در پیمانه ی ما بود
      
      در ایوان شما مستیم ازین مستی شرف داریم
      اگر افتان و خیزانیم اگر تنبور و دف داریم
      اگر هو میکشیم اینجا اگر باده به کف داریم
      از آن باشد که اینجا حس ایوان نجف داریم
      
      امیر هشتم عالم! علی جانم! مگر قنبر نمیخواهی؟
      فقط لب تر بکن آقا، بفرما سر نمیخواهی؟
      
      به سر شوق شما داریم و روی دستمان، سرها
      به رقص آورده ما را هم سماع این کبوترها
      چه بارانی ز اشک شوق می بارد دمِ درها
      دمِ باب الجوادت وعده ی دیدار نوکرها
      
      نوشته: "آستان حضرت شاه کریم" اینجا
      گدایی نه، که ما داریم "شاهی" می کنیم اینجا
      
      جنون ما که مجنونیم از آن ابتدا بوده
      دلیل این جنون هم حُسن بی حدِّ شما بوده
      گمانم "عالم زر" درهمین ایوان طلا بوده
      در آن عالم دم "قالو بلی"مان  "یا رضا" بوده
      
      توسلطان الرئوفی ازقدیم و از ازل بودی
      الفبایی نبود اما تو شه بیت غزل بودی
      
      خدا را در نماز کودکی در این حرم دیدم
      بهشتی را که می گویند، با چشم خودم دیدم
      به هر سمتی سرم چرخید، جولان کرم دیدم
      چنان از تو کرم دیدم خودم را محتشم دیدم
      
      یقین دارم قیامت نیستم من دست و پا بسته
      دو رکعت نافله بالای سر، بار مرا بسته
      
      به مهمان بیشتر آقا عنایت می کند اینجا
      گدا، حاتم شده مشق سخاوت می کند اینجا
      در و دیوار صحنش هم طبابت می کند اینجا
      خدا هم آمده دارد زیارت می کند اینجا
      
      به من خرده نگیر این عقل تعریفی ندارد که
      شدم دیوانه اش، دیوانه تکلیفی ندارد که
      
      داود رحیمی

****************************

      تنها قبیله‌ای که به عالم زبازدند
      این چارده ستاره‌ی در رفت و آمدند
      
      هم‌شأن این عشیره کسی را ندیده‌ام
      اینها فقط به قدّ خداوند هم‌قدند
      
      از آستان حضرتشان پر نمی‌کشم
      فیض‌اند و تا همیشه‌ی تاریخ ممتدند
      
      مشهد، نجف، مدینه و کرب و بلا یا
      هرجا مکان کنند بهشت مؤکّدند
      
      شکر خدا که شیعه‌ی این خانواده‌ام
      شکر خدا که فال مرا با رضا زدند
      
      این قوم عاریات زبانش رضا رضاست
      بیچاره‌ی عنایت سلطان مشهدند
      
      دل تا قیامت از پی این قافله اسیر
      این قافله «محمّد و آل محمّد»ند
      
      آهو شدم دوباره به دربار می‌روم
      تا ضامنم شود به دیدن آن یار می‌روم
      
      امشب دلم دوباره هوای تو را گرفت
      گفتند اهل گریه دوباره هوا گرفت
      
      باران گرفت و راهی ایوان تو شدم
      لبهای من ترانه‌ی شوق رضا گرفت
      
      آقا میان این حرم غرق آفتاب
      باید دوای شب‌زده را از شما گرفت
      
      بیمار پای پنجره‌ی تو «شکسته» گفت:
      امشب گمان کنم که مسیحا شفا گرفت
      
      ناقوس می‌زند دل تنگ مناره‌ها
      باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
      
      وقت قنوت نافله‌ی گوشه‌ی حرم
      حس می‌کنم که دست دلم را خدا گرفت
      
      «گندم به دست» نیّت احرام می‌کنم
      نذر کبوتر سر این بام می‌کنم
      
      بالاترین تجلّی اوج کمال‌ها
      تصویر ما برای تمام خیال‌ها
      
      از زعفران گنبدت آغاز می‌شود
      پائیز و فصل نوبری پرتقال‌ها
      
      از آن زمان که چشم من افتاده بر ضریح
      رغبت نمی‌کنم به نگاه غزال‌ها
      
      کوه گناه و شستشوی قطره های اشک
      فیض شماست، حل شود اینجا محال‌ها
      
      فریادها کنار تو آرام می‌شوند
      کنج لبت سکون همه قیل و قال‌ها
      
      شاید شما به موقف مرگم گذر کنی
      صد در صد است ممکن این احتمال‌ها
      
      از جنس آن پیاله‌ی رشک طلا منم
      چشم‌انتظار آمدنت در «سه جا» منم
      
      لطف شما همیشگی و بی نهایت است
      ماندم چرا که یک دهه نامش کرامت است
      
      شد نیّت همیشه‌ی من مشهدالرّضا
      بالاترین عذاب من این ترک نیّت است
      
      دارائی گدای شما غیر خرج سال
      وقف محرّم است و برای زیارت است
      
      کار نگاه خادمتان کیمیاگری است
      دنیا طلب نمودن ما هم جسارت است
      
      میلی نمی‌کنم به عبادات بی‌حساب
      تا دوره‌گردی حرم تو عبادت است
      
      سلطان شمایی و دل ما فخر می‌کند
      از اینکه در حوالی خاک تو رعیت است
      
      دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
      عید آمده بیا و مرا کربلا ببر
      
      علی اشتری

****************************


      با این که پر شده قلم از واژه های تو
      طبعم نمی کشد چه بگویم برای تو
      
      لکنت گرفته است زبان قصیده ام
      ماندم چگونه شعر بریزم به پای تو
      
      جا مانده از شتاب تو این پای ناتوان
      دستم نمی رسد به غبار عبای تو
      
      این بار کرم کن و مضمون نو بده
      تا یک غزل شوم، بپرم در هوای تو
      
      از آن سوی ضریح به سویم اشاره کن
      شب های تار شعر مرا پر ستاره کن
      
       امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
      حس شروع نغمه بلبل گرفته ام
      
      مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
      هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام
      
      بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
      با نور اشک دست توسل گرفته ام
      
      از آسمان برای همه ناز می کنم
      تا گنبد طلای تو پرواز می کنم  
      
      نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
      مردم صدای آمدنت را شنیده اند
      
      این زائران خسته ، به عشق ولادتت
      با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
      
      زیباتر از همیشه شده آستان تو
      آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند
      
      بوی غذای حضرتی و این همه گدا
      مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند
      
      ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
      امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند
      
       من با تو از حصار غم آزاد می شوم
      با خواندن سرود تو دل شاد می شوم
      
      یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
      از برکت قدوم تو آباد می شوم
      
      تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
      آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم
      
      از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی
      دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم
      
      عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام
      جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام
      
       هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
      محتاج بنده های خدایم نمی کنی
      
      گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
      یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی
      
      دل تنگ روضه های حسین و محرمم
      راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟
      
      این حرف آخریست که من با تو می زنم
      مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟
      
      خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
      وقت زیارت است مرا هم شهید کن
      
      علی صالحی

****************************

      از آن زمان كه طرح دلم را خدا كشید
      آن را مكان سلطنت عشق آفرید
      
      دل را به نام  رعیت عشق اتنخاب کرد
      بر تاج و تخت ملک خودش شاه  برگزید
      
      شاهی که مهربان رئوف است و آشنا
      شاهی که از فقیر وگدا ناز می خرید
      
      آنکه در آسمان و زمین تاج و تخت داشت
      همپای بالهای زمین خورده می پرید
      
      مانند چشمهای پر از رحمت و صفا
      هرگز ندید دیده هرکس که دیده دید
      
      آقا جهان به دور تو  پروانه  می شود...
      شاهی شبیه شاه خراسان نمی شود
      
      باید كبوترانه برایت غزل نوشت
      باید تو را شبیه خدا بی مثل نوشت
      
      وقتی به چشمهای شما میرسد غزل
      باید به جای چشم دوكاسه عسل نوشت
      
      آن كس كه جود را به تو بخشید ای رئوف
      دل را گدای خان شما از ازل نوشت
      
      طرز نگات زلزله انداخت در دلم
      آباد خانه اش  كه مرا بر گسل نوشت
      
      کار گدای خانه  تو پادشاهی است
      باید برای لطف تو ضرب المثل نوشت
      
      ای آنكه گشته ضامن آهو مدد رسان
      در زیر صفر مانده تبم  را به صد رسان
      
      در محضر تو خاكم و از خاك كمترم
      یعنی كه از تمام فلك نیز برترم
      
      وقتی به پیش گنبد زرد تو میرسم
      گویا بهشت كرده تجلی برابرم
      
      گاهی  شبیه یك نخ سبزم  دخیل تو
      گاهی در آسمان سرایت كبوترم
      
      از اولین سفر كه به پا بوست آمدم
      دیگر نشدكه از حرمت دل بیاورم
      
      جز درب خانه ات در دیگر نمیزنم
      حاجت به جز حریم توجایی نمیبرم
      
      دستم بگیر غیر شما راه چاره نیست
      در كار خیر  حاجت هیچ استخاره نیست
      
      گنبد نگو بگو كه نگین جهانیان
      گلدسته نه بگو كه ستون های آسمان
      
      زائر نگو بگو كه ملك های عرش حق
      خادم نه  جبرئیل خداوند لا مكان
      
      مرقد  نگو و كعبه بگو بر ضریح او
      بوی خدای میرسد از بارگاهشان
      
      هر چیزدر جوار شما پر بها شود
      بیهوده نیست قیمت بالای زعفران
      
      هر جا رویم از سر خانت نمیرویم
      از بس كه سفره كرمت هست بی كران
      
      دنیا به آستان حریمت دخیل شد
      كوچكترین گدای شما جبرئیل شد
      
      موسی علیمرادی

****************************

      با دلی خسته و با زلف پریشان ای کاش
      بشوم راهی صحرای خراسان ای کاش
      
      مثل مجنون به بیابان بگذارم سر را
      یک بیابان پر از خار مغیلان ای کاش
      
      زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت
      بپذیرد زمن این شیوه ی رندان، ای کاش
      
      مست از باده سوی خم برسم تا بشوم
      مثل سلمان ز ره عشق مسلمان ای کاش
      
      مثل آهویِ ز صیاد هراسان شده ام
      باز هم راه دهد آهوی حیران ای کاش
      
      پای من کاش که از قم سوی مشهد برسد
      زعفرانی بشود مزه ی سوهان ای کاش
      
      باز هم زائر کویت شدم ای یار سلام
      به تو ای ضامن آهو شده صد بار سلام
      
      نظری کن زکرم سائل مهمان شده را
      گوشه ی چشم تو بس این دل ویران شده را
      
      همه جا صحبت زلف و خم ابروی شماست
      و ضریح دل ما رشته ی گیسوی شماست
      
      عطر خوشبوی تو از بس که زبانزد شده است
      چه معطر شده هر کس ز حرم رد شده است
      
      حرمت ملجا هر کس که گرفتار تر است
      آنکه از باب جواد آمده هشیار تر است
      
      در محله خبر عیدی میلاد تو بود
      که شفا خانه ی من پنجره فولاد تو بود
      
      راستی پنجره فولاد ، و امضای شما
      عاقبت از حرمت کرببلا برد مرا
      
      باز هم آمده ام تا که بهایی بدهی
      کاش لطفی کنی و کرببلایی بدهی...
      
      مهدی چراغ زاده



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 16 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)

غلامرضا سازگارشاهد

آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زند
مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند
حضرت روح الامین بیت الولا را در زند

بوسه بر خاک سرای موسی جعفر زند
دم ز وصف بضعۀ زهرا و پیغمبر زند

در کنار نجمه ماه مرتضی پیدا شده
یا به طور موسی کاظم رضا پیدا شده

آفرینش را به تن روح مجرّد آمده
مژده در ذیقعده از عیدی موءّید آمده

عالم خلقت به از خلد مخلّد آمده
جلوه گر حسن خدای حیّ سرمد آمده

شیر حق در کعبه یا در مکّه احمد آمده
اهل عالَم عالِم آل محمّد  آمده

کیست این استاد دانشگاه کل حق را ولی است
قبلۀ هفتم امام هشتم و سوّم علی است

این پسر مرآت حسن بی مثال داور است
این پسر هم مصطفی هم فاطمه هم حیدر است

این پسر قرآن بابا روی دست مادر است
این پسر در هفت دریای ولایت گوهر است

این رئوف اهلبیت این بضعۀ پیغمبر است
نجمه الحق یک جهان جان در جهان آورده ای

خلق عالم را امام مهربان آورده ای
ماه آمد در زمین شد آسمان پروانه اش

اختران دلداده خورشید فلک دیوانه اش
مرغ دلم در بند دام و در هوای دانه اش

ملک دین از مقدمش آباد و دل ویرانه اش
خضر در بزم ولایت تشنۀ پیمانه اش

بحر رحمت جرعه ای از جام سقّاخانه اش
غیر از این مولا که عالم ملتجی بر او شود

کس ندیده شهریاری ضامن آهو شود
آتش از بهر مُحبّ او گلستان می شود

دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود
اشک با یاد غمش دریای غفران می شود

درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود
سنگ در صحنین او لعل بدخشان می شود

ریگ در دست گدایش دُرّ و مرجان می شود
گر بخواهد از دل آتش عبیر آید برون

ور دهد فرمان ز نقش پرده شیر آید برون
مهر گیرد وام از مهر رخ تابان او

مه کم از خشت طلا در گوشه ی ایوان او
آسمانها قطعه ای از سفره ی احسان او

آسمانی ها، زمینی ها، همه مهمان او
بوالحسن کنیه، علی نام و رضا عنوان او

شهریاران جهان خاک در دربان او
دوست در کویش نه تها سرفرازی می کند

دشمن ار آید از او مهمان نوازی می کند
ای جمال حضرتت آیینه ربّ جلیل

ای زبانت با خدا در گفتگو بی جبرئیل
زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل

ماه رویت مشعل انّا هدیناه السّبیل
مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل

خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل
ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت

هم رضای اهلبیتی هم رئوف اهلبیت
من اگر خوارم به گلزار ولا خار توام

گر چه سربار شمایم عبد دربار توام
مستمندی دردمندی سر به دیوار توام

هم گرفتار دل استم هم گرفتار توام
یا بده جانی دگر یا جان من از تن بگیر

من تو را میخواهم از تو، تو مرا از من بگیر
کیستم من سائلی امیّدوارم یا رضا

تو گُل گلهائی و من خار خارم یا رضا
این امیدم این گناه بی شمارم یا رضا

این دل خون این دو چشم اشکبارم یا رضا
جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا

شرمسارم شرمسارم شرمسارم یا رضا
هر چه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای

کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای
من ز دور کودکی دور شما گردیده ام

با شما از خردسالی آشنا گردیده ام
بر سر کوی تو ای مولا گدا گردیده ام

سائلی بودم که گرد این سرا گردیده ام
گر چه خم از بار سنگین خطا گردیده ام

شرمگین از اینهمه لطف و عطا گردیده ام

با شما بگذشته از آغاز شادیّ و غمم
هر که هستم خاک زوّار حریمت «میثمم»


****************************


وحید محمدی

شکر صد بار خدا را که سعادت دارم
فرصت آمدن و عرض ارادت دارم

باز در کسوت یک عبد گدا آمده ام
من از این جامه به تن خلعت شهرت دارم

دست من نیست اگر بی سر و پا آمده ام
دست من نیست اگر شوق زیارت دارم

قصّه ی پنجره فولاد و مرا می دانی
من به بوسیدن این پنجره عادت دارم

در این میکده خیمه زده ام شاهد باش
دست امید به دامان اجابت دارم

این دل مرده ی من زندگی اش دست شماست
من خودم خوب به این نکته عنایت دارم

معجزه از تو عجیب است مگر من حتّی
به گدایان تو هم چشم کرامت دارم

حاجتم را ندهی پیش خودم خواهم گفت
او مرا خواسته پیداست که قیمت دارم

" داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم "
این سلامی است که تا صبح قیامت دارم

پدرم گفت تو هم خادم این آقا باش
خادمی کردم و عمریست که عزّت دارم

خوشتر از طعم عسل طعم دعای سحر است
با همین زمزمه ها راه به رحمت دارم

شرط آن سلسله ی زرد تو را یادم هست
هر چه دارم من از آن شرط ولایت دارم

****************************


علیرضا قنبری

هرچندكه درشهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است

من در به درِ پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است

آنقدر كریمی كه بدهكار تو كم نیست
آنقدر كریمی كه طلبكار زیاد است!

پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم:
اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است

با بار گناه آمده ام مثل همیشه
با بار گناه آمدم این بار زیاد است!

گندم به كبوتر بدهم ؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! كار زیاد است!

نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است

هر گوشه ی ایران حرم توست كه با تو
همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است

از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله انگار نه انگار زیاد است

یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...

درخواب... سرِ سفره ی اطعام... تو گفتی:
هر قدر كه میخواهی... بردار ، زیاد است


****************************

سید هاشم وفایی

اگر که روی بر این بارگاه آوردم
دوباره برحرم تو پناه آوردم

تهی است گرچه دودستم ،ولی به همراهم
دو کاسه اشک و دلی غرق آه آوردم

نفس کشیدن در این حریم تسبیح است
ز فیض لطف تو رو بر اله آوردم

نبسته ای تو به رویم درِ حرم ،امّا
مرا ببخش که بار گناه آوردم

چگونه شرم نریزد ز چشم خونبارم
ز من تو گل طلبیدی، گیاه آوردم

دخیل گریه به خاک حریم تو بستم
به بی پناهی خود من گواه آوردم

طبیب دل نگه تو شفای حال من است
اگر حضور تو حال تباه آوردم

سیاه نامۀ ما را سفید کن از لطف
که نامۀ عملم را سیاه آوردم

رهی دراز و بسی سخت پیش رو دارم
ولا و مهر تو را زاد راه آوردم

بپاس اینکه شفاعت کنی «وفائی» را
ببین که ملتمسانه نگاه آوردم


****************************


مصطفی تبریزی

باز مگذار این ستاره، کهکشان را گم کند
مشهدت، این قبله ی هفت آسمان را گم کند

همچنان بالای گنبد باد پرچم دار توست
تا مبادا این کبوتر آشیان را گم کند

باز هم ناقوس دارد نامنظم می زند
ساعت صحن تو حق دارد زمان را گم کند

عقل را و عشق را گم کرده ام در صحن ها
در شلوغی گاه مادر کودکان را گم کند

روی دوش جمع با قصد زیارت آمده
خوش به حال آنکه در صحن تو جان را گم کند

هرکه پیدا کرد در هنگامه ی عالم تو را
تا تو را دارد چه غم گر دیگران را گم کند


****************************

قاسم صرافان

مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد

برای پیش تو بودن بهانه ای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد

دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد

فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «إهدِنا» نمی خواهد

همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد

تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟

ببین به گوشه ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟

به حکم آنکه “عَلیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق”
دلم بدون رضا کربلا نمی خواهد

خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده ست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمی خواهد

نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی خواهد



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 14 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)

غلامرضا سازگار

بارک الله نجمه امشب آفتاب آورده‌ای

وجه ناپیدای حق را بی‌نقاب آورده‌ای

در تراب امشب جمال بوتراب آورده‌ای

یا به دامن احمد ختمی مآب آورده‌ای

از دل دریای رحمت درِّ ناب آورده‌ای

گل به دست خود گرفتی یا گلاب آورده‌ای؟

با جلال آمنه مرآت احمد زاده‌ای

در حقیقت عالم آل محمّد زاده‌ای

**

این پسر حسن خدا را مظهر است و منظر است

این پسر سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است

این پسر هم مصطفی هم فاطمه یا حیدر است

تو چو مریم، این پسر عیسای عیسی پرور است

این پسر در هفت دریای ولایت، گوهر است

این پسر قرآن بابا روی دست مادر است

ایـن شـه ملک قـدر فرمانده جیش قضاست

این همان جان جهان مولا علی موسی‌الرضاست

**

بضعۀ ختم رسالت، روح قرآن است این

بلکه هم جان جهان، هم یک جهان جان است این

قدر قدر و نور نور و فرق فرقان است این

من به قرآن می‌خورم سوگند، قرآن است این

جان دین، اصل ولایت، روح ایمان است این

شمع جمع انبیا در بزم امکان است این

لاله‌های وحی از فیض بهـارش کرده گل

بوسۀ موسی‌ابن‌جعفر بر عذارش کرده گل

**

ظرف نامحدود دریاهای رحمت ساغرش

آسمان گردیده چون پروانه بر دور سرش

ضامن آمرزش خلقی است آهوی درش

حافظ ایران اسلامی است در قم خواهرش

جد امیرالمؤمنین، ام ابیها مادرش

عالم هستی گرفته همچو کعبه در برش

موسی عمران بیا فرزند موسی را ببین

آدم و نوح و خلیل الله و عیسی را ببین

**

چار صحن او پناه چار رکن عالم است

گندم مرغان صحنش عکس خال آدم است

گنبد زرین او خورشید ماه مریم است

پیش احسانش به سائل گر جهان بخشد، کم است

در زمین قصر بلندش، عرش عرش اعظم است

شهر مشهد چون مدینه، او رسول اکرم است

خسروان در کویش احساس حقارت می‌کنند

انبیـاء و اولیـا او را زیـارت می‌کـنند

**

سایۀ گلدسته‌هایش سجده‌گاه آفتاب

آسمان بر خاک راه زائرش ریزد گلاب

جبرئیل از جام سقا خانه‌اش نوشیده آب

از حساب آسوده باشد زائرش روز حساب

پای دیوار حریم قدس او یک لحظه خواب

باشد از بیداری قدرش فزون اجر و ثواب

بهترین عبد خدا اینجا خدایی می‌کند

از تمـام آفرینش دلربـایـی می‌کند

**

از هزاران کعبه زیر سایۀ دیوار تو

بار خیل انبیا افتاده در دربار تو

من کیم تا باشم ای وجه خدا، زوار تو؟

خارم و روییده‌ام در دامن گلذار تو

می‌کشی ناز مرا هر چند هستم عار تو

گرچه بودم با گناهم باعث آزار تو

هر چه می‌بینی بدی از من نمی‌رانی مرا

من خجالت می‌کشم اما تو می‌خوانی مرا

**

رأفتت نازم چرا از من حمایت می‌کنی؟

از جهنم در بهشت خود هدایت می‌کنی

زنده‌ام از فیض سرشار ولایت می‌کنی

همچنان از کوثر نورم سقایت می‌کنی

نه مرا می‌رانی از خود، نه شکایت می‌کنی

قاتلت گر بر درت آید، عنایت می‌کنی

این که دشمن هم بوَد چون دوست مرهون شما

عفو و جـود و بذل و احسان است در خون شما

**

کیستی تو؟ ظرف احسان خداوندی، رضا

در کرم مثل خدا بی‌مثل و مانندی رضا

من همه بی‌آبرو، تو آبرومندی رضا

تیرگی بودم به بحر نورم افکندی رضا

بس که آقایی، به رویم در نمی‌بندی رضا

هر چه گریاندم دلت را، باز می‌خندی رضا

تو رؤف اهل‌بیتی، لطف و احسان بایدت

میزبـانی و پـذیرایی ز مهمـان بایدت

**

من به زنجیر غمت عمری اسیرم یا رضا

بسته شد از خاک زوارت خمیرم یا رضا

با تولای شما دادند شیرم یا رضا

وز گنه در آستانت سر به زیرم یا رضا

بار ده تا قبر تو در بر بگیرم یا رضا

لطف کن تا گوشۀ صحنت بمیرم یا رضا

هر چه بودم هر چه هستم«میثم»کوی توام

از خجالت کـورم امـا عاشق روی تـوام


********************************

 

عباس شاه زیدی

آب و جارو می کنم با اشک این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را

چشمهایی را که حیرانند پشت "لااله"
درخراسان تو می بینند "الّاالله را"

این تجلی گاه سلطان ازل ، این کوه نور
برده است از یادها الماس نادرشاه را

بازبان بی زبانی بشنو از نقّاره ها
"وال من والاه " را و "عاد من عا داه را"

ای خراسانی ترین خورشید روشن کن مرا
ما که می دانی نمی دانیم راه و چاه را

من زیارتنامه خواندم ،شعرهایم مانده است
وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟

بیت هایم خانه بردوشند مانند خودم
راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را

می کِشی از هرطرف هر بی پناهی را به توس
بچه آهو کرده ای انگار خلق الله را

شعر من با دوستت دارم به پایان می رسد
کاش می دادی جواب این جمله ی کوتاه را


********************************


رضا اسماعیلی

آقا ! گلایه دارم از این« من » که با من است
این« من » که با من است و مرا سخت دشمن است

این« من » که با من است و ندارد خبر ز عشق
در قاب سینه اش ، دلی از جنس آهن است

خیلی بد است این کــــه نشستم کنارتــــان
امــــــا سکوت بر لب من سایه افکن است

آقا گلایه ... من مثلا شاعـــــــــرم ، ولی
کو طعم شعر ؟ روی لبم « تن تتن تن » است !

پر واضح است ، این غزلی عاشقانه نیست
این واژه ها ، تکلم یک روح الکن است

باید دوباره ضامن آهـــــوی دل شوید
منظور من برای شما خوب روشن است

شاعر نمی شوم به خدا یک غزل ، مگر
عارف شوم به نور شما ، این مُبرهن است


********************************

حبیب باقرزاده

بی تو نفس به سینه ما جان نمی شود
بی تو بهشت روضه رضوان نمی شود

اصلا تمام وسعت این گنبد کبود
گنبد طلای شاه خراسان نمی شود

ناکام آن دلی است که در طول عمر خود
یکبار در حریم تو مهمان نمی شود

ایام عمر ما ز تو برکت گرفته است
کم‌های ما که بی تو فراوان نمی شود

تو دست من بگیر و بده روزی مرا
گندم بدون لطف شما نان نمی شود

گشتم میان این همه اذکار غرق نور
ذکری به دلبری رضاجان نمی شود


********************************

سید هاشم وفایی

هر شب که ماه دیدۀ خود باز می کند
از حُسن نور تو سخن آغاز می کند

دیگر کسی به غیر تو شمس الشموس نیست
غیر از تو ذره را که فلک تاز می کند

عطر بهشت می وزد از او به لاله ها
هربلبلی که نام تو آواز می کند

در باغ عشق می شکفد غنچه های نور
وقتی صبا سخن ز تو آغاز می کند

در گلشن بهشتی تو ای بهار حُسن
«جبریل بال میزند و ناز می کند»

بر گنبد طلائی تو چون کبوتران
در هر طرف ملائکه پرواز می کند

دیگر چه حاجت است مرا بر در مسیح
تا پرتو نگاه تو اعجاز می کند

روزی که سروها همه چون بید می شوند
ما را محبت تو سرافراز می کند

این عاشق فسرده «وفائی» هنوزهم
تنها به توست درد خود ابراز می کند


********************************

محسن عرب خالقی

از سر پیچ جاده راه افتاد
با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد
پدر خانواده راه افتاد

از اهالی ده به رسم وفا
باخودش داشت التماس دعا

راه دور و پر از مشقت بود
كوله بارش پراز ارادت بود

گرچه هر گام او عبادت بود
آرزویش فقط زیارت بود

چقدر قطره رو به دریایند
همگی پا برهنه می آیند

راه بسیار رفته كم مانده
گریه شوق جای غم مانده

روی دوشش فقط علم مانده
دوقدم تا دم حرم مانده

فلكه آب روبروی حرم
بر مشامش رسید بوی حرم

ناگهان ایستاد، می گردد
چشم او مثل باد می گردد

با همه اعتقاد می گردد
پی باب الجواد می گردد

عشق شان نزول آن در بود
اشك اذن دخول آن در بود

دم در گفت یا امام رضا
من مریضم شفا امام رضا

سرطان مرا... امام رضا
نه فقط كربلا امام رضا

دم در بود كه مسافر شد
ساك خود وا نكرده زائر شد

چند شب بعدِ پنجره فولاد
كربلا خسته از مسیر زیاد

كفش خود را به كفشداری داد
پای شش گوشه تا رسید... افتاد

گرد و خاك حرم كه پاكش كرد
خادمی كنج صحن خاكش كرد



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 14 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار دهه کرامت

ایران که بهشت در دل قم دارد
در مشهد خود امام هشتم دارد

در این دهۀ کرامت و رحمت و نور
خورشید به خورشید تبسّم دارد

سید هاشم وفایی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار دهه کرامت
[ 12 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح و مناجات امام رضا(علیه السلام)

دلی از بند غم آزاد دارم
ز عمق سینه ام فریاد دارم

فتاده در سرم شور زیارت
هوای پنجره فولاد دارم

اگر آهوی حیرانم رضا جان
خوشم مانند تو صیاد دارم

خدا داند كه من چه خاطراتی
میان صحن گوهر شاد دارم

خراسان را همیشه خاك بوسم
غلام حضرت شمس الشموسم

چو زائر می شوم در مشهد تو
نظر تا می كنم بر مرقد تو

كبوتر می شوم پر می گشایم
كه بنشینم به روی گنبد تو

برایم دانه می ریزی و من هم
شوم مدیون لطف بی حد تو

ندیدم تا به حالا سائلی را
كه گوید دیده ام دست رد تو

دوباره بر گدایت رأفتی كن
مرا مهمان خان حضرتی كن

دل زائر اگر بشكست اینجا
به قدر و قیمتش پیوست اینجا

اگر مهمان تازه وارد آید
برایش سفره ای پهن است اینجا

خبرها حاكی از این است جبریل
میان زائران بنشست اینجا

مدینه رفته ها گویند عطری
ز شهر یاس سرشارست اینجا

ضریحت می دهد بوی مدینه
دلم را می كشد سوی مدینه

منم كه عاشق كوی رضایم
خراب و مست از جوی رضایم

به زلف او گره خورده دل من
اسیر بوی گیسوی رضایم

دخیل ضامن آهو بمانم
من آن آواره آهوی رضایم

میان زائرانش رو سیاهم
كه من شرمنده ی روی رضایم

اگر آقا كند بر ما دعایی
شوم با لطف او كرب و بلایی

به دور از تربت مخفی مادر
دمادم غصه خوردی ای رضا جان

برای دیدن روی جوادت
تو ساعت ها شمردی ای رضا جان

همه زخم زبان هایی كه خوردی
میان سینه ات بردی رضا جان

خدا را شكر كه تیری نخوردی
به گودالی تو شمشیری نخوردی

رضا رسول زاده



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح و مناجات امام رضا(علیه السلام)
[ 12 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا (علیه السلام)

 در ولا فصل الخطاب نامه ايمان رضاست
آنکه بر فضلش گواهي مي‌دهد قرآن رضاست
در «رضي الله عنهم ورضو» عنوان رضاست
چون«رضا» بر«صبر»هم دارد شرف، سلطان رضاست
برتر از يعقوب و بيش از يوسف کنعان رضاست
در دل ايّوب و نور موسيِ عمران رضاست
غم رضا شادي رضا و دل رضا و جان رضاست
از دل و از جان چه گويم جان رضا جانان رضاست

عده‌اي او را مسيحِ آل احمد خوانده‌اند
همچو جدّش عالِمِ آل محمّد خوانده‌اند
در دل ظلمت رضا را نور ايزد خوانده‌اند
در کرامت چشمه الطاف بي حد خوانده‌اند
بازش از روح القُدُس عبد مؤيّد خوانده‌اند
صيت نامش در همه دوران سرآمد خوانده‌اند
نام فضلش در همه عالم زبانزد خوانده‌اند
هر که مي‌گويد رضا اين است، بيش از آن رضاست

شهرت يعقوب در صبر و رضايش گفته‌اند
فضل يوسف را به پرهيز از خدايش گفته‌اند
حسن يوسف ديده‌اند و ماجرايش گفته‌اند
نام ابراهيم با عهد و وفايش گفته‌اند
قول اسماعيل را هم در قفايش گفته‌اند
داستان هاجر و سعي و صفايش گفته‌اند
از يد تابان موسي و عصايش گفته‌اند
آنكه وصف لطف و خوبيهاي او نتْوان، رضاست

من شهادت مي‌دهم خود شافع محشر علي است
نور حق، جان و دلِ زهرا و پيغمبر علي است
آن قسيم نار و جنّت، ساقي کوثر علي است
در فلک سرور علي و بر دو عالم سر علي است
اوست سلطان سرير «انّما» سرور، علي است
نور حق در احمد است و نور احمد در علي است
هم خلافت ختم بر آل علي و بر علي است
چون تجلّاي علي در عالم امکان رضاست

هم خلافت ختم بر او، هم ولايت را تمام
در مقام او سرودن چيست؟ شرح ناتمام

تشنگان چشمه آل عبا، هذالامام!
ساقي جام کرامت، حضرت صاحب مقام
بهترين فرزند نور، آيينه خيرالانام
گر زمن خواهد کسي کو را نشان گويم به نام
«بضعة في الطوس مني» خوانَدش جد کرام
آنکه در طوس است چون سرّ خدا پنهان، رضاست

کيست اين از «جنه الفردوس» باب هشتمين
در خراسان پاره‌اي از جسم خيرالمرسلين
چشمه‌اي از آفتابِ «رحمه للعالمين»
با سر انگشتش چو موسي چشمه رويد از زمين
مرقدش انگشتر مُلک خراسان را نگين
خادمِ درگاه او را شهپر روح الامين
آسمانش در تولا بر زمين سايد جبين
مهر اهل البيت، صاحبْ سفره احسان رضاست?

اي که از فضل شما گويند قول مختلف
هر کسي بر لطف و احسانت به نوعي معترف
اي خوش آن زائر که گردد در حريمت معتکف
از صراط المستقيمت دل نگردد منحرف
اي شده در روي تو حُسن الهي منکشف
يارب اين مهر ولا در دل نگردد منکسف
رمز «رضوانٌ من الله» است در را، ضاد، الف
آنکه درباني بابش منصب رضوان، رضاست

ما سوي گر لااله است آنسوي الاّ رضاست
محمل عطر گل گلزار اعطينا رضاست
خم رضا ساقي رضا و مي رضا مينا رضاست
سر رضا سرور رضا مولا رضا آقا رضاست
عصمت يوسف رضا و غربت يحيي رضاست
جلوة احمد رضا عيسي رضا موسي رضاست
گرنشان خواهي که اين قصرسليمان يا رضاست
آنکه بزمش نيست يکدم‌ خالي ازمهمان،رضاست

سايه لطف تو هرگز از سر ما نيست کم
چون تو هستي در دل ما، در دل ما نيست غم
تا که جان دارد زند دل از ولاي دوست، دم
دشمنت را خوار دارم، دوستت را دوست هم
شوق ديدار تو دارم يا رضاجان دم به دم
کي دهي بارم خدا را باز هم در آن حرم
گر کني حاجتْ روايم، بر تولايت قسم
آنکه از شوق وصالش مي‌سپارم جان، رضاست

اين حريم امن يزدان است، اي دل «لاتخف»
در خراسانش شکفته هم مدينه هم نجف
موضع سرّ نبي، مرآتِ مهرِ «لوکشف»
انبياء و اوليايش خاک بوسند از شرف
جن و انس از يک طرف، خيل ملک از يک طرف
غنچه غنچه مي‌فروش و گل به گل ساغر به کف
ساقي رحمت که در کويش دو عالم بسته صف
آنکه هم بر اين دهد انعام و هم بر آن رضاست

سيدالمظلوم يا من حبه حب الحسين
انت وجه الله في الارض و نورالمشرقين
اي بقيع و سامرا و کربلا و کاظمين
هم مدينه هم نجف گل کرده در طوست به عين
مصطفي را پاره تن، بهر زهرا نورعين
تا قيامت مثل ثارالله بر ما از تو دين
اي ز شأنِ مادر تو: کاف و ها و يا و عين
گر کنيزِ «نجمه» گردد دختر عمران، رضاست

«آهوي دشت معاصي»! تا کجا اينسان، بايست!
گر همه عالم بگردي، ضامن آهو يکي است
آنکه بر درگاه فضلش مرغ و ماهي مي‌گريست؛
آنکه حتي مور هم نوميد احسانش نزيست؛
جز علي موسي الرضا، شافي و شافع کيست؟ کيست؟
گر که اين در بارگاه لطف يزدان نيست، چيست؟
آنکه مي‌گويد که در محشر شفاعت شرط نيست
قول او را مشنو و باور مکن، غفران رضاست

چشم دل وا كن علي‌موسي‌الرضا بي‌پرده است
تخت سلطان سرير انّما بي‌پرده است
آنكه جان بخشد به شير پرده‌ها بي‌پرده است
مظهر فضل علي شيرخدا بي‌پرده است
مشرق رب سموات العُلي بي‌پرده است
آفتاب رحمت و فضل و سخا بي‌پرده است
محرم طوس الرضا،‌ كربلا بي‌پرده است
آنكه با او كربلا گل كرده در ايران رضاست

اي دل امشب در خراسان رو به ياد مرتضي
قل «فَوَ ربّ السماء» إنّي لمجنون الرضا
کيست جز موسي الرضا مشمول فضلِ «اِرْتضي»
خيز و حسن عاقبت خواه از برِ «حُسن القضا»
يارب از اکرام خود کن حاجت ما را قضا
چون ملک بال و پري خواهم به شوق آن فضا
چون علي در علم و عدل و حکمت و حکم و قضا
تا ابد بر دشت جان شيعيان، باران رضاست

خلق او خلق نبي، بوي نبي بوي رضا?
اوست مرآت علي، خوي علي خوي رضا?
در قيامت حضرت زهراست پهلوي رضا?
از کرامت شيعيان شرمنده روي رضا?
هست محراب ملائک طاق ابروي رضا?
روضه جنت مقام زائر کوي رضا?
يارب از عالم که دارد بخت آهوي رضا?
من که بر عالم نبخشم تاري از موي رضا?
آنکه بر خاکش متاع جان کنم ارزان، رضاست

يا علي موسي الرضا، يا حضرت شمس الشموس
طوس با تو هفت اقليم جهان را چون عروس
خاکيانت ريزه‌خوار و عرشيانت خاکبوس
اي شده سعدالسعود از مقدمت خيل نحوس
هر چه جز لطفت دريغ و هر چه جز فضلت فسوس
نور برهانت دهد رخت مسلمان بر مجوس
بر سليمان معنيِ «من فضل ربي» شاه طوس
حجّتِ يوسف به «لولا أن رَأي برهان» رضاست

سرمه چشم دو عالم گردي از نعلين تو
تا قيامت بر سر ما هست مولا، دين تو
اتّحاد است از ولا بين خدا و بين تو
سلسبيل آورد در خاک خراسان، عين تو
خود سلام‌ات گفته جدِّ سيدالکونين تو
حضرت زهرا مبارک باد نورالعين تو!
عطر عترت، نور قرآن مجمع البحرين تو
سرّ «يَخرُج منهُمَا اللّؤلؤ وَ المرجان» رضاست

بنگريد اي عرشيان آيات بي تبديل ر
منزل خيل ملائك، مهبط جبريل را
آنکه داده ذوالجلالش مسند تجليل را
در ولاي اوست معنا جمله تهليل را
بر درش نقاره زن آورده اسرافيل را
در کرامتها گشاينده است رود نيل را
آن دَه و دو نانِ عيسي در سبد، انجيل را
سفره اطعامِ «وجه الله» در قرآن، رضاست

همچو برمک دشمنانت «کالجَراد منتشر»
دشمنان خاندانت جمله «کذّابٌ أشِر»
چيست دنيا در نگاهت جيفه‌اي جويي کدر
اي تو مفتاح السما فضلت «بماءٍ مُنهَمِر»
«مقعد الصدق»ات حرم، «عند مَليکٍ مقتدر»
اي جهاني قائم آل شما را منتظر
در دل پاکت ز نور حضرت زهراست، سرّ
درِّ پنهان مهدي و درياي بي‌پايان رضاست

محمد سعيد ميرزايي



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا (علیه السلام)
[ 10 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با علی بن موسی الرضا(علیه السلام)


باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم

مست از آنیم که از باده به خُم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

قول دادی به همه پس به خدا می آیی   
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

مجید تال



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: مناجات با علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
[ 15 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)

اشعار استاد علي اكبر لطيفيان

بهر حاجات اگر دست دعا برخيزد
دلبري هست به هر حال به پا برخيزد

لطف آقاي خراسان ز همه بيشتر است
هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخيزد

آهِ در سينه ي عشاق به هم مرتبطند
وقت نقاره زدن ناله ي ما برخيزد

جرأتش نيست كسي حرف جهنم بزند
گر پيِ كارِ گنهكار ز جا برخيزد

زائر آن است كه در كوي تو اُتراق كند
آن كه در عرش نشسته ست چرا برخيزد؟

تا به دستِ كرم تو به نوايي نرسد
از سرِ راه محال است گدا برخيزد

بر سر خاكم اگر آهوي تو گريه كند
از تمام جگرم بانگ رضا برخيزد

حرمت زودتر از كعبه مرا حاجي كرد
حج ما آخر ذي القعده به پا برخيزد

 

*******************

خاک حرم رسيد، دوا نيز داده شد
آب حرم رسيد، شفا نيز داده شد

ما طور خواستيم مقيم حرم شديم
ما جلوه خواستيم، خدا نيز داده شد

اصلاً بهانه هاست که ما را مي آورد
با دادن بهانه، بها نيز داده شد

هر جا اگر به خواسته ها لطف مي شود
در اين حرم نخواسته ها نيز داده شد

از بس کريم بود که درهم خريد و رفت
در ازدحام، حاجت ما نيز داده شد

اصلاً به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستيم، طلا نيز داده شد

گفتم رضا، عطاي حسيني نصيب شد
گفتم حسين، امام رضا نيز داده شد

مي خواستم به مشهد تو راهي ام کنند
ديدم برات کرببلا نيز داده شد

*******************

دست اگر باشد دخيل كنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر كريمان بهتر است

دل ولو كوچك، به لطف تو بزرگي مي كند
يك ده آباد از صد شهر ويران بهتر است

حرف ما آن است كه آهوي نيشابور گفت
گاه مديونت شدن از دادنِ جان بهتر است

سايه اي كه بر سرم افتاد، عزت پخش كرد
سايه ي گلدسته از تاج سليمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف كني
تعارف اهل كَرم از خوردن نان بهتر است

يك كمي بنشين كنار ما، پذيرائي بس است
ميزبان كه مي نشيند حال مهمان بهتر است

صبح محشر هر كسي دنبال ياري مي دود
يار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است

*******************

از لطف التماسِ صداهايِ آهوان
بي گريه هم گرفت دعاهايِ آهوان

آهو زياد محضر معشوق مي رود
پس وصلمان كنيد به پاهايِ آهوان

يك عده اي شدند گدا كلبِ كهف را
ما نيز مي شويم گداهايِ آهوان

نانم حرام ميل كبوتر شدن كنم
وقتي كه هست حال و هواهايِ آهوان

صورت گذاشتن به كفِ پات واجب است
آن هم در آستانِ خداهاي آهوان

صياد نيز پايِ تو را بوسه مي زند
با ذكر يا امام رضاهايِ آهوان

آهو شديم پس كرمت را نشان بده
مثل هميشه آن حرمت را نشان بده


ما زلف داده ايم پريشان شود همين
دل داده ايم دستِ تو حيران شود همين

آئينه ي مرا سحري تكّه تكّه كن
باشد كه خرج گوشه ي ايوان شود همين

دردِ مرا علاج مكن با طبابتت
با خاكِ زير پاي تو درمان شود همين

حالا كه هم غذاي غلامان خانه ايم
خوب است آدمي ز غلامان شود همين

آن كه به مهرباني ات ايمان نياورد
در ازدحام حشر پشيمان شود همين

لطف تو را به خاطر اين آفريده اند
كه آتشِ خليل، گلستان شود همين

كلِّ زمين بناست اگر كشوري شود
بهتر كه پايتخت خراسان شود همين

از جلوه ات كنار بزن اين نقاب را
تا آفتاب، پاره گريبان شود همين

سلماني ات نيامده ظرفش طلا شود
اين جا نشسته است كه سلمان شود همين

حالا كه محمل تو رسيده ست شهر طوس
حرفي بزن كه شهر مسلمان شود همين

اين بندگيِ ما به قنوتِ تو كامل است
توحيدِ ما به شرط و شروطِ تو كامل است

جز تو نمي شويم گرفتار هيچ كس
هرگز نمي شويم هوادار هيچ كس

از آن زمان كه با حرمت آشنا شديم
اصلاً نرفته ايم به دربار هيچ كس

اين جا به زائرانِ تو فيضي كه مي رسد
آن را نمي دهند به زوّار هيچ كس

نانِ كسي به غير تو ما را حلال نيست
خود را نمي كنيم بدهكار هيچ كس

حالا كه تو امامِ رئوفِ جهان شدي
ديگر نمي شويم گنهكار هيچ كس

شب هاي قدر غير تماشايِ رويِ تو
دل خوش نمي كنيم به ديدار هيچ كس

فردا بگير دستِ مرا ايّها الرئوف!
يا ايّها الامام رضا ايّها الرئوف!

هر چند ناتوان شدي، اما ز پا نيفت
اي هشتمين عزيز، عزيزِ خدا نيفت

مي ترسم آن كه دست بريزد به پهلويت
باشد ز پا بيفت ولي بي هوا نيفت

كوچه به آلِ فاطمه خيري نداشته
ديوار را بگير و در اين كوچه ها نيفت

مردم ميان شهر تماشات مي كنند
اين بار را به خاطر زهرا بيا نيفت

دامان هيچ كس به سرت سر نمي زند
حالا كه نيست خواهر تو پس ز پا نيفت

تكّه حصيرِ خويش از اين حجره جمع كن
اما به ياد نيمه شبِ بوريا نيفت

اي واي اگر به كرب و بلا بوريا نبود
راهي براي دفن شه كربلا نبود

 

 



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 26 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)


ساعات طوفان،وقت جزر و مد رسیده
نبضم چه محکم میزند تا صد رسیده
 
آیا قبولم میکند یا نه؟ولی نه
اصلا چرا این فکرهای بد رسیده
 
اینجا تمام مهربانی مال آقاست
اینجا مگر بر سینه دست رد رسیده ؟
 
سوت قطار آمد،کسی در پشت در گفت:
ای جانمی جان اول مشهد رسیده
 
از کوچه قلبم تا حرم یکباره پر زد
ردّ پرم تا پرچم گنبد رسیده
 
طوفان عشقت شست و شو داده دلم را
چشم رئوفت آبرو داده دلم را
 
دلشوره ای شیرین سر بال و پرم هست
هشت آسمان آیینه در دور و برم هست
 
باران غم هرگز نمیگیرد سراغم
تا مهربانی های تو روی سرم هست
 
وقف سر انگشت پر از مهر تو بوده
هرجا اگر نام و نشانی از کرم هست
 
خوبی تو تا ناکجا تا آن سوی عرش
هر قدر هم بالا و بالا میپرم هست
 
این بچه آهو های اشکم زنده هستند
تا گوشه های دنج و گرم این حرم هست
 
داخل نمی آیم،دم باب الجوادم
اینجا برای ما گداها بهترم هست
 
شرط قبول افتادن ایمان،تویی تو
خورشید عالم تاب من ، سلطان تویی تو
 
لبخند تو آغاز احساس سحرها
زیباترین نقاشی تصویر گرها
 
این قلب ها از بچگی زائر شدن را
دیدند در تاب و تب دوش پدرها
 
حتما همیشه عذرها را میپذیری
با تو نمی ماند اگر ها و مگرها
 
اصلا تو اینجا آمدی تا پر بگیرم
تا واشود از بال هامان دردسرها
 
از دست تو اذن شهادت را گرفتند
طوفانیان جبهه ها،آن باجگرها
 
روی قدمگاه دلم پا میگذاری
سنگ است اما از تو میگیرد اثرها
 
از خاک نیشابور چشم من گذر کن
خورشید معراج کجاوه،یک نظر کن
 
شاه خراسانی و دنیا زیر پایت
صدها مفاتیح الجنان در یک دعایت
 
بالا نشین بودی ولی با ما نشستی
رزاق هر سفره،غلامان هم غذایت
 
غربت کشیدی تا دلی غمگین نماند
هرجور شد ماندی به قربان وفایت
 
آه ای امام فطر ما بی تو فطیریم
آب و غذامان غصه های بی نهایت
 
بی تو چه میکردیم اگر اینجا نبودی
        بی این همه الطاف بی چون و چرایت       
 
ما چند وقتی میشود باران نداریم
آقا بدون التفاتت جان نداریم
 
از آن زمان که وارد ایران شدی تو
قبله عوض شد،قبله ایران شدی تو
 
سلمان فرستادیم و زهرا باکرامت
آقاییت را داد و حالا جان شدی تو
 
مهمان ما هستی ولی ما ریزه خوارت
 بر خشکسال دستها باران شدی تو
 
بی تو تمام آرزوها هرز میرفت
 اما رسیدی سبزی گلدان شدی تو
 
 دِعبل سر زخم شما را باز کرده
تا گفته از کرب و بلا گریان شدی تو
 
 از جدتان گفت و دلت را غم گرفته
ابن شبیب چشمتان ماتم گرفته
 
علی اکبر لطیفیان
 
**********************

 
امشب دوباره بنده ی خوب خدا شدم
چون که دخیل اسم امام رضا شدم
 
شیطان مرا به وادی غفلت کشانده بود
نام تو را که بردم از این خواب پا شدم
 
دیدم کنار سفره ی زهرا نشسته ام
در بین زائران تو وقتی که جا شدم
 
لطفت گرفت دست مرا از همان شبی
که زائر همیشه ی این کوچه ها شدم
 
یک بار در حریم شما گریه کردم و
یک عمر با دعای شما با صفا شدم
 
وقتی که آمدم حرم مشهدالرضا
دیدم که زائر حرم کربلا شدم
 
وقتی برات کرببلا می شود گرفت
پس از غبار صحن شفا، می شود گرفت
 
صبح حریم تو به سحر طعنه می زند
صحن و سرای تو به گهر طعنه می زند
 
سنگ حریم تو که کف پای زائر است
هر ثانیه به سنگ حجر طعنه می زند
 
این صحبت ستاره و خورشید و ابر هاست
والله گنبدت به قمر طعنه می زند
 
شیرینی زیارت تو چیز دیگری ست
طعم زیارتت به شِکر طعنه می زند
 
نقش و نگارهای ضریح قشنگ تو
بر واژه های ناب هنر طعنه می زند
 
بر پایه های عرش و بلندای نُه فلک
گلدسته های توست اگر طعنه می زند
 
یوسف جمال ها به رخت غبطه می خورند
با دیدن ضریح تو انگشت می بُرند  
 
لعل لب تو گوهر موسی بن جعفر است
اشک تو مثل باده و چشم تو ساغر است
 
هر کس که در حیاط شما آب خورده است
می گوید آب صحن شما جام کوثر است
 
یوسف اگر چه این همه زیبا و دیدنی ست
اما جمال فاطمی ات دیدنی تر است
 
از آن شبی که دامنتان را گرفته ام
شکر خدا مریض من امروز بهتر است
 
از عالمان کشور شیعه شنیده ام
با کربلا زیارت مشهد برابر است
 
تو پارۀ تنی به نبی مثل فاطمه
این حرف من که نیست حدیث پیمبر است
 
امشب دوباره دیدم حدیث جواد را:
(بابای من زیارتش از کعبه برتر است)
 
آقا طواف کعبه اگر هفت مرتبه است
قطعاً طواف کوی شما هشت مرتبه است
 
آقا خوشا به حال کسی که کنار توست
ایران نه عرش و فرش در این سایه سار توست
 
خورشید هم به خاک حرم بوسه می زند
از صبح تا غروب فقط در جوار توست
 
می آید و به خاک حرم سجده می کند
این هم یکی ز معجزه های غبار توست
 
از آن زمان که صاحب صحن و حرم شدی
در حسرت نگاه به سنگ مزار توست
 
تو آمدی و صاحب ایران ما شدی
پس هر چه عزت ست فقط اعتبار توست
 
ایران ما به کل جهان فخر می کند
این سربلندی و شرف و ناز، کار توست
 
عشقت اگر نبود که ایمان نداشتیم
آقای من بدون تو سلطان نداشتیم
 
ما را برای نوکریِ خود سوا کنید
با یک نگاه قلب مرا با صفا کنید
 
ما زخم خورده ایم، به یمن حضورتان
درد دل شکستۀ ما را دوا کنید
 
کی می شود که با مدد صاحب الزمان
در سینۀ بقیع ضریحی بنا کنید
 
کی می شود که مثل حریم قشنگتان
گلدستۀ امام حسن را طلا کنید
 
امشب به حق چادر خاکی فاطمه
آقا گره ز کار من خسته وا کنید
 
در روضه های خاصّتان یا ابالحسن
یکبار هم شده منِ بد را صدا کنید
 
ما آمدیم باز صدایت کنیم که
ما را دوباره راهیِ کرببلا کنید
 
بوی محرم است که از دور می رسد
فصل زمینه نوحه دم و شور می رسد
 
مهدی نظری
 
********************** 
 
هر كس دهان به مدح شما باز مي كند
عيسي مسيح گشته و اعجاز مي كند
 
آن كس كه يك سحر شده مهمان خانه ات
هنگام رفتن به جنان ناز مي كند
 
مرغ دلم به شوق زيارت شبانه روز
تا گنبد طلاي تو پرواز مي كند
 
علامه قدر فهم خودش در كلاس درس
شرحي براي وصف تو آغاز مي كند
 
سطري ز مدح تو به كتب جا نمي شود
اصلا مناقب تو كه املا نمي شود
 
هر كس كه زير پاي بلند شما نشست
شانه به شانه ي همه ي انبيا نشست
 
يك لحظه با نفس زدن در حريم تو
يك عمر زائر تو كنار خدا نشست
 
با نسخه ي تو تا به قيامت سلامت است
هر لاعلاج چون كه به دارالشفا نشست
 
دورش كنند زآتش دوزخ ملائكه
آنكس كه در جوار امام رضا نشست
 
هر مدعي عشق كه عاشق نمي شود
هر كس به خادمي تو لايق نمي شود
 
هر كس كه از غلامي تو رو سفيد داشت
وقت ورود در حرمت شاكليد داشت
 
حاتم اگر كه شهره ميان كريم هاست
بر سفره ي كرامت و جودت اميد داشت
 
هر روز سال بود اگر دور سفره ات
هر مستمند دم به دم عيدي سعيد داشت
 
عيسي براي طي مسيرش به آسمان
بي شك به ياري تو نيازي شديد داشت
 
گر زائري بريده دل از غير مي كند
با سيره ي سلوكي تو سير مي كند
 
جبريل محضر تو پرش مي خورد زمين
پلك ز اشك گشته ترش مي كند زمين
 
موسي به پاي هيبت والاي تو رضا
در طور عصا به كف جگرش مي خورد زمين
 
قرباني قدوم تو تا در منا شود
دارد خليل هم پسرش مي خورد زمين
 
عيسي به معجزات تو ايمان چو آورد
اعجازهاي با اثرش مي خورد زمين
 
آيينه ي تمام جمال محمدي
تنها تويي كه عالم آل محمدي
 
از حبس سرد فاصله آزاد مي شوم
وقتي دخيل پنجره فولاد مي شوم
 
دانه بريز سوي تو آيم به جان و دل
تنها اسير دام تو صياد مي شوم
 
از من خراب تر نبود زائري رضا
اما به يك نگاه تو آباد مي شوم
 
وقتي علي عالي اعلاي من تويي
من نيز در ركاب تو مقداد مي شوم
 
نزد تو مي رسيم ز دارالولايه ات
جايي نمي رويم بجز زير سايه ات
 
آقا قسم به لطف و كرامات بي حدت
آقا قسم به زلف سياه مجعدت
 
آقا قسم به خسته دلاني كه مانده اند
در آرزوي ديدن يك بار مرقدت
 
اي كاش مي پريد شبيه كبوتران
دلهاي ما هميشه به اطراف گنبدت
 
تنها نه ما به شوق حرم ضعف مي كنيم
حتي بهشت هم شده مجنون مشهدت
 
بر سر در حريم دل من نوشته اند
خاك مرا ز خاك خراسان سرشته اند
 
وقتي كه نور شمس جمالت طلوع كرد
پروردگار خلقت ما را شروع كرد
 
كعبه ز بارگاه شما ناز مي برد
از شوق تو دلم سوي كعبه ركوع كرد
 
علم تو فيض برده ز درياي علم حق
هر عالمي رسيد حضورت خشوع كرد
 
كوه احد شنيد چو هم نام حيدري
يك يا علي كشيد و به پايت خضوع كرد
**
ما با ولايت تو به خورشيد مي رسيم
بر او ج بي نهايت توحيد مي رسيم
 
ما با محبت تو كه گنجي بود به دل
آنجا كه جبرئيل نمي ديد مي رسيم
 
ما با عنايت تو به احياي امرتان
بر آن كمال ناب كه گفتيد مي رسيم
 
ما افتخار با تو فقط كسب مي كنيم
آري به هر كجا كه بخواهيد مي رسيم
 
ما بي رضايت تو خدايي نمي شويم
بي اذن تو كه كرب و بلايي نمي شويم
 
تنها به تخت و تاج شما التماس ماست
آقا به آستان تو حمد و سپاس ماست
 
وقتي دلم براي حرم تنگ مي شود
يك يا امام رضاست كه رمز تماس ماست
 
جاي محبتت صدف سينه ي من است
اين از درايت دل گوهر شناس ماست
 
گرم است پشت كشور ما به حريم تو
محكم به رافت تو نظام و اساس ماست
 
اي آبروي كشور ايران ابالحسن
دستم بگير حضرت سلطان ابالحسن
 
شكر خدا كه جسم تو در زير پا نرفت
شكر خدا كه راس تو بر نيزه ها نرفت
 
نا محرمي نديد دگر خواهر تو را
همراه با سر تو به شام بلا نرفت
 
دست كسي نخورد به گيسوي همسرت
ديگر چنين ستم كه به آل عبا نرفت
 
حداقل براي تو پيراهني كه ماند
در زير خاك جسم تو با بوريا نرفت
 
گفتي به هر مصيبت و غم فابك للحسين
گفتي به پاست تا كه علم فابك للحسين
 
رضا رسول زاده
 
**********************

 
گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
 
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
 
دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین
تایید می کند سخنم را قرینه ها
 
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینه ها
 
دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند
در سینه های عاشق وصل تو کینه ها
 
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینه ها
 
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها
 
دارد حکایت از عشاق گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت
 
هر سر که از خیال تو پر شور می شود
دریای بر کرانه ای از نور می شود
 
در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت
غرق تجلی است وشب طور می شود
 
با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور می شود
 
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور می شود
 
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قدس تو پر نور می شود
 
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
 
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
 
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
 
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
 
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
 
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم، رهین قدیم کن
 
این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود می شکند از فراق، زود
 
خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست
گلدسته ها منادی شوق پگاه توست
 
آری شگفت نیست که بی سایه می روی
خورشید هم زسایه نشینان ماه توست
 
از چشم آهوان حرم می توان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
 
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
 
با این که سال هاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
 
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود
 
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
 
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
 
دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد
بالی نمانده است برای کبوترت
 
مثل نسیم می رسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
 
تنها به کرب و بلا سرنهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
 
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
 
محمد جواد زمانی
 
********************** 
 
با دلی محرم طواف حج سلطان آمدم
حاجی ام از آن زمانی که خراسان آمدم
 
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان آمدم
 
روبروی  پنجره  فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران آمدم
 
گنبد تو آسمان را آفتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان آمدم
 
شاید اصلا آن سگی بودم که آمد در حرم
گرچه در چشم  همه  مانند  سلمان  آمدم
 
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین  من دست پاچه مثل مهمان آمدم
 
فرض کن آن بچه آهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان آمدم
 
صابر خراسانی
 
********************** 
 
ديشب پر ِ من كبوتر بامت شد
آهوي بياباني من رامت شد
حالا دلِ من پيمبر نامت شد
از معجزه ي درخت بادامت شد
امروز اگر مريض درمان توام
 
تو آينه ميشوي زلالم بكني
با طرز نگات خوش به حالم بكني
يا فكري به حال خشكسالم بكني
يا فكري به حال پرّ و بالم بكني
من منتظر ِ نماز باران توام
 
هرچند بَدَم اگر كه بهتر نشدم
پيش كرم تو شاه گداتر نشدم
در بارگهت اگرچه نوكر نشدم
هرچند كه آهو و كبوتر نشدم
گر پا بدهي سگِ نگهبان توام
 
هرچند به اين سو و به آن سو نزدم
هرچند به اين كو و به آن كو نزدم
پيش تو به آفتاب هم رو نزدم
در صحن تو من اگرچه جارو نزدم
مشغول غلامي غلامان توام
 
در سجده به پاي تو هزاران آدم
جاروكش صحن تو هزاران مريم
محتاج دعاي تو هزاران خاتم
اي شاه گداي تو هزاران حاتم
من نيز يكي از اين هزاران توام
 
علي اكبر لطيفيان

 
**********************
 

از لطف التماس ِ صداهايِ آهوان
بي گريه هم گرفت دعاهايِ آهوان
 
آهو زياد محضر معشوق ميرود
پس وصلمان كنيد به پاهايِ آهوان
 
يك عده اي شدند گدا كلبِ كهف را
ما نيز ميشويم گداهايِ آهوان
 
نانم حرام ميل كبوتر شدن كنم
وقتي كه هست حال و هواهايِ آهوان
 
صورت گذاشتن به كفِ پات واجب است
آن هم در آستانِ خداهاي آهوان
 
صياد نيز پايِ تو را بوسه ميزند
با ذكر يا امام رضاهايِ آهوان
 
آهو شديم پس كرمت را نشان بده
مثل هميشه آن حرمت را نشان بده
 
ما زلف داده ايم پريشان شود همين
دل داده ايم دستِ تو حيران شود همين
 
آئينه ي مرا سحري تكّه تكّه كن
باشد كه خرج گوشه ي ايوان شود همين
 
دردِ مرا علاج مكن با طبابتت
با خاكِ زير پاي تو درمان شود همين
 
حالا كه هم غذاي غلامان خانه ايم
خوب است آدمي ز غلامان شود همين
 
آنكه به مهرباني ات ايمان نياورد
در ازدحام حشر پشيمان شود همين
 
لطف تورا به خاطر اين آفريده اند
كه آتش ِ خليل، گلستان شود همين
 
كلِّ زمين بناست اگر كشوري شود
بهتر كه پايتخت خراسان شود همين
 
از جلوه ات كنار بزن اين نقاب را
تا آفتاب پاره گريبان شود همين
 
سلماني ات نيامده ظرفش طلا شود
اين جا نشسته است كه سلمان شود همين
 
حالا كه محمل تو رسيده ست شهر طوس
حرفي بزن كه شهر مسلمان شود همين
 
اين بندگيِ ما به قنوتِ تو كامل است
توحيدِ ما به شرط و شروطِ تو كامل است
 
جز تو نميشويم گرفتار هيچكس
هرگز نميشويم هوادار هيچكس
 
از آن زمان كه با حرمت آشنا شديم
اصلاً نرفته ايم به دربار هيچكس
 
اينجا به زائرانِ تو فيضي كه ميرسد
آن را نميدهند به زوّار هيچكس
 
نانِ كسي به غير تو من را حلال نيست
خود را نميكنم بدهكار هيچكس
 
حالا كه تو امام ِ رئوفِ جهان شدي
ديگر نميشويم گنهكار هيچكس
 
جز تو كسي سه بار عيادت نميكند
در پاسخ زيارتِ يكبار هيچكس
 
شبهاي قدر غير تماشايِ رويِ تو
دل خوش نميكنيم به ديدار هيچكس
 
فردا بگير دستِ مرا ايّهالرئوف
يا ايّهالامام رضا ايّهالرئوف
 
هرچند ناتوان شدي اما ز پا نيفت
اي هشتمين عزيز ، عزيز ِ خدا نيفت
 
ميترسم آنكه دست بريزد به پهلويت
باشد ز پا بيفت ولي بي هوا نيفت
 
كوچه به آلِ فاطمه خيري نداشته
ديوار را بگير و در اين كوچه ها نيفت
 
مردم ميان شهر تماشات ميكنند
اين بار را به خاطر زهرا بيا نيفت
 
دامان هيچكس به سرت سر نميزند
حالا كه نيست خواهر تو پس ز پا نيفت
 
تكّه حصير ِ خويش از اين حجره جمع كن
اما به ياد نيمه شبِ بوريا نيفت
 
اي واي اگر به كرب و بلا بوريا نبود
راهي براي دفن شه كربلا نبود
 
علي اكبر لطيفيان

**********************
 
 
مسافرم كه به دل شوق يك حرم دارم
هوائيم كه هواي تو در سرم دارم
 
هميشه عكس تو را از زمان كودكيم
ضريح ديده و در قاب باورم دارم
 
عنايتيست كه در عشق هشت مي گيرم
قبول فاطمه ام گرچه نمره كم دارم
 
ميان صحن و سرايت بهشت مي بينم
ميان صحن و سرايت قدم قدم دارم ...
 
كنار حضرت جبرئيل راه مي روم و
نگاه خيس به آن سفره ي كرم دارم
 
به جرعه اي ز شراب حرم خرابم كن
كه من هميشه غلام تو و علدارم
 
دلم گره به ضريح تو خورده محكم كن
بساط كرب و بلاي مرا فراهم كن
 
دليل معجزه ي كار صد مسيحا تو
تمامي بركاتهاي كشور ما تو
 
كوير هستم و در آرزوي بارانم
ببار ابر كرم اي هميشه دريا تو
 
هميشه خاك قدمهاي تو شدن با من
هميشه با نظري زر نمودنش با تو
 
مرا بيا و چو آهوي خود ضمانت كن
امام عشقي و مأواي بينواها تو
 
به لقمه ي كمي از سفره اكتفا كردم
كنار سفره ي مهمان پذيرت اما تو ...
 
غذاي حضرتيت را به دست من دادي
ادامه ي بركاتهاي دوش مولا تو
 
ادامه ي بركاتهاي كيسه هاي علي
به دست توست نظر كن به اين گداي علي
 
نشسته ام كه بگريم به خشكسال خودم
به خشكسال خود از چشمه ي زلال خودم
 
تمام روشني چشمهام مال شما
تلاطم دل دور از نگات مال خودم
 
بكش به بال و پرم دست خود كه
تا ببرم هزار حور و ملك را به زير بال خودم
 
تو ايستاده اي آقا كنار آهويي
كشيدم عكس تو را باز در خيال خودم
 
غريبه هستم و حالا پناه آوردم
اگر پناه مني تو خوشا به حال خودم
 
محرمي شده ام كربلاي ايراني
گرفتم اشك غمت را به دستمال خودم
 
كنار پنجره فولاد گريه ها دارم
هوائيه حرمم ميل كربلا دارم
 
مسعود اصلانی
 
********************** 
 
ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
 
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
 
در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
 
با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست
 
سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
 
ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
 
آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم
 
شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
 
احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم
 
با تو خرابه ی دل من قصر می شود
با گنج مهربانی ات آباد می شوم
 
آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
ورنه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم
 
هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود
 
تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها
 
از بس کرامت تو به عالم زبانزد است
عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!
 
هرگز کسی ز درگه تو ناامید نیست
لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها
 
یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
خوشتر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!
 
در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
وقتی که می رسند نوای رحیل ها
 
در انتظار دیدن رویت سه جا منم
یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم
 
سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی
 
یا ایّها الرئوف!امید همه به توست
داریم امید این که مسلمانمان کنی
 
یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی
 
ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
خوشحال می شویم که مهمانمان کنی
 
امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
تا راهی حریم خراسانمان کنی
 
احساس می کنم که حریم تو کربلاست
هر کس که زائر تو شود زائر خداست
 
محمد فردوسی
 
**********************

 
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان
 
وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان
 
ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان
 
به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان
 
خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل
که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان
 
از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام
 
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا
 
شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا
 
دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا
 
اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا
 
که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا
 
تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند
 
مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد
 
چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج
طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد
 
فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد
 
شبیه محشر کبراست صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد
 
به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد
 
ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد
 
تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر
تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر
 
تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید
ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر
 
اگر چه باغ بهشت خداست رویایی
ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر
 
از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی
ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر
 
در آستین بدون عصای تو موسی است
و از مسیح نفس های تو مسیحاتر
 
نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی
دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی
 
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان
 
بود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان
 
نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان
 
دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان
 
چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان
 
بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
 
کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد
میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد
 
اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه
به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟
 
کنار پنجره فولاد مادری خسته
برای کودک خود دست بر دعا دارد
 
گرفته دامنه های ضریح را مردی
به گریه حاجت امضای کربلا دارد
 
و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند
عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد
 
میان خانه که بستند دست مولا را
میان کوچه شکستند دست زهرا را
 
محسن عرب خالقی

 
**********************

 
هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد
و چترهاي دل ما سرير ِباران شد
 
كوير سر به هوايِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زير باران شد
 
قناتِ مرده ي ما را دوباره احيا كرد
    و دشت هاي ترك خورده ، سير باران شد
 
    و چشم ها همه در مسير او خيسند
    شگفت بدرقه اي در مسير باران شد
 
    چه رنگ ها كه به هم دستِ بيعت آوردند
    كماني از بركات غدير باران شد
 
    ترانه هاي بهاري دل مرا برده ست
صداي سوت قطاري، دل مرا برده ست
   
    مسافرم به دياري ببند بار مرا
    به عزم ديدن ياري ببند بار مرا
 
    سفر، شروع فراق است باخبر هستم
    اگرچه دوست نداري؛ ببند بار مرا
 
    بيان قِصه دراز است اندكي بنشين
    بگويمت به چه كاري ببند بار مرا؟
 
    مرا هواي گلي در سر است، مي بيني
    براي منصب خاري ببند بار مرا
 
    ببين درون دلم شوق و بيقراري را
    به قصد كسب قراري ببند بار مرا
 
    تمام راه، من و جاده حرف ها زده ايم
غريب گرچه ولي، سربه آشنا زده ايم
  
    پس از سلام، جواب سلام لازم نيست؟
    براي زخمي راه، التيام لازم نيست؟
 
    رسيدنم به تو واجب ترين نيازم بود
    وگرنه باقي درخواست هام، لازم نيست
 
    براي حاجي احرام بسته ي حرمت
    دگر زيارت بيت الحرام لازم نيست
 
    كبوترانه، هواي تو را به پر دارم
    براي كفتر جلدت كه دام لازم نيست
 
    اگرچه زشت و سياهم، ولي مگر آقا
    در اين عمارت شاهي، غلام لازم نيست!؟
 
    اگرچه ساكن اينجام، خانه ام آنجاست
كبوتري شده ام كاشيانه ام آنجاست
 
چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری
عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری
 
که گفته است غریبی میان ما وقتی
همیشه دور و برت رفت و آمدی داری
 
جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس
شمیم روح نواز محمدی داری
 
به آبروی تو شرمنده آبرو مندست
رئوف هستی و الطاف بی حدی داری
 
میان این همه خوبان که دورتان جمعند
خودم که معترفم نوکر بدی داری
 
و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد
ضریح نیست که کندویی از عسل دارد
 
سپاس آنکه به دنیا ابا الجوادم داد
سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد
 
ورودم از در باب الجواد واسطه ایست
همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد
 
به من چه شاعرم اصلا خودش که میدانست
نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد
 
جهان سراغ ندارد رئوف تر از او
هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد
 
در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند
فدای آنکه چنین حُسن انتخابم داد
 
کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم
فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم...
 
مصطفي صابر خراساني



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 26 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)

مثل کبوتری شده‌ام جَلدِ خانه‌ات
خو کرده‌ام به خاطره آب و دانه‌ات
هی می‌خورد هوای عجیبی به گونه‌ام
هی می‌کنم دوباره سحرها بهانه‌ات
انگار عادتم شده در شهر گم شوم
پیدا کنی دوباره مرا با نشانه‌ات
در من هزار رشته غزل تاب می‌خورد
با موج زلف‌های تو بر روی شانه‌ات
پر می‌شود رواق تو از رنجنامه‌ام
پر می‌کنی عروق مرا با ترانه‌ات
بر دشتهای خشک من انگار می‌چکد
انگور- واژه‌های دلِ دانه دانه‌ات
یک گله آه و آهو از این دشت می‌گذشت
یک دسته دست‌های تمنا روانه‌ات
من کشتی شکسته‌ام، ای ناخدای عشق!
پهلو گرفته‌ام به خدا در کرانه‌ات
در لحظه‌های پر تپش اولین سلام
با آن نگاه مشرقی شاعرانه‌ات
رد می‌شوی مقابل شاعر که بسته است
دل در ردای مخملی روی شانه‌ات
 
قاسم صرافان


 ********************
 
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
ای کاش فقط بی‏سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد
زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم
طوفان عجیبی است غم عاشقی تو
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش 
چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست  
ای کاش ز  زوار خراسان تو بودم
 
مهدی صفی یاری

********************
 
شب بود و شور بود و سلام فرشته ها
از عرش تا به فرش ،قیام فرشته ها
باران شور بود و بام فرشته ها
شب بود و گرم سجده تمام فرشته ها
قلب فرشته ها پر عطر خدا شده
امشب فلک اسیر نگاه رضا شده
موج کرم به اوج تلاطم رسیده است
ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است
داوود عاشقی به ترنم رسیده است
کعبه کجاست قبله هفتم رسیده است
گویی خدا تمامی خود را کشیده است
پیش از ازل که روی رضا را کشیده است
موسی گدای خانه ی موسی مرتضی ست
عیسی دخیل جلوه ی سینای مرتضی ست
امشب شب تبسم زهرای مرتضی ست
آیینه ی شکوه سراپای مرتضی ست
گیرم بهشت مست می حوض کوثر است
فواره های صحن رضا دیدنی تر است
هر پنجه ای که شانه ی گیسو نمیشود
هر قبله ای که گوشه ی ابرو نمیشود
هر جذبه ای که عکس هو الهو نمیشود
هر دلبری که ضامن آهو نمیشود
پا می نهد به بال ملک هر که یاد اوست
تا جبرئیل خادم باب الجواد اوست
زلفی ست گشوده و دل شیدا نمانده است
در ازدحام ، جای تماشا نمانده است
مجنون که هیچ ، رونق لیلا نمانده است
سر را بریده اند ، زلیخا نمانده است
باغ بهشتی کاشی گلدسته های اوست
عباس دل سپرده ی دار الشفای اوست
در برکه ها تموج دریایی اش ببین
در آسمان شکوه اهورایی اش ببین
در قلب طوس سفره ی زهرایی اش ببین
خانه به خانه سایه ی آقایی اش ببین
خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند
باید غبار گردد و کارش رها کند
نقاره می زنند مسیحی شفا گرفت
نقاره می زنند خلیلی عطا گرفت
نقاره میزنند کلیمی بها گرفت
یوسف دوباره سرمه زپایین پا گرفت
با دستهای لطف تو آزاد میشویم
وقتی دخیل پنجره فولاد میشویم
با گوشه چشم تا که نگاهی به ماکنی
کار هزار معجزه وکیمیا کنی
مشکل بهانه است که مارا صدا کنی
تاکاسه های خالی مارا طلا کنی
جز گوشه های صحن تو آقا کجا روم
کی با کبوتران اهل حرم کربلا روم؟
تا که این پنجره را باز میکنم
تو را رو قاب چشمهام جا میکنم
اوج گلدسته را پیدا میکنم
گنبد زرد را تماشا میکنم
حرف من ...حرف دلای بیکسه
یه امام رضا دارم واسم بسه
من همون کبوترم که جا نداشت
لونه ای حتی رو شاخه ها نداشت
هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد
مثل هر غریبه آشنا نداشت
حالا اما عمریه رو گنبدهام
بچه ی محله ی امام رضام

 
********************
 
 سلام ای
پسر حضرت زهرا
سلام ای حرمت کعبه دلها
سلام ای به فدایت همه جانها
سلام ای
که نشستند کنار حرمت جمع ملائک به تماشا
همه پست و توبالا
همه قطره تو
دریا
همه بنده تومولا
همه خار و تو اسطوره گلها
غلامیم به درگاه شما حضرت
آقا
به عشق تو گشودیم همه دیده به دنیا
به عشق تو تپیده ست دل ما
برای تو
خدا روح دمیده به گل ما
فدای تو که رعنایی و آقایی و زیبا
که تو یوسف زهرایی
و ما نیز ندانیم
چرا رفته به بیراهه زلیخا
سلام ای پسر حضرت
زهرا
####
سلام ای پسر حضرت زهرا
که غریب
الغربایی و ولی نعمت مایی
زسر تا به قدم عشق و صفایی
زسر تا به قدم ما همه
دردیم تو درمان و دوایی
تو ایینه شفاف خدایی
تو سلطان سخایی
تو علی هستی و
شهره به رضایی
تو دست کرامت
دل ما و گدایی
فقیریم فقیریم و عشق است فقیری
که تو حج فقرایی
تو که صاحب این صحن سرایی
نه این صحن و سرا صاحب هم ارض و
سمایی
به ما هم بده جایی
نپرس اینکه که هستیم و کجایی؟؟
مهم اینجاست

که تو صاحب مایی
من و دست پر از عجز و تمنا
تو دامنی از جنس تولا
سلام
ای پسر حضرت زهرا
###
تمام همه انچه که داریم فدای
سرتان حضرت سلطان
غریبیم خدا گفته شمایید فقط یار غریبان
ضعیفیم و خدا گفته
تویی مونس و غمخوار ضعیفان
عجب نیست اگر دست به دامان شماییم
عجب نیست در
خانه ی لطف تو گداییم
عجب نیست شدم و بیدل و حیران
که مشغول گدایی توهستند
هزارن چو سلیمان
عجب نیست شود موسی عمران میان حرمت خادم و دربان
عجب نیست
اگر زنده شود حضرت عیسی
به نگاهی به دو چشمان تو ؛بر تن اموات ده جان
و عجب
نیست که جبرئیل امین
خاک در کفش کنت را ببرد بهر تبرک به جنان و
عجبی نیست
به یک گوشه چشمت
شود اتش چو گلستان
عجب اینجاست که با این جبروتت
شده ای
ضامن اهوی بیابان
و عجب نیست همان اهوی وحشی
که تو ضامن شدی از لطف و
کرامت
شود ضامن مردم به قیامت
سلام ای که خدا گفته سلامت
سلام ای به فدای
تو و اخلاق و مرامت
سلام ای که پذیرفته ای این بی سرو پا را
سلام ای پسر حضرت
زهرا
###
سلام ای پسر حضرت زهرا
و ای شاه و
امیرم
بود آرزویم بوسه ای از روی ضریح تو بگیرم
مگر لحظه ای آرام شود این دل
زارم
تویی دارو ندارم
خزانم من و بی برگ
تویی باغ و بهارم
شدم زائرت
آقا
که بیایی دم مرگ کنارم
و یا پا بگذاری به مزارم
درست است که این مایه
ندارم
ولی کاش بیایی که سر از خاک برآرم
دو دستم به رو سینه گذارم
و بگویم
به تو ای صاحب دلها
سلام ای پسر حضرت زهرا
سلام ای پسر حضرت زهرا


********************
 
دلی که جز تو در آن خانه می کند دل نیست
شبیــه دل بـود و غیــر تکــه ای گل نیست
الا سـفینه ی نوحـم بگیـر دست مرا
در این تلاطم دریا امید ساحل نیست
گنـاه سـد رسیــدن به کـوی جانـان است
کسی که یاد تو باشد ز دوست غافل نیست
دلی که خانه ی محبوب می شود دیگر
بـرای عـرض ارادت به غیر مایل نیست
اگر چه لحظه ی مرگ و رحیل جانکاه است
ولی کنـــار تـو مردن زیـاد مشـکـل نیست
در این مسیر، گدایی ز درگهت شرط است
کسی که واله خال تو نیست، عاقـل نیست
« قبول خاطر کوی رضا شدن شرط است
هر آنکه شعر سراید، شبیه دعبل نیست»*

مجید لشکری

 ********************
 
ای کاش غزل قصیده می شد
سـیب غـزلم رسـیده می شد
بـا نام رضـا سـیاهـه ی دل
با معجزه ای سپیده می شد
بـا اذن دخـول مهبط عشق
هر چیز ندیده دیده می شد
آهـوی اسـیر اشـک هایم
از کنج نظر رهیده می شد
بـر حبل مـتین دسـتهایت
معماری دل تنیده می شد
یا اینکه کشان کشان به سویت
پـیشـانی مـا کشـیده می شـد
***
یا حضرت ثامن الأئمّه
بر تکمله ی عمل تتمّه
***
هر کس که به دام تو گرفتار
بـر مهـر و مـرام تـو گـرفتار
از روز ازل گـدای کویت
تا حُسن ختام تو گرفتار
صد بار زیارت تو بس نیست
بـادا بـه مُـدام تـو گـرفـتـار
ما جلد ضـریح آفتابیم
بر گنبد و بام تو گرفتار
با واژه ی «حصنی» تو سرمست
بـا طـرز کـلام تـو گـرفـتـار
عمری به «علیک» کرده عادت
عمـری بـه «سـلام» تو گرفتار
ای «عروه ی لانفصام»، مائیم
در زلـف زمـام تـو گـرفتار
***
ما خانه به دوش و جرعه نوشیم
مَشـتی صـفتان پر خـروشیم
***
ما داغ تب و تعب نداریم
چون غیر تو را طلب نداریم
با ذکر مَن اسمُهُ دوایت
ما دلهره ی مطب نداریم
تا شمس شموس چهره ی توست
تاریکی و ظلم شب نداریم
کوثر اگر از لبت نجوشد
ما باده ی لب به لب نداریم
با هرکه به جز رضا بگوید
ربط و سبب و نسب نداریم
بر گردن شیعگی به والله
جز «سلسلة الذهب» نداریم
ما بنده ی کوچه گرد و خامیم
تنبیه کنید ادب نداریم
***
ای «بضعه»ی خاتم رسالت
ای اصل اصیل و با اصالت
***
آرام تـلاطــم جـهــانـی
هم کعبه ی مردم جهانی
از هفت جهان شنیدم امّا
تو رتبه ی هشتم جهانی
آهو نه! ولی کبوتر آری
تا رونق گـندم جهانی
هم آه دم مسیح هستی
هم طـور تکـلّم جهانی
ای مشهد با صفات جنّت
توس و نجف و قم جهانی
لبخند بزن شب ولادت
تو روح تبسّـم جـهانی
***
در «صحن عتيق» تو دخيليم
يك مُشت «عتيقه»ي ذليليم
***
بر دامن شر شرر بگیرد
آه نفست اگر بگیرد
مرغ دل کاظمینی من
از باب جواد پر بگیرد
طوطی شده او که با ادایی
از کنج لبت شکر بگیرد
خشکیده نگاه زائر تو
او آمده چشم تر بگیرد
آغوش گشوده سمت مرقد
تا قبر تو را به بر بگیرد
عمری به خطا گذشته کارش
ای کاش دوباره سربگیرد
***
ای بارش مهربان باران
ای مایه ی افتخار ایران
 
مجید لشگری

 ********************
  
 
اين همه دست به سوي تو دراز است رضا
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا
باز «من» دارد از آن دور تهي مي‌آيد
آن که مي‌آيد از آن دور جنازه است رضا
زنده شد پيش نگاهت، تو خدايش شده‌اي
کفرِ «خورشيد» پرستان پُرِ راز است رضا
من و انگور، دلي مست و نگاهي پرِ اشک
قبله در حسرتِ اين راز و نياز است رضا
هشت رکعت وسط صحن تو افتاد به خاک
رقص عشق است، فقط شکل نماز است رضا
هر دلي مي‌رسد از راه شکسته ‌است...   چقدر-
جاده‌ي عاشقيت حادثه ساز است رضا
آه! آواز خوش گوشه‌ي «نيشابور»ت
در مقامي پر از اندوه «حجاز» است رضا
پيش پرهاي کبوتر، آسمان دل تو
تا خدا،  پنجره در پنجره باز است رضا
 
قاسم صرافان
 
 
 ********************

اين راه براي خسته دور است چقدر
از نور تو چشم بسته دور است چقدر
گامي به تصوّر تو نزديک شدن
از آينه‌اي شکسته دور است چقدر
 
با ديدن تو چه محشري خواهد شد
آغاز حيات ديگري خواهد شد
وقتي که به صحن آسمانت برسم
آهوي دلم کبوتري خواهد شد
 
هر چند دلم نقطه‌اي از تاريکي است
بين من و تو پاره خط باريکي است
در هندسه‌ي عشق مثلث شده‌ايم
من، تو «و خدايي که در اين نزديکي است»
 
من باز ميان موج گيسوي تو غرق
در خلوت صحن پر هياهوي تو غرق
اي ماه من! اين پلنگِ حيرت زده، شد
در برکه‌ي چشم بچه آهوي تو غرق
 
اينجا همه لحظه‌ها طلايي است چرا؟
هر گوشه‌ي اين زمين، هوايي است چرا؟
برمي‌گردم، در اين دل مشهديم 
يک حال عجيب کربلايي است چرا؟
 
قصدم سفري براي گلگشت نبود
برگشت از آرامش اين دشت نبود
در فال خطوط کف دستانم کاش
تقدير بليت رفت و برگشت نبود
 
زرد آمده بودم و طلايي رفتم
شب بودم و غرق روشنايي رفتم
از راه زميني آمدم با آهو
همراه کبوترت هوايي رفتم
 
خط، چشم براه ايستگاه است هنوز
شب، سمفوني قطار و آه است هنوز
خوشبخت کبوترت که تا خانه پريد
آهوي تو آواره‌ي راه است هنوز
 
قاسم صرافان
 
 
********************
 
 
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده مقبول خاطرت باشم
نه آهوام نه کبوتر که ضامنم باشی
ویا پرنده ی صحن مجاورت باشم
نه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمی
که مثل آینه حیران ظاهرت باشم
ولی زلطف مرا هم گدای خویش بخوان
که با تو صاحب دنیا و آخرت باشم
همیشه سفره ی مهمان نوازی ات باز است
اجازه میدهی ام گاه زائرت باشم؟
اجازه میدهی ام گاه از تو بنویسم؟
به عمر چند غزل -آه- شاعرت باشم
 
سید محمد جواد شرافت
 
  ********************
 
 
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرم تر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینه النبی ام مشهد الرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم
حسی کبوترانه گرفته ست جان من
«پایین پای» تو شده هفت آسمان من
در این حریم قدسی سر تا سر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را می خرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر می کشد از این همه قلب شکسته آه
سر می زند از این همه چشم تر آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشم هاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمده ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
لبریز روشنی است تمام رواقها
آیینگی ست جان کلام رواقها
شب های گریه تا به سحر حرف می زنم
با واژه واژه خون جگر حرف می زنم
شمعم که گریه میکنم و گریه می کنم
با قطره قطره آتش تر حرف می زنم
روح لطیف تو شده سنگ صبور من
گویی که با نسیم سحر حرف می زنم
گاهی کنار پنجره های ضریح تو
گاهی در آستانه ی در حرف می زنم
شبهای بارگاه تو را درک کرده ام
از «لیله الرغائب» اگر حرف می زنم
بر لب رسیده از قفس سینه آه من
حرف دل است روی زبان نگاه من
روی تو را ستاره ی اشراق خوانده اند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده اند
دست تورا که خالق لطف و کرامت است
روزی رسان انفس و آفاق خوانده اند
باران مهربانی بی وقفه ی تو را
شان نزول سوره ی انفاق خوانده اند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خوانده اند
هفت آسمان و رحمت «شمس الشموسی» ات
ذرات خاک و لطف «انیس النفوسی» ات
 
 
سید محمد جواد شرافت
 
 ********************
 
مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد
به جان شما جز شما نمی‌خواهد
برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست
بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد
دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟
ببین به گوشه‌ی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟
به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»
دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد
خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده‌ست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمی‌خواهد
 
 قاسم صرافان
 
 ********************
 
 
نام تو را بردم زمستانم بهاری شد
در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد
بعد از زمانی که گدایی تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و نداری شد
گفتند جای توست دل را شستشو کردم
پس می شود از خادمان افتخاری شد
می خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشی
این گونه شد دور حرم آئینه کاری شد
گاهی اسیری لذت آهو شدن دارد
بیچاره آنکه از نگاه تو فراری شد
گرد ضریحت با من و گرد دلم با تو
بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد
من سائل بی چیز اطراف حرم هستم
من سالهای سال دنبال کرم هستم
ای حاجت محتاج ترین ها آقا
ای ذکر دخیل بستنم یا آقا
یک لال کنار پنجره فولادت
یکدفعه صدا میزند آقا ....آقا.....
 
علی اکبر لطیفیان

********************
 
گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین
تایید می کند سخنم را قرینه ها
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینه ها
دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند
در سینه های عاشق وصل تو کینه ها
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینه ها
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها
دارد حکایت از عشاق گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت
هر سر که از خیال تو پر شور می شود
دریای بر کرانه ای از نور می شود
در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت
غرق تجلی است وشب طور می شود
با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور می شود
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور می شود
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قدس تو پر نور می شود
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم، رهین قدیم کن
این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود می شکند از فراق، زود
خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست
گلدسته ها منادی شوق پگاه توست
آری شگفت نیست که بی سایه می روی
خورشید هم زسایه نشینان ماه توست
از چشم آهوان حرم می توان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
با این که سال هاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد
بالی نمانده است برای کبوترت
مثل نسیم می رسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
تنها به کرب و بلا سرنهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
 
 
جواد محمد زمانی
 
********************

 
عاشق هميشه پر شده از اتفاقها
يك چشم وصل و چشم دگر در فراقها
عاشق كبوتر است كه هر بار می پرد
پرواز مي كند به فراسوي طاقها
شبهاي عشق دلهره هاي رسيدن اند
مهتابي اند گاه و گهي در محاقها
تاب و تب هميشگي عشق ارثي است ...
از روز اول و ازل اشتياقها
مشتاق چشم هاي تو هستم امام عشق !
اي آتش نشسته به جان چراغها
توحيد من به حصن حصين ولايتت
اي شرط عشق هستي عشق از عنايتت
باران زد و بهانه ماها رديف شد
سقفي براي بي سرو پاها رديف شد
پشت در سخاوت سبز ضريح تو
زيباترين اميد گداها رديف شد
با لهجه قنوت نگاهت يكي يكي
زنجيره بلند دعاها رديف شد
شاعر نشست قافيه را تا سحر كشيد
وقتي كه مهر ناب شماها رديف شد
يك بار آمديم زيارت وَ كارمان
تا روز حشر تا به كجاها رديف شد
آه اي نگاه دائمي ات در نگاه من
سلطان شرق و غرب دلم اي پناه من !
اي چشم آب مات شكوه زلالي ات
خورشيد و ماه عاطفه لايزالي ات
طعم بلند بنده شدن را چشيده است
هركس گرفت آبروي از ليالي ات
صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند
بر جزر و مد عرش نشينان قالي ات
صدها هزار شب شد و يكبار هم نخورد
چشم ستاره اي به شبستان خالي ات
مهريه تمام عروسان شهر ما
پرپر شود براي وداع وصالي ات
اي رافت مداوم محسوس يا رضا
شاهنشه هميشگي طوس يا رضا
با تو هواي دست و قلم فرق مي كند
بي تابي و تلاطم غم فرق مي كند
وقتي كه از حريم تو پايم اجازه خواست
حال دلم قدم به قدم فرق مي كند
تو بي دريغ زخم مرا مي دهي شفا
من پر زنم و يا نزنم فرق مي كند ؟
تا چشم كار مي كند اينجا شكسته دل
دل با دل شكسته چه كم فرق مي كند !
با ياد كربلا و زيارات مادرت
جمعه سحر هواي حرم فرق مي كند
گفتيد كربلا و دلم بي شكيب رفت
تا گريه ي روايت ابن شبيب رفت
 
علیرضا لک

 ********************
 
سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت
هم از شكوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت
نه چند مثنوي و قطعه و غزل ، بايد
كه شرح قصة حسن تو در رسائل گفت
عبا ، نه ... اينكه گداي شما شدم كافيست
حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت
تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر
و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت
زلال اشك مرا از تبار كوثر كن
در آسمان دو دستت مرا كبوتر كن
به قفل بسته كليد اجابت است اينجا
كه آستانة جود و كرامت است اينجا
به دلنوازي جان در رواق او بنشين
چرا كه قبر مسيحاي عترت است اينجا
بكوش تا پرِ پروانه اش شوي ،‌ زيرا
پر از تلأ لؤ شمع هدايت است اينجا
زلال اشك تو از چشمة خلوص دل
هميشه إذن دخولِ زيارت است اينجا
نه ديدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا
دوباره كسبِ ثواب هزار حج كردم
طواف قبرِ تو يا ثامن الحجج كردم
ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست
پر از بلور و كبوتر پر از چراغانيست
به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش‌
هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست
كجاست روضة رضوان به غير از اين مرقد
كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست
صداي پر زدن بال جبرئيل است اين
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانيست
حديث سلسله از يادمان نخواهد رفت
ولايتت به خدا شرطي از مسلمانيست
هزار مرتبه شكر خدا كه نور تو
چراغ زندگي مردمان ايرانيست
كتاب رأفت و مهرت پر از حكايتها
نظيرِ قصة آن پير مرد سلمانيست
ز يادِ مردمِ سايه نشين ايوانت
نرفته خاطره هاي نماز بارانت
سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو
مقام عصمتتان « إنما يريد الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »
به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو
دخيل گريه ببنديد زائران اينجا
به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد
رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو
خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر
به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو
غباري از اثر رفت و آمدش شايد
شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد
هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت
تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق
به لحظه لحظة  اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است ، بسكه همواره
به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت     
براي رزق تمامِ كبوتران شهر
حياط خانة آقا هميشه گندم داشت
هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد
سري به خاك قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته براي تبرك بالش
به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت
براي ما به جز اين آستان پناهي نيست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست
تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري
نرفته از حرمت نا اميد بيماري
دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد
شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري
كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز
از اين ترنم نقاره بانگ بيداري
دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن
ببين براي پريدن عجب سبكباري
دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا
ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري
دوباره روضه گرفتند زائران اينجا
بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري
رهاست در نفس اين حرم شميم ياس
به ياد علقمه و قبر حضرت عباس
 
 یوسف رحیمی
 
 ********************

 
رسید تا فلکه آب و روبروی حرم
گذاشت دست به سینه : سلام سوی حرم
لب زمین دو چشمش دوباره باران خورد
در آستانه دریا گرفت بوی حرم
گذاشت صورت خود را به صورت یک در
نفس کشید و نفس شد به رنگ و روی حرم
تمام حس عطش را به کاسه ها نوشید
و پر شد از تب و تاب لب سبوی حرم
در آن طرف پدری که خمیده . با گریه
گره زده پسرش را به آبروی حرم
چقدر قطره به دریا رسیدنش زیباست
چقدر زمزمه جاری شده به جوی حرم
در ازدحام توسل ز چشم من گم شد
ضریح بود و هزاران دعای توی حرم
شکست بین نماز زیارت آقا
شکست و ریخت قنوتش به گفتگوی حرم
***
شفا گرفته مریضی .....زدند نقاره
صدای معجزه پیدا شد از گلوی حرم
***
گذاشت دست به سینه .عقب عقب برگشت
رسید تا فلکه آب و روبروی حرم
 
علیرضا لک

 ********************

 
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بد
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 22 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)


زمانش رسیده بیا و دعا کن
بیا درد را با دعایت دوا کن
 
زمانش رسیده سبک بال باشی
دلت را ز بند تعلّق رها کن
 
اگر خواستی پاک گردی؛خودت را
مقیم حرم خانه ی إنّما کن
 
اگر خواستی محرم راز گردی
بیا و مِس قلب تیره طلا کن
 
اگر کارت از هر لحاظی گِره خورد
علی ابن موسی الرّضا را صدا کن
 
امامی که در مهربانی به نام است
بیا در حریم رضا بار عام است
 
توئی هشتمین گل ز باغ ولایت
خدا و تو دارید از هم رضایت
 
شنیدم که پا بر زمین می گذاری
چراغان نمودم دلم را برایت
 
به لبها (نعم) داری و (لا) نداری
نرفته کسی از درت بی عنایت
 
هر آنچه که خواهد عطا می نمائی
ندارد کرم در نگاهت نهایت
 
هر آنکس که خواهد سه جا پیشش آئی...
...کند یک زیارت برایش کفایت
 
زیارت در این بارگاه مطهّر
بود با هزار عمره و حج برابر
 
به غیر از پناهت؛ پناهی نداریم
به جز روی تو قبله گاهی نداریم
 
برای رسیدن به راه سعادت
به غیر از مسیر تو راهی نداریم
 
همیشه هر آنچه که خواهیم داری
ولی آنچه را تو بخواهی نداریم
 
مگر غیر از این است که تو ثوابی
و ما پیش تو جز گناهی نداریم
 
قبول است؛ اما ولایت که داریم
نگو عزّت و شأن و جاهی نداریم
 
توئی عزّت و شأن و جاهم رضاجان
منم یک رعیّت،تو شاهم رضاجان
 
ألا ای مرادم،به عشقت مریدم
تو هستی امید دل نا امیدم
 
بلای محبّت بلا نیست هرگز
بلای تو را من به جانم خریدم
 
کمک کرد جبریل تا عرش رفتم
رسیدم به جائی که جز تو ندیدم
 
ندا آمد از غیب روی خدا چیست؟
منم روی ماهت به صفحه کشیدم
 
بهشت خدا را تصوّر نمودم
همین که به باب الجوادت رسیدم
 
تو رضوان...تو جنّت...تو خُلد برینی
تو مهمان نه، آقای ایران زمینی
 
برای خزانیِ قلبم بهاری
تو زیباترین جلوه ی روزگاری
 
برای تو کاری ندارد که من هم
برایت شوم خادم افتخاری
 
اگر خادم افتخاری نشد پس...
...بده لاأقل منصب کفشداری
 
سه جا وعده کردی بیائی سراغم
مبادا که من را تو تنها گذاری
 
شنیدم که پلک دو چشمت شده زخم
چقدر اشک ریز شهِ نی سواری
 
به هر بزم و هر انجمن گریه کردی
تو بر غارت پیرهن گریه کردی
 
علی اصغر انصاریان
 
********************
 
 
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
 
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
 
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
 
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
 
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز
 
ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
 
با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
 
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
 
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
 
سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم
 
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم
 
نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا
 
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
 
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم:
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
 
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
 
تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد
 
نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد
 
یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد
 
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
 
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
 
در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
 
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
 
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
 
من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم
 
دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
 
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
 
همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
 
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
 
حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
 
لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
 
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده
 
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده
 
در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید
 
آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
 
آمدی تا  سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
 
آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
 
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود
 
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود
 
جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
 
قاسم نعمتی
 
********************
 
بايد به قد عرش خدا قابلم کنند
شايد به خاک پاي شما نازلم کنند
 
دل مي کنم از آنکه دل ازتو بريده است
دل مي دهم به دست تو تا بي دلم کنند
 
امشب کميت شعرم اگر لنگ مي زند
فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند
 
ايمان راستين هزاران رسول را
آميخته اگر که در آب و گلم کنند.....
 
....شايد خدا بخواهد و با گوشه چشم تان
بر رتبه ي غلامی تان نائلم کنند
 
وقتي سرشت آب و گلم را ازل خدا
بر آن نوشت رعيت سلطان ارتضا
 
در هشتمين دمي که خدا بر زمين دميد
بوي بهشت هفتم او ناگهان وزید
 
از شش جهت نسيم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صداي اذان خدا رسيد
 
چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند
يعني زمين به يمن وجودش نفس کشيد
 
از صلب سومين گل سرخ خدا حسين
ايران گرفته بوي دو آلاله ي سپيد
 
از هشت بيخود اين همه پايين نيامدم
يک حرف بيشتر چه کسي از خدا شنيد
 
توحيد ، حرف محوري دين انبياست
شرط رضا  به حکم أنا من شروطهاست
 
از برکتت نبود اگر ، نان نداشتيم
باران نبود غير بيابان نداشتيم
 
سوگند بر تو اي سر و سامان زندگي
بي تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم
 
اين حوزه ها نفس به هواي تو مي کشند
لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتيم
 
اي آرزوي هر سفر دل از ابتدا
ما قبله اي به غير خراسان نداشتيم
 
ما رعيت ري ايم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسين  در ايران نداشتيم
 
خون حسين دررگ ودرريشه ي من است
  علم رضا  معّلم انديشه ي من است
 
بالا بلند گفته که طوبي تر از تو نيست
يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست
 
گفتند پاره ي تن پيغمبر مني
انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نيست
 
برگ درخت کاشته ي دستهاي تو
باشد گواه ما ، که مسيحاتر از تو نيست
 
اين قطره ها به سمت شما رود مي شوند
آخر در اين ديار که درياتر از تو نيست
 
ما تشنه ايم ، تشنه دست نوازشت
آبي در اين سراچه گواراتر از تو نيست
 
اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند
يادآوران نام تو در دشت مي شوند
 
آرامشي اگرچه سراسر تلاطمي
درياي بيکرانه ي اميد مردمي
 
بند آورد زبان مرا بارگاه تو
 اي آنکه رستخير عظيم تکلمي
 
هر بار نام مادرتان را مي آورم
گل مي کند کناره اشکت تبسمي
 
شاعر کنار حُسن لب تو سروده است
روییده لاله در دل اين سبز گندمي
 
من چون غبار گرم طوافم به دور تو
تو قبله گاه هفتم و خورشيد هشتمي
 
در هفت شهر عشق به جز تو که ثامني
آهو ی چشم هاي مرا نيست ضامني
 
چشم اميد بر در لطف تو بسته است
هر زائري که گوشه ي صحنت نشسته است
 
 باراني است حال و هواي دو ديده ام
اينجا هميشه کاسه ي چشمم شکسته است
 
از باب جبرئيل به پا بوست آمدن
از آسمان رسيده و رسمي خجسته است
 
آن پيرمرد تشنه در آن گوشه ي حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است
 
با صد اميد حاجت اين بار خويش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است
 
وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است
يعني که زائر حرم کربلا شده است
 
با ياد خاطرات سفر با عشيره ام
بر عکس يادگاري باصحن ، خيره ام
 
از بس دلم شکسته براي زيارتت
با اشک شوق گرم وضوي جبيره ام
 
ياد غروب هاي زيارت هنوز هم
گاهی پی  دو جرعه ي جامع کبيره ام
 
يا "قادة الهداه و يا سادة الولاه"
مستبصرٌ بشأنکم ، اين است سيره ام
 
فرموده ايد ؛ فعلکم الخير يا رضا
اي هشتمين کلامکم النور ، تيره ام
 
از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تک درخت خشک ميان جزيره ام
 
ما هم شنيده ايم که فرموده اي شما
هستم در انتظار ظهور نبيره ام
 
دعبل کجاست تا بنويسد در اين فراز
عجل علي ظهورک يا فارس الحجاز
 
محسن عرب خالقي
 
********************
 
آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که می روند تعلق نمی برند
 
از آنچه که وبال ببینند خالی اند
عشاق روزگار ، سبکبال می پرند
 
پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست
گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند
 
دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند
دلداده ی قدیمی آل پیمبرند
 
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند
مدیون خانواده موسی بن جعفرند !
 
ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم
ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم
 
آدم بدون مهر تو انسان نمی شود
سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود
 
آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند
سوگند می خوریم ، پشیمان نمی شود
 
وقتی کبوتران حریمت ، گرسنه اند
گندم برای سفره ما ، نان نمی شود
 
باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا
سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود
 
تو خوب جایی آمده ای سروری کنی
هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود
 
تو هشتمین پیمبر قرآنی منی
حق خدا و حق مسلمانی منی
 
تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی
خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی
 
تو کربلایی و نجفی و مدینه ای
یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی
 
نُه چشمه از علوم ، به قلب تو جاری است
با این حساب ، عالم آل محمدی
 
تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت
مانند آفتاب تو در رفت و آمدی
 
ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات
عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات
 
زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت
 
یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم
آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت
 
یک پارچه گره زد و تا سالهای سال
« سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت 
 
صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت
 
ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت
 
ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات
هم خانواده هم پدر و مادرم فدات
 
ای مهربانترین کرم سفره ی گدا
یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا
 
امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز
این قوم اشتباه نگیرند با خدا
 
ای لطف بی نهایت شبهای زائران
یکبار ما ، سه بار شما ، پیش ما بیا
 
با گریه های توست اگر گریه می کنیم
ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها
 
یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین
یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا
 
یابن شبیب جد مرا سر بریده اند
پیش نگاه عمه ما سر بریده اند
 
علی اکبر لطیفیان
 
********************
  
 
گاهی که با نیاز دلم ناز می کنی
داری مرا دقیق برانداز می کنی
 
یعنی نگاه می کنی اول کجایم و
بعدا مرا به سمت خود آغاز می کنی
 
دارم دوباره شاعرتان می شوم مرا
داری دوباره قافیه پرداز می کنی
 
تازه شدم شبیه پسر بچه ای که تو
پیش ضریح می بریش ناز می کنی
 
حس می کنم که وقت دعا لطف خویش را
از لابلای جمعیت ابراز می کنی
 
گاهی برای تو همه تن سوز می شوم
تو در عوض همیشه مرا ساز می کنی
 
از خوبی شماست که خوب کم مرا
تو در حساب خویش پس انداز می کنی
 
گاهی کنار پنجره ات بسته می شوم
گاهی میایی و گره را باز می کنی
 
بر پرده ، زنده کردن شیرت عجیب نیست
هرشب مسیح معجزه ! اعجاز می کنی
 
اینبار هم شبیه خودم نه شبیه تو
دل می دهم به پنجره های ضریح تو
 
آهو که نه کبوترتان نه که آدمیم
تا با توایم پس همه عمر با همیم
 
فرقی نمی کند که چه هستیم یا که ایم
ما هرچه هست شیعه گیت را مصممیم
 
گاهی برای منبرتان مثل دعبلیم
گاهی برای نخل ولای تو میثمیم
 
لرزان نمی شویم به بادی که می وزد
به ریشه های حبّ تو وصلیم ، محکمیم
 
حاتم کجا و سفره احسانتان کجا
ما جیره خوار سفره ارباب حاتمیم
 
ما زنده با توایم و دم از تو گرفته ایم
پس ما برای کشته شدن هم مقدمیم
 
مدیون آن کسیم که مارا به تو سپرد
عمریست زیر سایه تو زیر پرچمیم
 
ما را زیاد و کم ننوشتند ، واحدیم
گاهی اگر زیاد و زمانی اگر کمیم
 
کم گریه می کنیم ولیکن موثریم
یعنی شبیه بارش باران نم نمیم
 
یابن الشّبیب خواندنمان را که دیده ای
دیدی که در عزای شهید محرمیم
 
این ویژ گیّ روضه جد غریب توست
که ما هنوز با غم تو غرق ماتمیم
 
اینبار هم دلی که شکسته است را بخر
لطفی کن و دوباره مرا کربلا ببر
 
محسن ناصحی
 
********************
 
 
این چه حسی است که امشب به دلم پاداده
به من کورچنین میل تماشا داده
 
خانه حضرت موسی شده وادی بهشت
گوئیا بازخدا حضرت عیسی داده
 
مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد
یا خدا فاطمه را مولد زیبا داده
 
چه کسی آمده که باز عطش آورده
نکند باز خداحضرت سقاداده
 
نبی آمد,علی آمد,حسن آمد,نه حسین
همه را دست خدا بر رخ او جاداده
 
خوش بحال دل ماچون حرمش ایران است
پرچم نوکریش فاطمه بر ماداده
 
حرمت وادی طوراست که حاجت دارم
خادم پیرحرم حاجت من را داده
 
روز اول به تو و گنبد و گلدسته تو
حضرت ذات احد نمره بالا داده
 
صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه
نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده
 
مهدی نظری
 
********************
 
 
گلدسته های مرقدتان پایه های عرش
فانوس های ساحل بی انتهای عرش
 
بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل
آیینه کاری حرمت کار جبرئیل
 
زوار خاکی حرمت کبریایی اند
سرگرم کار و کسب شریف گدایی اند
 
هرلحظه فطرس آمده پابوسی شما
طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا
 
لاهوتیان مقلد احکام عشقتان
می خوارگان دائمی جام عشقتان
 
ای قبله ی نیاز سماواتیان رضا
پیر مُغان دیر خراباتیان رضا
 
صدها ستاره مست شراب نگاهتان
بال فرشته های سما فرش راهتان
 
پیغمبران ز محضرتان فیض می برند
بهر کبوتران حرم دانه می خرند
 
روح الامین به لطف شما دل سپرده است
او با کبوتران حرم دانه خورده است
 
امشب دخیل پنجره فولاد می شوم
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
 
ای نور لایزال،بگو با دلم سخن
شد بقعه ی مطهرتان کوه طور من
 
شیرین دهن،حدیث تو طعم عسل دهد
زیبا سخن،کلام تو عطر غزل دهد
 
آقا نگاهتان به گلم روح داده است
تاثیر چشم های شما فوق العاده است
 
من کافر نگاه اهورایی توأم
مجذوب طرز خنده ی زهرایی توأم
 
در بین پیروان تو ملحد ترین منم
زندیقی رسیده به مرز یقین منم
 
تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم
زاهد ترین خلیفه ملک خدا شدم
 
از زیر قبه ی تو به معراج می روم
دیوانه وار در پی حلاج می روم
 
قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجینه ی حقایق خود را گشوده است
 
با گوشه چشم فاطمی خود چها کنی!
سنگ سیاه قلب مرا کهربا کنی
 
من از پل صراط جزا پرت می شوم
دستم اگر به روز قیامت رها کنی
 
آقا چه می شود که مرا در صف حساب
از لا به لای آن همه آدم سوا کنی
 
آقا چه می شود که شوم مَحرم و شما
من را برای دیدن زهرا صدا کنی
 
آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
یک بار اگر برای غلامت دعا کنی...
 
وحید قاسمی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 22 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

 

امشب دوباره بنده ی خوب خدا شدم

چون که دخیل اسم امام رضا شدم

 

شیطان مرا به وادی غفلت کشانده بود

نام تو را که بردم از این خواب پا شدم

 

دیدم کنار سفره ی زهرا نشسته ام

در بین زائران تو وقتی که جا شدم

 

لطفت گرفت دست مرا از همان شبی

که زائر همیشه ی این کوچه ها شدم

 

یک بار در حریم شما گریه کردم و

یک عمر با دعای شما با صفا شدم

 

وقتی که آمدم حرم مشهدالرضا

دیدم که زائر حرم کربلا شدم  
 

وقتی برات کرببلا می شود گرفت

پس از غبار صحن شفا، می شود گرفت 

** 

ادامه شعر در ادامه مطلب

 



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

ادامه مطلب
[ 8 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

چه رودها که شب و روز عازم سفرند

به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند

 

به نام رازق نان و رطب ملائکه هم

نشسته اند که از سفره تو نان ببرند

 

دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست

کبوتران دعایت همیشه در سفرند

 

چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم

به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند

 

در این حیاط که عالم هبوط می کند و

مقدرات از این آستانه می گذرند 

 

چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم

فرشته های حرم گلفروش رهگذرند

 

تو باغبان شجرهاي طيبه هستي

كه شيعيان شما ميوه هاي اين شجرند

  شب تولد حج نيازمندان شد

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد


***

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

ادامه مطلب
[ 8 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

 

اين شعر تلفيقي از چند شعر است.اميدوارم شعرا من را ببخشند

خدا نه اينکه مرا از گِل زياده تان
که آفريد مرا از غبار جاده تان

وبال گردن تان بودم از همان آغاز
 بعيد هست بيايم به استفاده تان

ببين چه ساده برايت به حرف مي آيم
فداي اين همه لطف و صفاي ساده تان

به لطف چشم شما دل هميشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب باده تان

خدا نوشت ازل در شناسنامه دل
که ما غلام شماييم و خانواده تان

از آن زمان که از اين خاک پاک پا شده ام
 گداي دائمي حضرت رضا شده ام

***

ادامه شعر در ادامه مطلب




موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(عليه السلام)

ادامه مطلب
[ 7 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

      
      آن حریمی که در آن دلها کبوتر می شود
        پر زدن تا محضر زهرا میسر می شود
      
      عشوه معشوق و ابراز نیاز عاشقان
      به وصال عاشق و معشوق منجر می شود
      
      این نسیم عفو از آب و هوای گنبد است
      هر سحر کل حرم از آن معطر می شود
      
      در کنار دست صاحبخانه منزل می کند
      زائری که وارد صحن مطهر می شود
      
      آب سقاخانه اینجا طعم کوثر می دهد
      عطر و طعمش موجب ایمان کافر می شود
      
      هر دلی اینجا توسل کرد عرشی می شود
      هر سری اینجا به خاک افتد سرور می شود
      
      با تمام غصه ها هر طور می شد آمدم
      گفتم از مشهد به بعد اوضاع بهتر می شود
      
      من هو یعطی الکثیر بالقلیل آقای ماست
      پاسخ یک خواهش اینجا صد برابر می شود
      
      خوش به حال زائری که بعد مشهد آمدن
      دل پسند زاده موسی بن جعفر می شود
      
      عطر و بوی کربلا دارد حریمت،این گدا
      کی دوباره زائر ارباب بی سر می شود
      
      از حرم تا قتلگه،از قتلگه تا به حرم
      این مسیر از اشکهای فاطمه تر می شود
      
      حسین قربانچه



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      ديشب پر ِ من كبوتر بامت شد
      آهوي بياباني من رامت شد
      حالا دلِ من پيمبر نامت شد
      از معجزه ي درخت بادامت شد
      امروز اگر مريض درمان توام
      
      تو آينه ميشوي زلالم بكني
      با طرز نگات خوش به حالم بكني
      يا فكري به حال خشكسالم بكني
      يا فكري به حال پرّ و بالم بكني
      من منتظر ِ نماز باران توام
      
      هرچند بَدَم اگر كه بهتر نشدم
      پيش كرم تو شاه گداتر نشدم
      در بارگهت اگرچه نوكر نشدم
      هرچند كه آهو و كبوتر نشدم
      گر پا بدهي سگِ نگهبان توام
      
      هرچند به اين سو و به آن سو نزدم
      هرچند به اين كو و به آن كو نزدم
      پيش تو به آفتاب هم رو نزدم
      در صحن تو من اگرچه جارو نزدم
      مشغول غلامي غلامان توام
      
      در سجده به پاي تو هزاران آدم
      جاروكش صحن تو هزاران مريم
      محتاج دعاي تو هزاران خاتم
      اي شاه گداي تو هزاران حاتم
      من نيز يكي از اين هزاران توام
      
      علي اكبر لطيفيان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
      باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
      با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام
      به سلیمان برسد از طرف مور سلام
      
      کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
      باز از دوریت افتاده به کارم گره ها
      
      ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
      پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
      برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
      زود ما را برسانید به مشهد به حرم
      
      مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم
      ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم
      
      یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
      پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
      پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
      بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
      
      پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
      رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است
      
      چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
      صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
      طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
      باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
      
      مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
      دست و پای فلجی باز شفا می گیرد
      
      با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
      به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
      کار من هست فقط گرمی بازار شدن
      گر چه در باور من نیست خریدار شدن...
      
      یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
      من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
      
      تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
      کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
      مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
      لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
      
      قول دادی به همه پس به خدا می آیی
      هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
      
      مجید تال



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      ضريح، اشک، دخيل، آه يک گدا يعنی
      نگاه، عشق، تمناي کربلا، يعنی
      دو چشم خيس، دو دست، اين دل، اين دعا، يعني
      شتاب نور، صدا، حضرت رضا، يعني
      
      دوباره آمده تا محض خاطر دوري
      دل شکسته من را ز صحن جمهوري
      
      سوار بال ملائک به کربلا ببرد
      و بي مقدمه از سعي تا صفا ببرد
      کنار علقمه نزديک شط مرا ببرد
      و اوج گيرد و تا گنبدي طلا ببرد
      
      ميان گريه افلاک در حوالي صحن
      درست در جلوي سنگ فرش خالي صحن
      
      به زير پرچم سرخي فرود مي آيم
      شبيه کرنش امواج رود مي آيم
      و لحظه اي که براي ورود مي آيم
      اگر اجازه دهد با سجود مي آيم
      
      و قبل از آنکه به دور حرم طواف کنم
      در آن دقيقه حساس اعتراف کنم
      
      پر فرشته شده فرش زائران اينجا
      نگاه مي شود انداخت بر جنان اينجا
      حرم که داده به زُوار خود امان اينجا
      بناست کعبه بچرخد به دور آن اينجا
      
      به واقعيت اين امر معترف شد دل
      سپس مقابل شش گوشه معتکف شد دل
      
      کمي گذشت صداي فرشته ها آمد
      صداي يک دل خسته ميان جزر و مد
      صداي پر زدن کفتران يک گنبد
      و بعد حضرت سلطان، نگاه من، مشهد
      
      پس از زيارت دل، مثل کفتران حرم
      دوباره پنجره فولاد، عشق، اشک، قدم
      
      دوباره صحنه يک صحن و يک گدا، يعنی
      دوباره معني يک بام و دو هوا، يعنی
      دلي شکسته، قسم، عشق، کربلا، يعنی
      سخاوت و کرم حضرت رضا، يعنی
      
      کسي که عاشق ديدار صحن کرب و بلاست
      خوش آمدست، جواز مسافرت با ماست
      
      مسعود يوسف پور



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      باران گرفت و سوره ی مریم نزول کرد
      باران شعر آمد و نم نم نزول کرد
      
      اول نوشت قصه ای از سرگذشت ما
      از آن زمان که حضرت آدم نزول کرد
      
      بعداً نوشت قصه ی چشمان خیس تو
      قافیه ام رسیده و زمزم نزول کرد
      
      نام تو را نوشتم و دیدم که ناگهان
      تصویری از خدای مجسم نزول کرد
      
      تنها دلیل آمدن شعر من تویی
      این گونه بود واژه دمادم نزول کرد
      
      آقا سلام آمده ام زائرت شوم
      یعنی اگر اجازه دهی شاعرت شوم
      
      ما شاعریم و دست به گیسو نمی زنیم
      فالی به غیر گوشه ی ابرو نمی زنیم
      
      باید اذان شعر بگویم برای تو
      ما سالهاست نعره ی یاهو نمی زنیم
      
      شغل شریف و محترم ما گدایی است
      ما رو به غیر ضامن آهو نمی زنیم
      
      ما را غلام حلقه به گوش آفریده اند
      جایی به غیر صحن تو جارو نمی زنیم
      
      حتی اگر که خلق سر از ما جدا کنند
      جز رو به روی صحن تو زانو نمی زنیم
      
      موسی رسید در حرمت آبرو گرفت
      آمد ز حوض های حریمت وضو گرفت
      
      تو ماورای ذهن و خیال و تجسمی
      بالاترین تصور ما از تبسمی
      
      روزی سه بار سمت حرم می دهم سلام
      زیباترین جواب «سلام علیکم»ی
      
      کار خداست اینکه به ایران رسیده ای
      اصلا تویی حسین همان زینب قمی
      
      باب الجواد، باب ورودی هر گداست
      تو بهترین وسیله ی حاجات مردمی
      
      ما مردم ری ایم که روزی خور توأیم
      در سفره ی تو نیست به جز نان گندمی
      
      اذن دخول عرش خدا ذکر «یا رضا»ست
      پس هرکه گشت زائر او زائر خداست
      
      هرجا که نام توست همان جا معطر است
      هرجا که ذکر توست همان جا منور است
      
      دنبال معجزه بودم که در حرم
      دیدم که شعر دور حرم وزن بهتر است
      
      دور حرم نوشته کمی از فضایلت
      بهر شرف ز خاک‏نشینان این در است
      
      ای روضه ‏ای که دهر ز بویت معطر است‏
      آبت ز کوثر و گلت از مشک و عنبرست‏
      
      خاکی و نه فلک به وجودت منورست‏
      تا در تو نور دیده‏ ی زهرا و حیدرست‏
      
      کار غزل دوباره به تیغ و جنون کشید
      بالا گرفت کار جنون و به خون کشید
      
      امیرحسین محمودپور



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      از لطف التماس ِ صداهايِ آهوان
      بي گريه هم گرفت دعاهايِ آهوان
      
      آهو زياد محضر معشوق ميرود
      پس وصلمان كنيد به پاهايِ آهوان
      
      يك عده اي شدند گدا كلبِ كهف را
      ما نيز ميشويم گداهايِ آهوان
      
      نانم حرام ميل كبوتر شدن كنم
      وقتي كه هست حال و هواهايِ آهوان
      
      صورت گذاشتن به كفِ پات واجب است
      آن هم در آستانِ خداهاي آهوان
      
      صياد نيز پايِ تو را بوسه ميزند
      با ذكر يا امام رضاهايِ آهوان
      
      آهو شديم پس كرمت را نشان بده
      مثل هميشه آن حرمت را نشان بده
      
      ما زلف داده ايم پريشان شود همين
      دل داده ايم دستِ تو حيران شود همين
      
      آئينه ي مرا سحري تكّه تكّه كن
      باشد كه خرج گوشه ي ايوان شود همين
      
      دردِ مرا علاج مكن با طبابتت
      با خاكِ زير پاي تو درمان شود همين
      
      حالا كه هم غذاي غلامان خانه ايم
      خوب است آدمي ز غلامان شود همين
      
      آنكه به مهرباني ات ايمان نياورد
      در ازدحام حشر پشيمان شود همين
      
      لطف تورا به خاطر اين آفريده اند
      كه آتش ِ خليل، گلستان شود همين
      
      كلِّ زمين بناست اگر كشوري شود
      بهتر كه پايتخت خراسان شود همين
      
      از جلوه ات كنار بزن اين نقاب را
      تا آفتاب پاره گريبان شود همين
      
      سلماني ات نيامده ظرفش طلا شود
      اين جا نشسته است كه سلمان شود همين
      
      حالا كه محمل تو رسيده ست شهر طوس
      حرفي بزن كه شهر مسلمان شود همين
      
      اين بندگيِ ما به قنوتِ تو كامل است
      توحيدِ ما به شرط و شروطِ تو كامل است
      
      جز تو نميشويم گرفتار هيچكس
      هرگز نميشويم هوادار هيچكس
      
      از آن زمان كه با حرمت آشنا شديم
      اصلاً نرفته ايم به دربار هيچكس
      
      اينجا به زائرانِ تو فيضي كه ميرسد
      آن را نميدهند به زوّار هيچكس
      
      نانِ كسي به غير تو من را حلال نيست
      خود را نميكنم بدهكار هيچكس
      
      حالا كه تو امام ِ رئوفِ جهان شدي
      ديگر نميشويم گنهكار هيچكس
      
      جز تو كسي سه بار عيادت نميكند
      در پاسخ زيارتِ يكبار هيچكس
      
      شبهاي قدر غير تماشايِ رويِ تو
      دل خوش نميكنيم به ديدار هيچكس
      
      فردا بگير دستِ مرا ايّهالرئوف
      يا ايّهالامام رضا ايّهالرئوف
      
      هرچند ناتوان شدي اما ز پا نيفت
      اي هشتمين عزيز ، عزيز ِ خدا نيفت
      
      ميترسم آنكه دست بريزد به پهلويت
      باشد ز پا بيفت ولي بي هوا نيفت
      
      كوچه به آلِ فاطمه خيري نداشته
      ديوار را بگير و در اين كوچه ها نيفت
      
      مردم ميان شهر تماشات ميكنند
      اين بار را به خاطر زهرا بيا نيفت
      
      دامان هيچكس به سرت سر نميزند
      حالا كه نيست خواهر تو پس ز پا نيفت
      
      تكّه حصير ِ خويش از اين حجره جمع كن
      اما به ياد نيمه شبِ بوريا نيفت
      
      اي واي اگر به كرب و بلا بوريا نبود
      راهي براي دفن شه كربلا نبود
      
      علي اكبر لطيفيان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      مسافرم كه به دل شوق يك حرم دارم
      هوائيم كه هواي تو در سرم دارم
      
      هميشه عكس تو را از زمان كودكيم
      ضريح ديده و در قاب باورم دارم
      
      عنايتيست كه در عشق هشت مي گيرم
      قبول فاطمه ام گرچه نمره كم دارم
      
      ميان صحن و سرايت بهشت مي بينم
      ميان صحن و سرايت قدم قدم دارم ...
      
      كنار حضرت جبرئيل راه مي روم و
      نگاه خيس به آن سفره ي كرم دارم
      
      به جرعه اي ز شراب حرم خرابم كن
      كه من هميشه غلام تو و علدارم
      
      دلم گره به ضريح تو خورده محكم كن
      بساط كرب و بلاي مرا فراهم كن
      
      دليل معجزه ي كار صد مسيحا تو
      تمامي بركاتهاي كشور ما تو
      
      كوير هستم و در آرزوي بارانم
      ببار ابر كرم اي هميشه دريا تو
      
      هميشه خاك قدمهاي تو شدن با من
      هميشه با نظري زر نمودنش با تو
      
      مرا بيا و چو آهوي خود ضمانت كن
      امام عشقي و مأواي بينواها تو
      
      به لقمه ي كمي از سفره اكتفا كردم
      كنار سفره ي مهمان پذيرت اما تو ...
      
      غذاي حضرتيت را به دست من دادي
      ادامه ي بركاتهاي دوش مولا تو
      
      ادامه ي بركاتهاي كيسه هاي علي
      به دست توست نظر كن به اين گداي علي
      
      نشسته ام كه بگريم به خشكسال خودم
      به خشكسال خود از چشمه ي زلال خودم
      
      تمام روشني چشمهام مال شما
      تلاطم دل دور از نگات مال خودم
      
      بكش به بال و پرم دست خود كه
      تا ببرم هزار حور و ملك را به زير بال خودم
      
      تو ايستاده اي آقا كنار آهويي
      كشيدم عكس تو را باز در خيال خودم
      
      غريبه هستم و حالا پناه آوردم
      اگر پناه مني تو خوشا به حال خودم
      
      محرمي شده ام كربلاي ايراني
      گرفتم اشك غمت را به دستمال خودم
      
      كنار پنجره فولاد گريه ها دارم
      هوائيه حرمم ميل كربلا دارم
      
      مسعود اصلانی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

    
      ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
      آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
      
      شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
      شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
      
      در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
      لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
      
      با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
      یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست
      
      سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
      شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
      
      ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم
      حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
      
      آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
      وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم
      
      شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
      در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
      
      احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
      وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم
      
      با تو خرابه ی دل من قصر می شود
      با گنج مهربانی ات آباد می شوم
      
      آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
      ورنه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم
      
      هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
      هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود
      
      تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
      یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها
      
      از بس کرامت تو به عالم زبانزد است
      عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!
      
      هرگز کسی ز درگه تو ناامید نیست
      لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها
      
      یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
      خوشتر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!
      
      در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
      وقتی که می رسند نوای رحیل ها
      
      در انتظار دیدن رویت سه جا منم
      یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم
      
      سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
      با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی
      
      یا ایّها الرئوف!امید همه به توست
      داریم امید این که مسلمانمان کنی
      
      یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
      بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی
      
      ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
      خوشحال می شویم که مهمانمان کنی
      
      امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
      تا راهی حریم خراسانمان کنی
      
      احساس می کنم که حریم تو کربلاست
      هر کس که زائر تو شود زائر خداست
      
      محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

      هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد
      و چترهاي دل ما سرير ِباران شد
      
      كوير سر به هوايِ به آسمان محتاج
      دچار مرحمت سر به زير باران شد
      
      قناتِ مرده ي ما را دوباره احيا كرد
          و دشت هاي ترك خورده ، سير باران شد
      
          و چشم ها همه در مسير او خيسند
          شگفت بدرقه اي در مسير باران شد
      
          چه رنگ ها كه به هم دستِ بيعت آوردند
          كماني از بركات غدير باران شد
      
          ترانه هاي بهاري دل مرا برده ست
      صداي سوت قطاري، دل مرا برده ست
         
          مسافرم به دياري ببند بار مرا
          به عزم ديدن ياري ببند بار مرا
      
          سفر، شروع فراق است باخبر هستم
          اگرچه دوست نداري؛ ببند بار مرا
      
          بيان قِصه دراز است اندكي بنشين
          بگويمت به چه كاري ببند بار مرا؟
      
          مرا هواي گلي در سر است، مي بيني
          براي منصب خاري ببند بار مرا
      
          ببين درون دلم شوق و بيقراري را
          به قصد كسب قراري ببند بار مرا
      
          تمام راه، من و جاده حرف ها زده ايم
      غريب گرچه ولي، سربه آشنا زده ايم
        
          پس از سلام، جواب سلام لازم نيست؟
          براي زخمي راه، التيام لازم نيست؟
      
          رسيدنم به تو واجب ترين نيازم بود
          وگرنه باقي درخواست هام، لازم نيست
      
          براي حاجي احرام بسته ي حرمت
          دگر زيارت بيت الحرام لازم نيست
      
          كبوترانه، هواي تو را به پر دارم
          براي كفتر جلدت كه دام لازم نيست
      
          اگرچه زشت و سياهم، ولي مگر آقا
          در اين عمارت شاهي، غلام لازم نيست!؟
      
          اگرچه ساكن اينجام، خانه ام آنجاست
      كبوتري شده ام كاشيانه ام آنجاست
      
      چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری
      عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری
      
      که گفته است غریبی میان ما وقتی
      همیشه دور و برت رفت و آمدی داری
      
      جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس
      شمیم روح نواز محمدی داری
      
      به آبروی تو شرمنده آبرو مندست
      رئوف هستی و الطاف بی حدی داری
      
      میان این همه خوبان که دورتان جمعند
      خودم که معترفم نوکر بدی داری
      
      و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد
      ضریح نیست که کندویی از عسل دارد
      
      سپاس آنکه به دنیا ابا الجوادم داد
      سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد
      
      ورودم از در باب الجواد واسطه ایست
      همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد
      
      به من چه شاعرم اصلا خودش که میدانست
      نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد
      
      جهان سراغ ندارد رئوف تر از او
      هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد
      
      در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند
      فدای آنکه چنین حُسن انتخابم داد
      
      کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم
      فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم...
      
      مصطفي صابر خراساني



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      دلم شکسته ، دلم را نمی خری آقا
      مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا
      
      اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم
      تو آبروی کسی را نمی بری آقا
      
      چقدر خوبی و دل رحم و مهربان ، عاشق
      و در دقایق عمرم شناوری آقا
      
      همیشه از حرمت بوی مهر می آید
      شبیه باغ پر از گل معطری آقا
      
      تمام دفتر شعرم فدای چشمانت
      که از تمام غزلهام بهتری آقا
      
      ولی بدون تو این شعر ها چه دلتنگند
      بدون نام تو اصلا چه دفتری آقا
      
      در اوج بی کسی ام در خیال من هستی
      تویی که یارترین یارو یاوری آقا
      
      علی اصغر ذاکری



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

    
      تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
      شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود
      
      نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
      گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
      
      مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
      شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود
      
      تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم
      لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود
      
      دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
      دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود
      
      چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
      آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود
      
      این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
      لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود
      
      پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
      باز هم در صحن های تو هیاهو می شود
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم
      قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم
      
      نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
      نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
      
      نگاهم روبروی تو، بلاتکلیف می ماند
      که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
      
      به دریا می زنم دریا ضریح توست غرقم کن
      در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
      
      سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
      بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
      
      تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من
      تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
      
      اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم :
      که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم
      
      سید حمید رضا برقعی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)


      میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت
      بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟
      
      منی که باز برآنم که دعبلانه برایت
      غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت
      
      من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
      من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم
      
      هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
      منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت
      
      چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد
      همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
      
      بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد
      هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
      
      چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست
      که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
      
      من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست
      اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟
      
      دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن
      دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن
      
      و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ
      کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت
      **
       سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو
      نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو
      
      و می روم به امید دوباره های من و تو
      میان این همه غوغا میان صحن و سرایت
      
       سید حمید رضا برقعی
      



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

      
      وقتی به طوس، جا به کنار تو می‌کنم
      احساس وصل حق، به جوار تو می‌کنم
      
      در بین خلق از همه با آبرو ترم
      چون کسب آبرو ز غبار تو می‌کنم
      
      یک حج به نامه عملم ثبت می‌شود
      با هر قدم که رو به دیار تو می‌کنم
      
      بر یازده امام چو دلتنگ می‌شوم
      می‌آیم و طواف مزار تو می‌کنم…
      
      حاج غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)


      حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را
      عطر توسل هاي در باران رها را
      
      غرق اجابت مي شود دست نيازش
      هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را
      
      اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است
      خالي ببيني دست محتاج  و گدا را
      
      آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو
      مي‌آورد فريادهاي يا رضا را
      
      آئينه هاي لطف تو تکثير کردند
      در چشمة دل اشک هاي بي صدا را
      
      آقا کنار پنجره فولادت آخر
      مي‌گيرم از دستت برات کربلا را
      
      اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد
      بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را
      
      پائين پاي تو غباري مي سرايد
      شعر کرامات نگاه کيميا را
      
      یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      در دل خویش غم آل عبا دارم من
      میل جان دادن بر آل کسا دارم من
      
      سر سودا زده ی من به غم خویش خوش است
       دلخوشم با غم و کی میل دوا دارم من
      
      نبوی مکتب و زهرا منش و حیدریم
      قبله ای سوی شه کرب و بلا دارم من
      
      اغنیا را تو بگو دل به منا خوش دارند
      کعبه ای چون حرم پاک رضا دارم من
      
      تا که آن شاه کند میل به قربانی من
      سر خود بر کف و دل غرق دعا دارم من
      
      آس و پاسم من اگر بین شماها مردم
      صاحبی با حرم  بقعه  طلا دارم من
      
      در میخانه به من باز کن ای شاه رئوف
      که فقط در همه افلاک تو رادارم من
      
      بی نصیبم مکن از گردش چشمت ای دوست
      که دلی سخت گرفتار بلا دارم من
      
      گرچه در چشم خلایق  شده ام خوار  ولی
      در میان  همه مرغان  تو  جا دارم من
      
      دعبل عصر و زمان خودم و  شادم که
      این لیاقت ز عنایات شما دارم من
      
      مجید خضرابی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      با هرم دستهای تو گرما گرفته است
      عشقت عجیب در دل من جا گرفته است
      
      آرامشی شبیه به صحن و سرای تو
      چشمان شوق را به تماشا گرفته است
      
      جان من است! این که شبیه کبوتری
      یک گوشه در کنار تو مأوا گرفته است
      
      آقا به من اجازه ی پرواز می دهی
      بالم زبس نشسته ام اینجا گرفته است
      
      اینجا هزار پنجه ی خورشید پشت ابر
      در انتهای غربت دریا گرفته است
      
      هرکس که حاجتی زتو درخواست می کند
      با چشمهای خیس تمنا گرفته است
      
      دیدم کنار پنجره فولاد مادری
      دستش تمام روزنه ها را گرفته است
      
      "طفلی مریض دارم و دستم به دامنت
      آقا! ... دلم ز مردم دنیا گرفته است"
      
      هر گوشه ای که می نگرم دل شکسته ای
      با تو زبان به شکوه و نجوا گرفته است
      
      معلوم نیست سیطره ی مهربانی ات
      از این حریم تا به کجاها گرفته است
      
      هر صحن و هر رواق تو هرجا به هر زبان
      جمعیتی به ذکر شما پا گرفته است
      
      هر چند عشق ناب تو آقا چو کیمیاست
      بازار عشق بازی ات اما گرفته است
      
      شک نیست هر که زائر شش گوشه می شود
      از آستان لطف تو امضا گرفته است
      
      هر کس هوای کوی ابالفضل می کند
      از تو برات کرب و بلا را گرفته است
      
      دست مرا بگیر ... مرا تا حرم ببر
      کار دلم بدون تو بالا گرفته است...!
      
      باری به دوش دارم و آهی به سینه ام
      این سینه از برای تو آقا گرفته است
      
      هادی ملک پور



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      هی هول می دهند مرا بین جمعیت
      گم می شوم دوباره خدا بین جمعیت
      
      معلوم شد شبیه قیامت در این سرا
      فرقی نمی کنند شاه و گدا بین جمعیت
      
      دیدم خودم فرشته از اینجا عبور کرد
      از لابلای پنجره ها بین جمعیت
      
      تا باز شد دوباره در ، اینجا شلوغ شد
      پیچید یا امام رضا بین جمعیت
      
      امروز هم دوباره مریضی شفا گرفت
      نزدیکی ضریح طلا  بین جمعیت
      
      من مطمئن شدم که خود آن مسافر است
      تا گفت : التماس دعا بین جمعیت 
      
      مهدی صفی یاری



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)


       
      مثل کبوتران شما گرچه می پرم
      آنها کبوترند و من از جنس دیگرم
      
       دیوارها فضای دلم را گرفته اند
      دیگر هوای پرزدن افتاده از سرم
      
       این شهر بسته بال مرا؛ این حصارها
      تا آسمان کشیده شده در برابرم
      
       گاهی برای بال زدن، آسمان کم است
      یا صحن قدس باید و یا گنبد حرم
      
       آقای من! ببخش اگر بال من شکست
      بر من مگیر خرده اگر کم میاورم
      
       این روزها ببخش اگر دیر میرسم
      گاهی اسیر خانه و فرزند و همسرم
      
       مثل کبوتران شما، نه ! هنوز نه
      مانده است تا قبول کنی یک کبوترم
      
      محسن ناصحی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      از زماني كه به درگاه تو راهم دادند
      آبرو مند شدم عزت و جاهم دادند
      
      به مقامي كه نبردند سلاطين راهي
      من مسكين به خدا رفتم و راهم دادند
      
      تا شدم معتكف كوي تو اي شمس شموس
      مژده ي روشني شام سياهم دادند
      
      گرمي و شور طلب كردم از اينجا چون شمع
      چشمه ي اشك غم و آتش آهم دادند
      
      خواستم با تو بگويم كه خجالت زده ام
      عرق شرم به عنوان گواهم دادند
      
      در حريم تو خدا را به تو دادم سوگند
      نامه ي عفو گنه بهر گناهم دادند
      
      چه غم از تابش خورشيد قيامت دارم
      تا كه در سايه ي مهر تو پناهم دادند
      
      سوخت در آتش غم جان«وفائي» و سرود
      در غم آل علي حال تباهم دادند
      
      سیدهاشم وفائی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)


       
      هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم
      هنوز طبع گدايي كه داشتم دارم
      
      براي گمشدگان يك چراغ روشن كن
      نياز به راهنمايي كه داشتم دارم
      
      بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است
      كنار جايِ تو جايي كه داشتم دارم
      
      همان گداي قديمي كه داشتي داري
      همان امام رضايي كه داشتم دارم
      
      حرم نگو،عتبات است،تو حسين مني
      هنوز كرب و بلايي كه داشتم دارم
      
      علي اكبر لطيفيان 
      



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

     
      بهر حاجات اگر دست دعا برخيزد
      دلبري هست به هر حال به پا برخيزد
      
      لطف آقاي خراسان ز همه بيشتر است
      هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخيزد
      
      آه در سينه ي عشاق به هم مرتبطند
      وقت نقاره زدن  ناله ي ما برخيزد
      
      جرأتش نيست كسي حرف جهنم بزند
      گر پيِ كار ِ گنهكار ز جا برخيزد
      
      زائر آن است كه در كوي تو اُتراق كند
      آنكه در عرش نشسته ست چرا برخيزد؟
      
      تا به دستِ كرم تو به نوايي نرسد
      از سر ِ راه محال است گدا برخيزد
      
      بر سر خاكم اگر آهوي تو گريه كند
      از تمام جگرم بانگ رضا برخيزد
      
      حرمت زودتر از كعبه مرا حاجي كرد
      حج ما آخر ذي القعده به پا برخيزد
      
      علي اكبر لطيفيان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)


      خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد
      آب حرم رسید، شفا نیز داده شد
      
      ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
      ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
      
      اصلا بهانه هاست که ما را می آورد
      با دادن بهانه ، بها نیز داده شد
      
      هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
      در این حرم نخواسته ها نیز داده شد
      
      از بس کریم بود که درهم خرید و رفت
      در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد
      
      اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد
      ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد
      
      گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد
      گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد
      
      میخواستم به مشهد تو راهی ام کنند
      دیدم برات کرببلا نیز داده شد
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

   
      به روشنای تو زل میزند سیاهی ها
      شبیه غبطه ی جامانده ها به راهی ها
      
      بجز سلام به تو ، آن هم اکثرا از دور
      چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟
      
      به پیشگاه شما سر به زیر می آیم
      به سربلندترین شکل عذرخواهی ها
      
      دو لنگه درب حرم باز ، مثل آغوشت
      همیشه هست پذیرای بی پناهی ها
      
      ازین به بعد ندارند تاب دریا را
      که خواب حوض تو را دیده اند ماهی ها
      
      که سنگفرش تو از جنس چشم آهوهاست
      و خاک پای تو اکسیر خوش نگاهی ها
      
      دوباره باید ازینجا به جاده زل بزنم
      همان حکایت جامانده ها و راهی ها
      
      هادی جانفدا



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)

      
      دل هميشه غريبم هوايتان كرده است
      هواى گريه پايين پايتان كرده است
      
       وَ گيوه‏هاى مرا رد پاى غمگينت
      مسافر سحر كوچه هايتان كرده است
      
       خداش خير دهد آن كسى كه بال مرا
      كبوتر حرم باصفايتان كرده است
      
       چگونه لطف ندارى به اين دو چشمى كه
      كنار پنجره هايت صدايتان كرده است ؟
      
       چگونه از تو نگيرم نجات فردا را
      خدا براى همين‏ها سوايتان كرده است
      
      چرا اميد ندارى مدينه برگردى
      مگر نه آنكه خدا هم دعايتان كرده است
      
       ميان شهر مدينه يگانه خواهرتان
      چه نذرهاى بزرگى برايتان كرده است
      
       تو آن نماز غريب هميشه‏ها هستى
      كه كوچه‏هاى خراسان قضايتان كرده است
      
      سپيده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
      كدام زهر ستم جابجايتان كرده است
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
       « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
      
       هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
       خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
      
       بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
       ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند
      
       «هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است
       حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
      
       هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
       او را به درد کرببلا مبتلا کنند
      
       دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
       با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
      
       از آن حریم قدسی ات آقای مهربان
       «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»
      
      سید حسن رستگار



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

  از درد کهنه ای که مداوا نمیشود
      یا میشود گلایه کنم یا نمیشود
      
      اینک سلام حضرت عیسی تر از مسیح
      لطفت نگو که شامل ماها نمیشود
      
      ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
      از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
      
      یوسف ترین عزیز !مرا تا خودت بخوان
      هرچند این غریبه زلیخا نمیشود
      
      امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش
      در بیکران چشم شما جا نمیشود
      
      مریم اخوان طاهری



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود

شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود

 

نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده

گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود

 

مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند

شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود

 

تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم

لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود

 

دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی

دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود

 

چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است

آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود

 

این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است

لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود

 

پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد

باز هم در صحن های تو هیاهو می شود

 

علی اکبر لطیفیان

**



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

دلم شکسته ، دلم را نمی خری آقا

مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا

 

اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم

تو آبروی کسی را نمی بری آقا

 

چقدر خوبی و دل رحم و مهربان ، عاشق

و در دقایق عمرم شناوری آقا

 

همیشه از حرمت بوی مهر می آید

شبیه باغ پر از گل معطری آقا

 

تمام دفتر شعرم فدای چشمانت

که از تمام غزلهام بهتری آقا

 

ولی بدون تو این شعر ها چه دلتنگند

بدون نام تو اصلا چه دفتری آقا

 

در اوج بی کسی ام در خیال من هستی

تویی که یارترین یارو یاوری آقا

 

علی اصغر ذاکری



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان

دور مران از در و راهم بده

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

لشگر شیطان به کمین من است

بی کسم ای شاه پناهم بد

در شب اول که به قبرم نهند

نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی

جمله حاجات مرا هم بده



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

رسید تا فلکه آب و روبروی حرم

گذاشت دست به سینه : سلام سوی حرم

لب زمین دو چشمش دوباره باران خورد

در آستانه دریا گرفت بوی حرم

گذاشت صورت خود را به صورت یک در

نفس کشید و نفس شد به رنگ و روی حرم

تمام حس عطش را به کاسه ها نوشید

و پر شد از تب و تاب لب سبوی حرم

در آن طرف پدری که خمیده . با گریه

گره زده پسرش را به آبروی حرم

چقدر قطره به دریا رسیدنش زیباست

چقدر زمزمه جاری شده به جوی حرم

در ازدحام توسل ز چشم من گم شد

ضریح بود و هزاران دعای توی حرم

شکست بین نماز زیارت آقا

شکست و ریخت قنوتش به گفتگوی حرم

***

شفا گرفته مریضی .....زدند نقاره

صدای معجزه پیدا شد از گلوی حرم

***

گذاشت دست به سینه .عقب عقب برگشت

رسید تا فلکه آب و روبروی حرم



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت

هم از شكوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت

غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت

نه چند مثنوي و قطعه و غزل ، بايد

كه شرح قصة حسن تو در رسائل گفت

عبا ، نه ... اينكه گداي شما شدم كافيست

حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت

تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر

و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت

زلال اشك مرا از تبار كوثر كن

در آسمان دو دستت مرا كبوتر كن

به قفل بسته كليد اجابت است اينجا

كه آستانة جود و كرامت است اينجا

به دلنوازي جان در رواق او بنشين

چرا كه قبر مسيحاي عترت است اينجا

بكوش تا پرِ پروانه اش شوي ،‌ زيرا

پر از تلأ لؤ شمع هدايت است اينجا

زلال اشك تو از چشمة خلوص دل

هميشه إذن دخولِ زيارت است اينجا

نه ديدن حرم و قبر و صحن و گلدسته

هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا

دوباره كسبِ ثواب هزار حج كردم

طواف قبرِ تو يا ثامن الحجج كردم

ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست

پر از بلور و كبوتر پر از چراغانيست

به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش‌

هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست

كجاست روضة رضوان به غير از اين مرقد

كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست

صداي پر زدن بال جبرئيل است اين

در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانيست

حديث سلسله از يادمان نخواهد رفت

ولايتت به خدا شرطي از مسلمانيست

هزار مرتبه شكر خدا كه نور تو

چراغ زندگي مردمان ايرانيست

كتاب رأفت و مهرت پر از حكايتها

نظيرِ قصة آن پير مرد سلمانيست

ز يادِ مردمِ سايه نشين ايوانت

نرفته خاطره هاي نماز بارانت

سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »

سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو

مقام عصمتتان « إنما يريد الله »

قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »

به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو

دخيل گريه ببنديد زائران اينجا

به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد

رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو

خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر

به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو

غباري از اثر رفت و آمدش شايد

شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد

هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت

كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت

تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق

به لحظه لحظة  اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسكه همواره

به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت     

براي رزق تمامِ كبوتران شهر

حياط خانة آقا هميشه گندم داشت

هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد

سري به خاك قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته براي تبرك بالش

به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت

براي ما به جز اين آستان پناهي نيست

از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست

تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري

نرفته از حرمت نا اميد بيماري

دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد

شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري

كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز

از اين ترنم نقاره بانگ بيداري

دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن

ببين براي پريدن عجب سبكباري

دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا

ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري

دوباره روضه گرفتند زائران اينجا

بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري

رهاست در نفس اين حرم شميم ياس

به ياد علقمه و قبر حضرت عباس

 

 

 

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

 

عاشق هميشه پر شده از اتفاقها

يك چشم وصل و چشم دگر در فراقها

عاشق كبوتر است كه هر بار می پرد

پرواز مي كند به فراسوي طاقها

شبهاي عشق دلهره هاي رسيدن اند

مهتابي اند گاه و گهي در محاقها

تاب و تب هميشگي عشق ارثي است ...

از روز اول و ازل اشتياقها

مشتاق چشم هاي تو هستم امام عشق !

اي آتش نشسته به جان چراغها

توحيد من به حصن حصين ولايتت

اي شرط عشق هستي عشق از عنايتت

باران زد و بهانه ماها رديف شد

سقفي براي بي سرو پاها رديف شد

پشت در سخاوت سبز ضريح تو

زيباترين اميد گداها رديف شد

با لهجه قنوت نگاهت يكي يكي

زنجيره بلند دعاها رديف شد

شاعر نشست قافيه را تا سحر كشيد

وقتي كه مهر ناب شماها رديف شد

يك بار آمديم زيارت وَ كارمان

تا روز حشر تا به كجاها رديف شد

آه اي نگاه دائمي ات در نگاه من

سلطان شرق و غرب دلم اي پناه من !

اي چشم آب مات شكوه زلالي ات

خورشيد و ماه عاطفه لايزالي ات

طعم بلند بنده شدن را چشيده است

هركس گرفت آبروي از ليالي ات

صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند

بر جزر و مد عرش نشينان قالي ات

صدها هزار شب شد و يكبار هم نخورد

چشم ستاره اي به شبستان خالي ات

مهريه تمام عروسان شهر ما

پرپر شود براي وداع وصالي ات

اي رافت مداوم محسوس يا رضا

شاهنشه هميشگي طوس يا رضا

با تو هواي دست و قلم فرق مي كند

بي تابي و تلاطم غم فرق مي كند

وقتي كه از حريم تو پايم اجازه خواست

حال دلم قدم به قدم فرق مي كند

تو بي دريغ زخم مرا مي دهي شفا

من پر زنم و يا نزنم فرق مي كند ؟

تا چشم كار مي كند اينجا شكسته دل

دل با دل شكسته چه كم فرق مي كند !

با ياد كربلا و زيارات مادرت

جمعه سحر هواي حرم فرق مي كند

گفتيد كربلا و دلم بي شكيب رفت

تا گريه ي روايت ابن شبيب رفت

 

علیرضا لک



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

گل می کند بهار تو در باغ سینه ها

پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها

نقاره می زنند به بامت فرشتگان

حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها

دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین

تایید می کند سخنم را قرینه ها

اول همین که سمت حریم تو آمدند

صدها هزار مرد غریب از مدینه ها

دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند

در سینه های عاشق وصل تو کینه ها

تجدید کن حکومت خود را به قلبها

اینجا فراهم است برایت زمینه ها

گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم

آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها

دارد حکایت از عشاق گنبدت

یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت

هر سر که از خیال تو پر شور می شود

دریای بر کرانه ای از نور می شود

در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت

غرق تجلی است وشب طور می شود

با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها

صد چشم زخم از حرمت دور می شود

فردا که موج خیز هراس است زائرت

در ساحل نجات تو محشور می شود

با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو

از بس حریم قدس تو پر نور می شود

چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو

فوق بهشت آمده صحن عتیق تو

ما را به گوشه حرم خود مقیم کن

مهمان مهربانی دست کریم کن

تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد

ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن

دربانی حریم تو در آرزوی ماست

ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن

مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است

وقف غبار روبی فرش و گلیم کن

بی اطلاع از اول و از آخر خودیم

ما را که حادثیم، رهین قدیم کن

این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود

یعنی که زود می شکند از فراق، زود

خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست

گلدسته ها منادی شوق پگاه توست

آری شگفت نیست که بی سایه می روی

خورشید هم زسایه نشینان ماه توست

از چشم آهوان حرم می توان شنید

این دشتها به شوق شکار نگاه توست

بالای کاشی حرم تو نوشته است

هرجا دلی شکست همان بارگاه توست

با این که سال هاست سوی طوس رفته ای

اما هنوز چشم مدینه به راه توست

یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود

دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود

هرچند سبز مانده گلستان باورت

آیینه ای جز آه نداری برابرت

راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است

با شوق دیدنت شده آواره خواهرت

دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد

بالی نمانده است برای کبوترت

مثل نسیم می رسد از ره جواد تو

یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت

تنها به کرب و بلا سرنهاده بود

مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت

اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان

تا کربلاست همسفر کاروانمان

 

 

جواد محمد زمانی

 



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)

 

نام تو را بردم زمستانم بهاری شد

در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد

بعد از زمانی که گدایی تو را کردم

دار و ندار من عجب دار و نداری شد

گفتند جای توست دل را شستشو کردم

پس می شود از خادمان افتخاری شد

می خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشی

این گونه شد دور حرم آئینه کاری شد

گاهی اسیری لذت آهو شدن دارد

بیچاره آنکه از نگاه تو فراری شد

گرد ضریحت با من و گرد دلم با تو

بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد

من سائل بی چیز اطراف حرم هستم

من سالهای سال دنبال کرم هستم

ای حاجت محتاج ترین ها آقا

ای ذکر دخیل بستنم یا آقا

یک لال کنار پنجره فولادت

یکدفعه صدا میزند آقا ....آقا.....

 

علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 5 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد