مناجات

عمری گنه کـردم، نیـاوردی به رویم
نگــذاشتی حتــی بـریــزد آبــرویم

چشمی بده کـز خجلت عفوت بگریم
اشکـی بـده تـا نامـi خـود را بشـویم

از بس که توبـه کردم و توبه شکستم
دارم خجـالت تـا که بـاز العفـو گویم

این اشک خجلت را که می‌ریزد ز چشمم
کـردم بهانـه تـا رضـایت را بجــویم

من از تو روگرداندم از غفلت، ولـی تو
در بـاز کـردی از ره رحمت بـه رویم

ای وای از آن روزی که عمرم بر سرآید
فریاد از آن‌دم کـه اجـل آید به سویم

با این همه جرم و گنه از تو عجب نیست
لطفی کنی تا مرگ را چون گل ببویم

لب بستم از خجلت ولی «العفو العفو»
پیـوسته برمی‌خیزد از هـر تـار مـویم

امشب به جای آنکـه روگردانی از من
بگشای چشمی از ره رحمت به سویم

تو در پی آنی کـه «میثم» را ببخشی
مـن آرزو دارم تــو بــاشی آرزویـم



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: مناجات
[ 7 / 12 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سخن خدا با بنده

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من

بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص و دریا کردنش با من

به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی مهیا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع ، منها کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من

به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس، امضا کردنش با من



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: سخن خدا با بنده
[ 7 / 12 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا

باز امشب لحظه تنهائیم

فکر کردم بر دل دنیائیم

 

بسکه زنجیر بدی محکم شده

روزگارم دائما درهم شده

 

مردگی کردم به جای زندگی

سرکشی کردم به جای بندگی

 

بار و بندیلم پر از سنگینی است

بال پروازم فقط تزئینی است

 

در جوانی یاد پیری نیستم

یاد ایام اسیری نیستم

 

سبزی عمر مرا زردی زده

سر درختی مرا سردی زده

 

ساعتم روی عبادت کوک نیست

جای طاعت در دل متروک نیست

 

ظاهرا در چشم مردم عاقلم

باطنا از حال و روزم غافلم

 

روبرو با احترام و با ادب

پشت سر دادم به هرکس صد لقب

 

خار را در چشم مردم دیده ام

شاخه را در چشم خود گم دیده ام

 

گردنم همسایه حق دارد ولی ....

چند طفل مستحق دارد ولی ....

 

یک زمان استاد عرفان می­شوم

یک زمان شاگرد شیطان می­شوم

 

زندگیم دور پرگاری شده

ماجرای چرخ عصاری شده

 

غرق در دریای افکار کجم

تا ثریا رفته دیوار کجم

 

بعد چندین سال هیئت آمدن

گاه گاهی گریه می­خندد به من

 

این همه اشک ندامت ریختم

نقشه راه سعادت ریختم

 

باز اما در سر جای خودم

بی هدف دنبال فردای خودم

 

مادرم میگفت با مردم بساز

با همین یک لقمه گندم بساز

 

سر به زیر و سر به راه و ساده باش

همنشین هر شب سجاده باش

 

نان به نرخ روز خوردن خوب نیست

حاصل این مزرعه مرغوب نیست

 

گوش من اما بدهکاری نداشت

در نظر جز تیره و تاری نداشت

 

من ضرر کردم فقط در نفس خویش

نعل وارونه زدم بر اسب خویش

 

بس کن ای نفسم که شرمم میشود

از خجالت سرخ وگرمم میشود

 

ای خدایی که بدی را میخری

بار کج را هم به منزل میبری؟

 

تا تو هستی هیچ راهی بسته نیست

آب از جو رفته هم برگشتنی است

 

بار الها سفره مهمانی است

بار الها فرصت پایانی است

 

یاد آن ساعت که اصغر تشنه بود

یا علی اکبر به زیر دشنه بود

 

یاد آن لحظه که قاسم قد کشید

جان عبدالله، آن طفل شهید

 

یاد آن دم که امیر علقمه

ناله می­زد پیش چشم فاطمه

 

یاد غم های غروب کربلا

آتش و دود و فرار بچه ها

 

یاد آن روزی که زینب خسته بود

دستهایش پیش دشمن بسته بود

 

یاد آن شب که رقیه خون جگر

بوسه می­زد بر گل زخم پدر

 

دست خالی آمدم دستم بگیر

ای خدای راحم توبه پذیر

 

ما سیه پوشان روز محشریم

سهم ارثیه ز هیئت می­بریم

 

محمد امین سبکبار

 



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
[ 29 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

امشب فقط براي خودم گريه مي‌كنم

از دست كارهاي خودم گريه مي‌كنم

 

صحبت به مرگ و قبر و عذابش رسيده است

در مجلس عزاي خودم گريه مي‌كنم

 

با اينكه كلّ زندگي‌ام مضحكانه بود

حالا ز ماجراي خودم گريه مي‌كنم

 

اعمال من دليل نزول عذابهاست

از وحشت بلاي خودم گريه مي‌كنم

 

چون بعدِ مرگشان همه از هم فراري‌اند

حق مي‌دهي براي خودم گريه مي‌كنم؟

 

علي صالحي

**



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
[ 28 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

خالق من! سید و مولای من!

بسته به زنجیـر گنه، پای من

نیست حضور تو دگر جای من

اگـرنبخشی تو مرا وای من!    الهی العفو الهی العفو

لحظه بـه لحظه گنـه اندوختم

در شـرر آتـش خــود سـوختم

چشم به لطف و کرمت دوختم

نقش گنه مانده به سیمای من    الهی العفو الهی العفو

مرا به اخلاص پیمبـر ببخش

به اشک صدیقۀ اطهر ببخش

به لیـله ‌المبیت حیـدر ببخش

علی بود رهبرو مولای من      الهی العفو الهی العفو

غرق گناهم تـو ثـوابم بده

کرم کـن و باز جـوابم بده

شفا بر این قلب خرابم بده

داور من! خالق یکتای من!      الهی العفو الهی العفو

بار خدا! من کـه بـه تاب و تبم

نـام حسیـن تـو بـود بــر لبـم

گریـه‌کـن فاطمــه و زینبــم

کاین همه سوز است به آوای من      الهی العفو الهی العفو

به دسـت عبـاس دلاور ببخش

به زخم‌هـای علـی‌اکبر ببخش

به خون حلق علی‌اصغر ببخش

عفو توو جرم وخطاهای من     الهی العفو الهی العفو

اشک غـم و زمزمـه آورده‌ام

گرچه گنـه این همه آورده‌ام

محبــت فــاطمــه آورده‌ام

نیست جز این حاصل فردای من         الهی العفو الهی العفو

نیست بـه جز بـار گنه، توشه‌ام

اگر به کف نمانده یک خوشه‌ام

عـاشق آن مـزار شش‌گوشـه‌ام

از تو همین است تمنای من       الهی العفو الهی العفو

استاد سازگار



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجاتیمهدی وحیدی
[ 24 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

 

 

بارالهـا بـر درت اشـک و آه آورده‌ام

هم سرشک خجلت و هم گناه آورده‌ام

هـم گنـاه آورده‌ام هـم پنـاه آورده‌ام

دیده از جرمم بپوش اشک و آهم را ببین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

با همـه بـار گنـاه بـا همـه فعـل بدم

تو صدا کردی مرا من به سویت آمدم

دست دل بر دامن لطف و احسانت زدم

آسمانی کن مرا که چه خوردم بر زمین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

وای اگر این روسیاه رو به محشر آورد

نامـه‌ای از صـورت خـود سیه‌تر آورد

با گنـاه بی‌شمـار رو به ایـن در آورد

با گناهانم شوم روز محشر هم‌نشین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

سایه لطفت مرا در دو عالم بر سر است

از گنـاه بی‌حـدم عفـو تـو بالاتـر است

هر چه هستم سینه‌ام پر ز مهر حیدر است

خود گناهم را ببخش بر امیرالمؤمنین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

من که با تو دم‌به‌دم عهد خود بشکسته‌ام

از تـواَم شرمنــده و از گنـاهم خستـه‌ام

هم ز تو کردم فرار، هم به تو دل بسته‌ام

بسته راهم را گناه از یسار و از یمین

یا الـه‌العالمین یا الـه‌العالمین

من گنـه کردم ولی، آبرو دادی به من

از عنایت مرحمت گفت‌وگو دادی به من

باز خواندی بنده‌ام باز رو دادی به من

تو عطا کردی چنان من خطا کردم چنین

یا الـه‌العـالمین یـا الـه‌العـالمین

جـرم سنگیـن مــرا ای خـدای عـالمین

هم ببخشا بر حسن هم ببخشا بر حسین

دست خالی ریختم اشک خجلت از دوعین

هر که هستم ای خدا بر درت سودم جبین

یـا الـه‌العـالمین یـا الـه‌العالمین

استاد سازگار



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجاتیمهدی وحیدی
[ 23 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا

من را هميشه خواندي و نشناختم تو را

از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را

 

اين بنده‌ی اسير معاصي و نفس را

از درگهت نراندي و نشناختم تو را

 

بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی

با من هميشه ماندي و نشناختم تو را

 

بر خان رحمت و کرم و استجابتت

عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را

 

شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را

بر جان من چشاندي و نشناختم تو را

 

با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا

تا کربلا رساندي و نشناختم تو را

 

یوسف رحیمی

 


 



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
[ 22 / 2 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد