عید فطر

عید است و دلم خانه ویرانه ، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا

........................
 

 عید فطر است و دلم غرق تماشاست
یاد آن ماه عزیزی که به حق اوج تمناست
سائل درگه عشقم که امید است بر آن
هر چه طالب شوم از او همان لحظه مهیاست
 

.......................... 

عید صیام آمد و ماه صیام رفت
لطف تمام آمد و فیض تمام رفت
شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد
گرد غم گناه ز جان عوام رفت

 



موضوعات مرتبط: عید سعید فطر

برچسب‌ها: اشعار عید فطر
[ 31 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عیدفطر با امام عصر(علیه السلام)

 

یابن الحسن!
سی شب به تو التماس کردم
این لحظه جواب طالب ام من

خواهی بنواز و خواه رد کن
احسان و عتاب طالب ام من

از کوی تو بوی عطر آمد
برخیز که عید فطر آمد


امشب که منم فتاده عشق
ساقر بزند ز باده عشق

خطی تو بیا بخوان برایم
از نامه سرگشاده عشق

آن نامه که دادی از برایم
با مطلع بی فتاده عشق

گفتی که سحر بیا به کویم
ای خسته ز سیر جاده عشق

مائیم ولی تو مخور غم
ای بنده خانزاده عشق

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


تا یار ز در نیاید امشب
ای کاش سحر نیاید امشب

بیرون نروم زمیهمانی
تا یار ز در نیاید امشب

امضا نشود کتاب ما تا
از یار خبر نیاید امشب

این سی شب و روز ما نه ارزد
تا او به نظر نیاید امشب

در دام فراغ جان سپارم
آن ماه اگر نیاید امشب

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


خواهم ملکت شوم نگارا
گرد فدکت شوم نگارا

کی گل کنی ای شقایق عشق؟
تا شاپرکت شوم نگارا

بر دوش نسیم صبحگاهی
چون قاصدکت شوم نگارا

هنگام نماز عید بند
تحت الهنکت شوم نگارا

بر گرد حریم تو به پرواز
مثل ملکت شوم نگارا

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


امسال به قیمتم بیفزای
بر عشق و ارادتم بیفزای

جبرئیل گسیل خدمتم کن
بر شوق ولایتم بیافزای

پر سوخته از شرار عشقم
سوزی به حرارتم بیفزای

انفاس مرا محمدی کن
بر بار رسالتم بیفزای

از نور علی منورم کن
بر نور هدایتم بیفزای

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


هو کش که ترانه ای بسازم
از ناله زبانه ای بسازم

در دوره پر فراق عصیان
با اشک شبانه ای بسازم

ای دوست کنار خانه تو
اذنم بده خانه ای بسازم

بر بام حریم عشقت ای یار
بگذار که لانه ای بسازم

یک بوسه دهی اگر بر این دل
باران ز زمانه ای بسازم

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


 

کلمات کلیدی :

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاعید سعید فطر
[ 30 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ماه رمضان

 

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

 

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم

 

کسی به جز تو خبردار نیست از حالم

میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟

 

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

 

به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم

 

چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا

چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

 

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم

 

چه صبر داری و خسته نمی شوی از من

خودم که خسته ام از این همه گناه خودم

 

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

 

به دست های خودم ساختم قفس ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

 

" بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "

بگو به من که :  بیا بنده در پناه خودم

 

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

 

رضا رسول زاده

 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 29 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا

باز امشب لحظه تنهائیم

فکر کردم بر دل دنیائیم

 

بسکه زنجیر بدی محکم شده

روزگارم دائما درهم شده

 

مردگی کردم به جای زندگی

سرکشی کردم به جای بندگی

 

بار و بندیلم پر از سنگینی است

بال پروازم فقط تزئینی است

 

در جوانی یاد پیری نیستم

یاد ایام اسیری نیستم

 

سبزی عمر مرا زردی زده

سر درختی مرا سردی زده

 

ساعتم روی عبادت کوک نیست

جای طاعت در دل متروک نیست

 

ظاهرا در چشم مردم عاقلم

باطنا از حال و روزم غافلم

 

روبرو با احترام و با ادب

پشت سر دادم به هرکس صد لقب

 

خار را در چشم مردم دیده ام

شاخه را در چشم خود گم دیده ام

 

گردنم همسایه حق دارد ولی ....

چند طفل مستحق دارد ولی ....

 

یک زمان استاد عرفان می­شوم

یک زمان شاگرد شیطان می­شوم

 

زندگیم دور پرگاری شده

ماجرای چرخ عصاری شده

 

غرق در دریای افکار کجم

تا ثریا رفته دیوار کجم

 

بعد چندین سال هیئت آمدن

گاه گاهی گریه می­خندد به من

 

این همه اشک ندامت ریختم

نقشه راه سعادت ریختم

 

باز اما در سر جای خودم

بی هدف دنبال فردای خودم

 

مادرم میگفت با مردم بساز

با همین یک لقمه گندم بساز

 

سر به زیر و سر به راه و ساده باش

همنشین هر شب سجاده باش

 

نان به نرخ روز خوردن خوب نیست

حاصل این مزرعه مرغوب نیست

 

گوش من اما بدهکاری نداشت

در نظر جز تیره و تاری نداشت

 

من ضرر کردم فقط در نفس خویش

نعل وارونه زدم بر اسب خویش

 

بس کن ای نفسم که شرمم میشود

از خجالت سرخ وگرمم میشود

 

ای خدایی که بدی را میخری

بار کج را هم به منزل میبری؟

 

تا تو هستی هیچ راهی بسته نیست

آب از جو رفته هم برگشتنی است

 

بار الها سفره مهمانی است

بار الها فرصت پایانی است

 

یاد آن ساعت که اصغر تشنه بود

یا علی اکبر به زیر دشنه بود

 

یاد آن لحظه که قاسم قد کشید

جان عبدالله، آن طفل شهید

 

یاد آن دم که امیر علقمه

ناله می­زد پیش چشم فاطمه

 

یاد غم های غروب کربلا

آتش و دود و فرار بچه ها

 

یاد آن روزی که زینب خسته بود

دستهایش پیش دشمن بسته بود

 

یاد آن شب که رقیه خون جگر

بوسه می­زد بر گل زخم پدر

 

دست خالی آمدم دستم بگیر

ای خدای راحم توبه پذیر

 

ما سیه پوشان روز محشریم

سهم ارثیه ز هیئت می­بریم

 

محمد امین سبکبار

 



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
[ 29 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

امشب فقط براي خودم گريه مي‌كنم

از دست كارهاي خودم گريه مي‌كنم

 

صحبت به مرگ و قبر و عذابش رسيده است

در مجلس عزاي خودم گريه مي‌كنم

 

با اينكه كلّ زندگي‌ام مضحكانه بود

حالا ز ماجراي خودم گريه مي‌كنم

 

اعمال من دليل نزول عذابهاست

از وحشت بلاي خودم گريه مي‌كنم

 

چون بعدِ مرگشان همه از هم فراري‌اند

حق مي‌دهي براي خودم گريه مي‌كنم؟

 

علي صالحي

**



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
[ 28 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ماه خدا

 

خدا کند که منم دعوت شما باشم

 نسیم کوچکی از خلوت شما باشم

 

 و در کنار همین سفره ها کنار شما

 نمک بریزم و هم صحبت شما باشم

 

 فرار کرده ام از دست ظلمت نفسم

 که ظلّ تربیت رحمت شما باشم

 

 خدا کند که نظر کرده را نظر نکنند

 که در نظاره ی بی منّت شما باشم

 

 مخواه بین گداهای قیمتی حرم

 گدای بی غم و بی قیمت شما باشم

 

 ضیافت است و گدایت و انتخاب شما

 خدا کند که منم قسمت شما باشم

 

 اگر چه قیمت من با گناه قسمت شد

 اگر چه بنده ی بی قیمت شما باشم

 

 ولی به قیمت کرب و بلا نگاهم کن

 که من غلام همین هیئت شما باشم

 

رحمان نوازنی

**



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 27 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

خداحافظی با ماه خدا

 

باطن ترین من، نه خدا حافظی مکن

هرچند ظاهراً، نه خدا حافظی مکن

 

من نیمه توأم جلویت ایستاده ام

با نیمِ خویشتن، نه خدا حافظی مکن

 

یک اهل بیت را ته گودال میبری

ای خمس پنج تن، نه خدا حافظی مکن

 

اصلاً بدون من سفری رفته ای ؟ بگو ...

...حالا بدون من، نه خدا حافظی مکن

 

پس حرف می‌زنی که خداحافظی کنی

اینگونه نه نزن، نه خدا حافظی مکن

 

شاید کسی نبُرد خدا را چه دیدی

با کهنه پیرهن، نه خدا حافظی مکن

 

این سمت عزیز، محترم،  با کفن ، ولی

آن سمت بی کفن، نه خدا حافظی مکن

 

بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن

بعد از تو چند زن.... نه خدا حافظی مکن

 

 

علی اکبر لطیفیان


 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 26 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

وداع با ماه خدا

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود

دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد

زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید

اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود

وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما

دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من

دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش

با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است

در صحن ارگ اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا

در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

**



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 25 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

خالق من! سید و مولای من!

بسته به زنجیـر گنه، پای من

نیست حضور تو دگر جای من

اگـرنبخشی تو مرا وای من!    الهی العفو الهی العفو

لحظه بـه لحظه گنـه اندوختم

در شـرر آتـش خــود سـوختم

چشم به لطف و کرمت دوختم

نقش گنه مانده به سیمای من    الهی العفو الهی العفو

مرا به اخلاص پیمبـر ببخش

به اشک صدیقۀ اطهر ببخش

به لیـله ‌المبیت حیـدر ببخش

علی بود رهبرو مولای من      الهی العفو الهی العفو

غرق گناهم تـو ثـوابم بده

کرم کـن و باز جـوابم بده

شفا بر این قلب خرابم بده

داور من! خالق یکتای من!      الهی العفو الهی العفو

بار خدا! من کـه بـه تاب و تبم

نـام حسیـن تـو بـود بــر لبـم

گریـه‌کـن فاطمــه و زینبــم

کاین همه سوز است به آوای من      الهی العفو الهی العفو

به دسـت عبـاس دلاور ببخش

به زخم‌هـای علـی‌اکبر ببخش

به خون حلق علی‌اصغر ببخش

عفو توو جرم وخطاهای من     الهی العفو الهی العفو

اشک غـم و زمزمـه آورده‌ام

گرچه گنـه این همه آورده‌ام

محبــت فــاطمــه آورده‌ام

نیست جز این حاصل فردای من         الهی العفو الهی العفو

نیست بـه جز بـار گنه، توشه‌ام

اگر به کف نمانده یک خوشه‌ام

عـاشق آن مـزار شش‌گوشـه‌ام

از تو همین است تمنای من       الهی العفو الهی العفو

استاد سازگار



موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجاتیمهدی وحیدی
[ 24 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

 

 

بارالهـا بـر درت اشـک و آه آورده‌ام

هم سرشک خجلت و هم گناه آورده‌ام

هـم گنـاه آورده‌ام هـم پنـاه آورده‌ام

دیده از جرمم بپوش اشک و آهم را ببین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

با همـه بـار گنـاه بـا همـه فعـل بدم

تو صدا کردی مرا من به سویت آمدم

دست دل بر دامن لطف و احسانت زدم

آسمانی کن مرا که چه خوردم بر زمین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

وای اگر این روسیاه رو به محشر آورد

نامـه‌ای از صـورت خـود سیه‌تر آورد

با گنـاه بی‌شمـار رو به ایـن در آورد

با گناهانم شوم روز محشر هم‌نشین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

سایه لطفت مرا در دو عالم بر سر است

از گنـاه بی‌حـدم عفـو تـو بالاتـر است

هر چه هستم سینه‌ام پر ز مهر حیدر است

خود گناهم را ببخش بر امیرالمؤمنین

یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

من که با تو دم‌به‌دم عهد خود بشکسته‌ام

از تـواَم شرمنــده و از گنـاهم خستـه‌ام

هم ز تو کردم فرار، هم به تو دل بسته‌ام

بسته راهم را گناه از یسار و از یمین

یا الـه‌العالمین یا الـه‌العالمین

من گنـه کردم ولی، آبرو دادی به من

از عنایت مرحمت گفت‌وگو دادی به من

باز خواندی بنده‌ام باز رو دادی به من

تو عطا کردی چنان من خطا کردم چنین

یا الـه‌العـالمین یـا الـه‌العـالمین

جـرم سنگیـن مــرا ای خـدای عـالمین

هم ببخشا بر حسن هم ببخشا بر حسین

دست خالی ریختم اشک خجلت از دوعین

هر که هستم ای خدا بر درت سودم جبین

یـا الـه‌العـالمین یـا الـه‌العالمین

استاد سازگار



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجاتیمهدی وحیدی
[ 23 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن (علیه السلام)

ای دل از این نداری خود دست برندار
 از چشم نو بهاری خود دست برندار
 یعنی ز وضع جاری خود دست برندار
 از حسن هم جواری خود دست برندار

 ***********

 هر لحظه فرصت نفحاتی دوباره هست
 وقتی کریم هست یقین کن که چاره هست

  گفتم بیایم از نفست زیر و رو شوم

 دنبال نان سفرۀ تو کو به کو شوم

 مثل نسیم با کرمت روبرو شوم

 من هم به لطف عام تو با آبرو شوم

  دیدم ته صفوفِ گداها نشسته ام

 یک کوچه مانده آخر دنیا نشسته ام

 

 پر می کشند با پر و بالت نسیم ها

 تا آن سوی بلندی قد حریم ها

 خواهش بهانه ای ست که از آن قدیم ها

 افتاده در نگاه همه یا کریم ها

 

 دست مرا بگیر مرا یک ستاره نیست

 «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»

 

«یک» خواستم، عطای تو چندین برابر است

 لطف کم تو از سر دنیا فراتر است

 اصلا کلید باغ بهشتی بر این در است

 «از هر زبان که می شنوم نامکرر است»

  یک قصه بیش نیست که ما سر سپرده ایم

 هر نان تازه را سر این سفره خورده ایم  

 

 تو می رسی و غنچهٔ لبخند می رسد

 اردیبهشت در تب اسفند می رسد

 در خانۀ ولیّ خدا قند می رسد

 زیباترین نتیجۀ پیوند می رسد

 

 قدری بخند دور و بر تو حبیب هست

 «در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست»

 

 تو نور پر فروغ محلات خوب ها

 آیینۀ بهاری آیات خوب ها

 یعنی شروع سلسله سادات خوب ها

 ماهی میان ماه مناجات خوب ها

  وقت نماز آمده در انتظار تو

 ای ما فدای آن بدن لرزه دار تو!

 تو بر فراز کوه کرم ایستاده ای

 شاهی به روی خاک ولی سر نهاده ای

 با این همه شبیه نفس صاف و ساده ای

 حاجی عشق می شوی اما پیاده ای

   چشم عنایت از همه سو دوختی به ما

  راهِ چگونه زیستن آموختی به ما

 

 جولان تیغ دست تو بیداد می کند

 یک لشگر از قیام تو فریاد می کند

 کشته کنار داغ جمل باد می کند

 دل را طنین «یا حسن» آباد می کند

  طوفان تیغ را به تماشا گذاشتی

 بر عرشِ افتخار و شرف پا گذاشتی

 

  بغض کبود یاس خدا در گلو شکست

 حق در سکوت بود و صدا در گلو شکست

 آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 تصویر تلخ خاطره ها در گلو شکست

 

 آری عصای مادر آیینه ها شدی

 پاره جگر! تو هم جگر داغ ما شدی

 

از ناله های پر غم مادر که بگذریم

 از کوچه و شقایق پرپر که بگذریم

 از لحظه های پشت همان در که بگذریم

 از غربت شبانۀ حیدر که بگذریم

 

 از تو غروب کرب و بلا می توان شنید

 «لا یوم کَیومَکَ» را می توان شنید

 علیرضا لک



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: شعر ولادت امام حسنامام حسنمهدی وحیدی
[ 13 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن (علیه السلام)

چه سفره اي ، چه كرم خانه اي ، چه مهماني
چه ميزباني و چه روزي ِ فراواني

 چه ازدحام عجيبي يقينا آقا نيست…
…گدايي درِ اين خانه كار آساني

 دخيل دست كريمت شده ست ميكائيل
فقط نه اينكه تو روزي دهِ هر انساني

 به رازقيّت تو ميخورم قسم كه تورا
رها نمي كنم آني و كمتر از آني

 هر آينه دل من چون كوير مي خشكد
بدون لطف تويي كه جناب باراني

 بيا و بر دلم امروز يك دقيقه ببار
بيا و با نَفَست بويي از بهشت بيار

من و هواي تو و شوق نوكري كردن
تو و حوالي دنيا و سروري كردن

دلم اسير تو شد ، چشم هاي معصومت
چه خوب ياد گرفته است دلبري كردن

من عادتي شده ام ، عادتي اين اطراف
من و فراز بقيعت كبوتري كردن

 هميشه روزي من را تو داده اي ؛ننگ ست...
....كنار سفره ي تو ميل ديگري كردن

كريم شهر مدينه چقدر مي آيد
به دست هاي شما ذره پروري كردن

مرا كه ذره ي ناچيزتر ز ناچيزم
بيا و پرورشم ده كه دست آوريزم

 به غير وصله ي نعلين يا عباي تو نيست
و جز گليم پر از نور زير پاي تو نيست

كرم نما ، به من سائلت هم احسان كن
كه تكيه گاه دلم غير دست هاي تو نيست

شروع مي شوي از انتهاي آقايي
تويي كه نوكري شيعه جز براي تو نيست

 كسي كه از همه در آخرت فقير تر است
همان كسي ست كه در اين سرا گداي تو نيست

 چقدر بي كس و تنهاست آنكه در دنيا
هميشه با تو غريبه ست و آشناي تو نيست

 مرا گداي خودت كرده اي خدا را شكر
و آشناي خودت كرده اي خدا را شكر

 

مسعود يوسف پور



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: شعر ولادت امام حسنامام حسنمهدی وحیدی
[ 12 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مصاحبه با استاد سازگار ( بخش 3)

 

شعر آئینی و انقلاب
براي من حكم تير صادر كرده ‌بودند. در اوج گيري انقلاب يكي از  تيمسارهايي كه آشناي من بود گفت به من كه شهرباني اين مطلب را اعلام كرده است. من شعري گفته بودم با اين مطلع كه من شاه بدي هستم/ مني كه بر شما در سينماي ركس آبادان/ كباب بي تقلب از گوشت انسان بستم. من حتي يك خط شعر غير آئيني نسروده‌ام. من شعر انقلاب را شعر آئيني مي دانستم. شعري كه صرفا متعلق به اهل بيت(علیه السلام) باشد را مي‌گوييم شعر ولايي در حالي كه شعر آئيني شامل خيلي از اشعارحافظ هم حتي مي‌شود. يعين شعري كه با فرهنگ اهل بيت(ع) وفق مي‌يابد.

ناصر خسرو، حافظ و سعدی
من در قالب شعر علاقه زيادي به ناصر خسرو دارم. او در قالب‌هايي شعر گفته كه شاعران ديگه كمتر به سراغ آن رفته‌اند و خوب اين براي من خيلي جذاب بود. ولي در روش سهل  و ممتنع بودن شعر به سعدي علاقه زيادی داشتم. با اينكه برخي شعرهايش به دليل علاقه نداشتن سعدي به تشيع توجهي نداشتم اما به سبك و سياق شعري‌اش علاقه زيادي داشتم. شعر سعدی شعري همه پسند است. از ادبا تا آيت‌الله‌ها مي‌پسندنش. سعدي مهمترين، پر محتوا ترين و بالاترين مفاهيم را درساده‌ترين اشعارش روايت کرده است؛ حتي در اشعار غير آئيني‌اش. البته رفته  رفته با بالارفتن سنم به حافظ و غزل‌هاي او نيز علاقه‌مند شدم

نوآوری در شعر آئینی معاصر
بعضي شعرها و سبك‌ها نوآوري است و بعضي من در آوردي. بادي ميان آنها تفاوت بگذاريم. ببنيد! شورها در دوران نوجواني من ده سال به ده سال عوض مي‌شود.الان هم همینطور است. در آن زمان هم مداحان نوجوان و نوپايي بودند كه چيزهايي مي‌خواندند كه شأن اهل بيت(علیه السلام) را نداشت ولي سبك مثل امروز نبود.
الان هم خيلي از شورهاي را من تاييد مي‌كنم .ولي برخي از آنها را به مداحا ن جوان كه مثل فرزند خودم دوستشان مي دارم، مي‌گويم كه اگر امام زمان(عجل‌الله‌تعالي‌فرجه الله تعالی فرجه الشریف) در اين مجلس بود ينطورنمي‌خواند. نمي‌خواهم آبروي كسي را ببرم. ولي شعري خوانده شده بود با اين مطلع كه لم يلد يولد دروغي بيش نيست/ اين خدا يك دختري دارد كه نامش زينب است. البته شاعر اين اشعار توبه كرد. جوان بسيار مخلصي هم بود و من هم بسيار دوستش داشتم و دارم. الان هم از دنيا رفته است. خوب برخي گاهي داغ مي‌شوند و  جمله‌هايي مي‌گويند. اصلش به اين بر مي‌گردد كه سابق ظبط صوت و سي و دي نبود اگر جمله‌اي هم غلط خوانده مي‌شد در خود هيأت مي‌ماند اما الان اينگونه نيست. تا نوحه‌اي خوانده مي‌شود در تمام رسانه‌ها پخش مي‌شود. خوب همين نوع زا
خوانشها بود كه به دست آل سعود رسيد و بهانه‌اي شد براي اتهام شرك زدن به ما


آسیب‌های شعر آئینی امروز

مختصرش مي‌شود اينكه ما همه جا راجع به آسيب مي‌گوييم اما منشا آن را بر نمي‌شماريم. منشا به نظرم چهار وجه دارد. اول بي استادي است دوم بي سوادي سوم بي تقوايي و چهارم از حسادت. سابق بر اين مداح شدن نياز به استاد داشت. كسي جرات نداشت بدون استاد يك خط شعر مداحي كند. يك و يا دوسال شاگردي مي‌كرد تا
فقط  مي‌توانست نوحه بخواند. حاج احمد صالح را خدا رحمت كند به من مي‌گفت استادم به من گفت برو روي چهارپايه نوحه بخوان. من هم كاغذي درآوردم كه از رويش شعر بخوانم. چنان كشيده‌اي به من زد كه از روی چهارپایه افتادم زمين و تا امروز كه هفتاد ساله شدم از حفظ شعر بخوانم. جداي از اين هيأت ها هم به اين اندازه نبودند. ما الان در تهران پنج يا شش هزار هيأت داريم و خوب مداح كم و خوب نتيجه‌اش معلوم است ديگر. برخي از اين جوان‌ها فقط دوست دارند بگويند خواندم و گرفت در حالي كه همه‌اش اين نيست. گاهي مجلس مي‌گيرد ولی دل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم با آن مي‌گيرد.
البته در دوران جنگ هم اين مساله به نوع ديگري دامن زده شد. شهدا زياد بودند و هر جا تشييع مي‌شدند به ناچار بايد كسي مي‌نشست پشت بلندگو... مداحي که فقط اين نيست. پيشكسوت‌ها هم مقصرند كه مداحان جوان را تحويل نگرفتند و از آنها دور شدند و نتیجه‌اش شد امروز که می‌بینیم.

والسلام

 



موضوعات مرتبط: - استاد سازگار

برچسب‌ها: استاد سازگار مهدی وحیدی
[ 11 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مصاحبه با استاد سازگار ( بخش 2)

حضور در پایتخت
 22 ساله كه بودم آمدم تهران. و در تهران به كسب و كار  مشغول شدم.  در آن سالها مداحي شغل من نبود. روزهايي را يادم هست در اين قم آنقدر فقير بودم كه در خانه‌مان كه يك زير زمين بود و يك اتاق با چراغ لمپا به زيرزمين مي‌رفتم و شعر حفظ مي‌كردم. در عين حال روزها مي‌رفتم بنايي براي اينكه معيشتم بگذرد. 
پدر و مادرم گاهي براي نان خالي هم مشكل داشتند. در تهران دو يا سه روز در خيابان‌ها راه مي‌رفتم و گرسنگي مي‌خوردم ولي خجالت مي‌كشيدم به كسي بگويم گرسنه هستم تا اينكه به بركت امام حسين(عليه السلام) امروز مقابل شما نشسته‌ام.
در تهران در نانوايي كار مي‌كردم.(مي خندد) حافظ هم شنيدم كه خميرگير نانوايي بوده است. در آن محل هيئتي بود به نام شاه نجف. من شنبه شب‌ها كه دست از كار مي‌كشيدم در اين هيئت مداحي مي‌كردم و خوب خيلي هم صدايم با اقبال مواجه شده بود. روزي  حاج احمد رحيم زادگان رئيس آن هيئت من را ناهار دعوت كرد به منزلش. ناهار كه خورديم. عبايي به من داد و گفت: شما ديگر حق نداري بروي به نانوايي. خدا شما را براي مداحي خلق كرده است. گفتم زندگي‌ام چه؟ گفت: اگر كم آوردي من كمكت مي‌كنم. غصه مال دنيا را نخور. خود امام حسين(عليه السلام)هم       هدايتت مي‌كند.
بعد از اين ماجرا نانوايي را ترك كردم و جالب اينكه  همان هيئت من را براي نخستين بار دعوت كرد و بدون اينكه من چيزي بخواهم خودشان بعد از مراسم به من پاكتي دادند. اولين مجلسي كه بعد از آن دعوت شدم صاحب مجلس       خانمي بود كه مي‌گفت نذر داشته شوهرش كه شاطر است برود سر كار و بعد شما بياييد منزل ما روضه بخوانيد. خوب اين به نظرم پيام و هشداري بود كه خود امام حسين(عليه السلام)به من داد كه حكمت كاهايش را فراموش نكنم.

عزای پایتخت در سال‌های دهه پنجاه
يادم هست كه در تهران و قم عزاداري زياد بود. يعني در كوچه‌ها و خيابان‌ها دسته‌جات زياد ميآمد و مي‌رفت. فقط اين را بگويم كه شايد مجلسي با گذر زمان سرد و فراموش شود ولي مجلس امام حسين(عليه السلام)  اين طور نيست. سال به سال هم قوي‌تر مي‌شود. من به وضوح مي‌گويم كه گريه‌اي كه امروز براي امام حسين(عليه السلام) مي‌شود پنجاه سال قبل از اين نبود. بود و لي به اين شدت و كيفيت نبود.

نوحه و نوحه سرایی امروز
الان اول محرم كه مي شود شايد نزديك به صد  عنوان كتاب شعر و نوحه مي بينيم که به بازار مي‌آيد اما در آن زمان حتي يك عدد هم نبود. آنقدر وضع سرودن نوحه سخت بود كه من شدم مبدع آن. يادم هست گاهي از شهرستان‌ها به سراغم مي‌آمدند كه برايشان نوحه‌اي بسازم. شعرها آن موقع اكثرا غزل مي‌ساختند كه عمدتا غزليات غير آئيني بود. يعني به درد مجلس امام حسين(علیه السلام) نمي‌خورد. تك و توك شاعراني هم كه پيدا می‌شدند كه شعر آئيني بسازند در كنار سرايش ساير اشعارشان اين كار را هم مي‌كردند يعني كسي به صورت انحصاري در كار سرايش شعر   آئيني نبود. ولي خوب الان كه اينگونه نيست و همين باعث شده كه  شعر آئيني انواع و شكل‌هاي مختلف داشته باشد. هرچند برخي از آنها مشمئز كننده و سست هستند و كاش وزارت ارشاد نمي‌گذاشت كه منتشر شوند. خدا مي‌داند همين نوحه‌هاي سست باعث مي‌شوند نوحه‌هاي خوب هم زير سؤال بروند.

موسیقی شعر
اوايل شعر ما آهنگ نداشت اما بعد از آن به تدريج كه بيشتر با دستگاه‌هاي ضبط صوت انس گرفتيم يك كتاب شعر كه چاپ مي كرديم در يك نوار اشعار را سبكش را هم مي‌خوانديم و كتاب و نوار را با هم و يا نوار را به تنهايي به مخاطب ارائه مي‌داديم.

سبک و سیاق شاعرانگی
سبك كه من به آن مي‌گويم جانسوز. قدري محتوا و صداي نوحه‌ها جانسوز بود و اخلاص در نوحه ها انگار زيادتر از حالا بود. الان را نمي‌دانم ولي قديم مثل الان خيلي چيزها مثل حالا آلوده به غير نشده بود. يادم هست نوحه‌هايي كه 
مي‌‌خوانديم حتي در گذر و خيابان مردم كنار كوچه مي‌ايستادند  مي‌گريستند. 
فرض كنيد همين بر مشامم مي‌رسد هر لحظه بوي كربلا يا اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست را يادم هست كه اقبال زيادي به آنها بود. بعد به دوران انقلاب كه نزديك شديم شعرهاي حماسي هم به اين موضوع اضافه شد. مثلا اشعار مربوط به حضرت مسلم. يكي از آنها را يادم هست اينطور خوانده مي‌شد: اين كوفه شهر مردگان است/زير فشار اين و آن است/ دست اجانب در ميان است و يادم هست  شاعر اين اشعار را دستگير كردن و شكنجه زيادش هم دادند. يا مثلا شعري با اين تركيب:
گم گشته كربلا/فيضيه شد قتگلاه/موسم ياري مولانا الامام خميني.....به تدريج نوحه‌هاي انقلابي هم به عزاداري‌ها به اين صورت اضافه شد. آن روزها  شعري سروده بودم با اين مطلع كه :
آمدم تا نهضت خون و شرف برپا كنم/ بهترين   برنامه‌ام را كربلا اجرا كنم
آمدم تا بين انسان‌ سوز و انسان ساز را/ داوري د انقلاب سرخ عاشورا كنم
بعد از انقلاب جواني در تلويزيون جواني در محاكمه سيني شكنجه گر مي‌گفت كه 15 روز او را شكنجه داده تا شاعر اين نوحه را لو بدهد و او اين كار را نكرده است.

 

ادامه داردان شاء الله .......



موضوعات مرتبط: - استاد سازگار

برچسب‌ها: مصاحبه با مداحاناستاد سازگارمهدی وحیدی
[ 10 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مصاحبه با استاد سازگار ( بخش 1)

 غلامرضا سازگار، فرزند حسين متخلص به «ميثم» در سال ۱۳۲۰ ه . ش در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى را در مكتب‏خانه‏هاى قديمى سپرى كرد و سپس به دروس حوزوى روى آورد. خود او در مورد فعاليتهاى شعريش مى‏گويد كه از كودكى تا آنجا كه به ياد دارم اشعار و سخنان موزون مى‏سرودم. وى از مدّاحان و نوحه سرايان قديمى اهل‏بيت«عليه السلام» است كه در انجمن‏هاى ادبى مذهبى چون «انجمن ادبى نغمه‏سرايان مذهبى» حضور فعال داشته است. سازگار تاكنون مجموعه اشعار و نوحه و مراثى مختلفى به چاپ رسيده است كه آن «نخل ميثم» مهمترين آنها به شمار مي‌رود. اين گفتگو به بهانه سال‌ها استمرار فعليت وي در حوزه سراش شعر آئيني به صورت اختصاصي صورت گرفت كه در ادامه ماحصل آن از نگاه شما مي‌گذرد.

ورود به عرصه مدیحه سرایی
از کودکی و ورودم به مدیحه سرایی چيزهايي يادم هستن. پدرم  به هيئات علاقه زيادي داشتند و من را هم به جلسات هيئات با خود زياد مي‌بردند. اين موضوع اولين تحول جدي در تغيير مسير زندگي من بود پدرم كاسب بود ولي علاقه زيادي به اهل بيت(عليه السلام) داشت. اين شدت علاقه بود كه من را هم به اين وادي هدايت كرد. خاطرم هست شب اول محرمي بود كه با پدر به يكي از اين مجالس رفته بوديم. پسر نوجواني نوحه خواند و مردم خيلي گريه كردند. خيلي به دلم نشست. در همان جا و در عالم كودكي از  امام حسين(عليه السلام) طلب كردم كه مداح ايشان شوم و همان موقع عنايت شد. يعني علاقه خودم و عنايت امام حسين(عليه السلام) بود كه از سن 10-12 سالگي من نطقم براي خواندن باز شد و شاعري را هم همان موقع بودكه آغاز كردم.

و شعر....
هر جا شعر مي‌شنيدم سعي مي‌كردم وزن و كلامش را خوب به ياد بسپارم و بر اساس آن شعر بسازم. البته تشويق مردم و عنايت اهل بيت(ع) را هميشه عاملي مي‌دانم كه باعث رشد من شد و كمكم توانستم شعر بگويم ولي همه اين موضوع بعد از آن جلسه بود كه در من رخ داد و ناگهان خودم را در اين موقعيت ديدم. باور كنيد شعر خود به خود خلق مي‌شد. بعضي اشعار جوششي بود و در وجودم خلق مي‌شد. گاهي هم  شعري خوانده مي‌شد و وقتي آن را مي شنيدم دريچه‌اي به وجودم باز مي‌شد. هر چند درابتدا به خاطر سن كمم شعرم زمين مي‌خورد و اعتناي چنداني به آن نمي‌‌شد ولي به تدريج كه جلو رفتيم شعر شكل خودش را پيدا كرد و رفته رفته از من خواسته مي‌شد كه براي مناسبت هاي ويژه شعر بگويم.

اولین شعری که خواندید
اگر درست خاطرم مانده باشد شعری بود با اين مطلع: بريز آب روان اسما ولي آهسته آهسته.....كه از قضا ماندگار شد و سا‌ل‌هاي سال در تهران خوانده مي‌شد.

نسل جوان امروز و مدیحه سرایی
امروز نسل جوان ذوقياتي دارد كه ما در آن سالهاي نداشتيم. به بركت انقلاب و  امام حسين ولي امروز شعراي جواني داريم كه در زمان نوجواني من به اين صورت نبود. خوب البته طبيعي است وقتي رهبر انقلاب جوان‌ها رادرك مي‌كنند و با آنها انس مي‌گيرند، ذوق اين جوانان بالاتر مي‌رود و اشعار آنها هم قوام يافته تر مي‌شود. نظام شاهنشاهي وقت مدیحه سرایی را تحويل نمي‌گرفت. جز اين كه شاعري پيدا شود كه براي نظام شعر بگويد. مثل دوران قاجار كه بسياري از شاعران يوسف طبعشان را به ثمن بخس فروختند و شدند شاعر دربار. اين شاعران در زمان پهلوي هم بدوند تا اينكه  بودند شاعراني كه بركت نفس امام و نظام برگشتند به دامن و زمره انقلاب اسلامي اسلامي بازگردند. اما در دوران قبل از انقلاب  به طور كلي  گروهي كه بخواهد و بتواند شاعران را جمع كند نداشتيم و لذا  نبودن مشوق ذوق را هم رفته رفته كم مي‌كرد.

یاد استاد
استاد من مرحوم ملا حسين مولوي بود كه من شيفته كار ايشان بودم. نوجواني بيشتر نبودم اما ارزو داشتم كه يك بار خدمت ايشان برسم. تا اينكه در جلسه‌اي مداحي من را شنيد و من را به كلاس خودش دعوت كرد. يادم هست به من مي‌گف: تو كجا بودي كه تا حالا نديده بودمت.... آن زمان كتاب براي مطالعه زياد نبود. مخصوصا در حوزه شعر آئيني. دو كتاب صامت بروجردي و ديگري كتاب جودي من علاقه زيادي داشتم. بعدا كتاب ميرزا يحيي اصفهاني و كتاب آقاي كمپاني هم به علاقه‌مندي‌هاي من اضافه شد. در كلاس‌ها نحوه خواندن شعر را به ما ياد مي‌دادند و از همه مهمتر شعر خوب و ناب را به ما معرفي مي‌كردند.يادم هست مرحوم مولوي براي ما مقتل مي‌خواند. صنايع و بدايع شعري را به ما معرفي مي‌كرد. اشعار دوانيني بزرگان را بازخواني مي‌كرديم و همه اينها به سرايش شعر به ما كمك زيادي مي‌كرد.

ادامه دارد......

 

 



موضوعات مرتبط: - استاد سازگار

برچسب‌ها: استاد سازگارمهدی وحیدی
[ 9 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

رحلت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)

 

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی
دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

 داری برای رفتن خود چانه می زنی
موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم
همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند
داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند
و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب
و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی
باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم
آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا
و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت
مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد
و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده
یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان
رنگین کمان بیت نبوت نرو ...بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است
جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است
آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند
اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند
اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

رحمان نوازنی

******************

می­سوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت می­شود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

دستم شبیه دست تو تبدار می­شود
دیوار غصه بر سرم آوار می­شود

رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر­ سرت

دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن

در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز

محزون رنج های پدر می­شوم مرو
من شاهد عزای پدر می­شوم مرو

مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود

فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن

مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد

اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست

امن یجیب خواندن من بی­نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی­خدیجه ماند


وحید قاسمی
*******************



موضوعات مرتبط: حضرت خدیجه(س) - رحلت

برچسب‌ها: رحلت حضرت خدیجه(س)مهدی وحیدی
[ 8 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

رحلت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم
از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

 دارم به پای پیکر تو گریه می کنم
بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

 اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست
این کوه درد بر سر دوش پدر نشست

 با دخترت تو این دم آخر سخن بگو
مادر بیا و حرف دلت را به من بگو

 بابای من ز هجر تو دلگیر می شود
قلب جوان او ز غمت پیر می شود

 مادر بیا به خاطر زهرا بمان مرو
حتی گرفته است دل آسمان مرو

 مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر
آرامش و قرار دل مصطفی مبر

 مادر بمان و از دل این خانه پا مکش
بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش

 داری تو عزم رفتن از این خانه می کنی
سقف دل مرا ز چه ویرانه می کنی

من التماس می کنم ای مادر عزیز
امشب بیا و خاک عزا بر سرم مریز

این زندگی بدون تو دشوار می شود
تو می روی و دسته گلت خار می شود

تو می روی و فاطمه ات می شود یتیم
گردد دچار رنج و مصیبات بس عظیم

 تو می روی و فاطمه آزار می کشد
آزار ها از آن در و دیوار می کشد

تو می روی و شعله کشد دست بر رخم
روزی به تازیانه دهد خلق پاسخم

تو می روی و داغ به سینه نشستنی است
روزی رسد که پهلوی زهرا شکستنی است


رضا رسول زاده
******************


شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب
*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام می­آرد
و جبرئیل برایش سلام می­آرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام می­آرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه می­داند
شریک امر رسالت همیشه می­ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می­خواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب می­میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غم­ها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا می­کرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا می­کرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمی­نشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمی­گسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمی­شکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می­آوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت


رحمان نوازنی
******************


از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم 
بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم

یا اینکه در مصیبتت از دست می روم
یا اینکه با تمام توان گریه می کنم

زهرا به یاد غربت تو زار می زنم 
با قلب خسته و نگران گریه می کنم
 
در التهاب نالة تو آب می شوم 
مانند شمع از دل و جان گریه می کنم

در پشت در به رنگ گل لاله می شوی 
پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم

با روضه های پهلو و بازو و چهره ات
با روضة بلال و اذان گریه می کنم

اصلاً ببین که با همة روضه های تو
اندازة زمین و زمان گریه می کنم

بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن 
قبر بدون نام و نشان گریه می کنم
*
آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما
من هم به یاد مادرمان گریه می کنم

کی می شود شبی بدهم جان برایتان
عالم فدای غربت بی انتهایتان


یوسف رحیمی
*****************

 



موضوعات مرتبط: حضرت خدیجه(س) - رحلت

برچسب‌ها: رحلت حضرت خدیجه(س)مهدی وحیدی
[ 7 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

اول تو را سرشته و انسان درست کرد
شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد

 بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد
تا از من خراب مسلمان درست کرد

 می خواست رحمتش همه جا را بغل کند
با اشک های چشم تو باران درست کرد

 

باید برای بندگی سجده هایمان
یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد

 بالم اگر به درد پریدن نمی خورد
یک سایبان که می شود از آن درست کرد

 من زندۀ نسیم مسیحا دم توأم
آدم اگرشدم به خدا آدم توأم

 

تو ابتدای نسل طهورای کوثری
تو رود خانۀ زهرای اطهری

 

باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند
تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری

 

کار خداست این که پیمبر پسر نداشت
 وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری

 

نسل مطهر نبوی، نسل دختری است
با این حساب تو حسن ابن پیمبری

 

گفتند زاده ی اسد الله غالبی
صبح جمل که شد همه دیدند حیدری

 

می خواستند پیش همه کوچکت کنند
کوری چشم عایشه ها از همه سری

 یک روز اشک و گریه برای تو میکند....
...با شصت روز اشک حسینی برابری

 

ای ارشد تمام پسر های فاطمه
ای اولین حسین سحر های فاطمه

 

ای آسمان تر ازهمه بالا تر از همه 
ای بی کران تر از همه دریا تر از هم

 تو زودتر به دامن زهرا نشسته ای
پس این توئی تو ،بچه زهرا تر ازهمه

 

ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم 
ای جملۀ همیشه بفرما تر ازهمه

 

ما سالهاست رهگذر کوچۀ توأیم
مانند یک فقیر سرِکوچۀ توأیم

 مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است
هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است

 

اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی
یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است

 

اصلاً شما نیاز نداری به معرکه
وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است

 

 قسمت نبود تا که ببینند مردمان
بازوی تو ادامۀ فتّاح خیبر است

 

فردا ملک به نام تو تکبیر می زند
صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند

 

امشب اگر نگات هوای قرن کند
امید می رود که نگاهی به من کند

 

زیبنده است بال و پر صد فرشته را
زهرا ببافد و تن تو پیرهن کند

 

کُشتی بگیر پیش همه با برادرت
شاید کسی بیاید وجانم حسن کند

 

بهتر همان که در به در هر گذر شود
بالی که روی بام تو فکر چمن کند

 

این یا کریم مثل همه قصد کرده است....
...بر روی گنبدی که نداری وطن کند

 

بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی
لازم نکرده است تنم را کفن کند

**

علی اکبر لطیفیان


 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)مهدی وحیدی
[ 3 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 

نذری کنید تا که دمی با خدا شویم

از این قفس که ساخته شیطان رها شویم

 

باری که روی دوش گرفتیم از گناه

روی زمین گذاشته و با صفا شویم

 

امشب شب در آمدن ماه فاطمه است

دیگر بس است باید از این خواب پا شویم

 

تا نیمه های ماه دگر صبر هم بس است

راهی بیت حضرت خیر النسا شویم

 

باید هزار سال عبادت کنیم تا

از سائلان واقعی مجتبی شویم

 

آقا عنایتی کن از این تن در آمده

قدری تو را صدا زده تا بی ریا شویم

 

قدری به ما نگاه کن آقا که تا ابد

گندم فروش صحن نگاه شما شویم

 

امشب به یمن آمدنت دست ما بده

آن باده ای که بر کرمت مبتلا شویم

 

حسنت مرا مقیم سرِ دار میکند

امشب علی ز لعل تو افطار میکند

 

وقتی تو را ز عرش فراتر گذاشتند

یعنی به روی دست پیمبر گذاشتند

 

در راه تو تمام خلائق نشسته اند

دل برده ای که نام تو دلبر گذاشتند

 

ماهی نبود تا که در این ماه گل کند

اینجا تو را به دامن مادر گذاشتند

 

خورشید را به امر خدا مثل هدیه ای

یک گوشه پیش هدیه حیدر گذاشتند

 

موسی برای مهد تو گهواره ساخت و

عیسی و دیگران روی آن پر گذاشتند

 

تا این که حاجت دل عالم روا شود

هفت آسمان به پای شما سر گذاشتند

 

امشب برای شادی زهرا و مرتضی

تاجی به روی فرق تو از زر گذاشتند

 

این افتخار ماست که با مقدم شما

ما را در آستان تو نوکر گذاشتند

 

با بودن تو فاطمه حس کرد مادر است

یعنی که اولین پسر چیز دیگر است

 

با مقدم تو دین خدا زنده میشود

ماه خدا کنار شما زنده میشود

 

عیسی به ناز مقدم تو ناز میکند

موسی که هیچ با تو عصا زنده میشود

 

ماه مبارک است در این نیمه های شب

با مقدم تو حال دعا زنده میشود

 

امشب که فاطمه به تو لبخند میزند

شهر مدینه غرق صفا زنده میشود

 

آقا خوش آمدی که در این لحظه های خوش

سلول های مرده ما زنده میشود

 

امشب تو آمدی و نبی گفت با علی

یک ضلع از حدیث کسا زنده میشود

 

وقتی شروع نهضت ارباب با شماست

با تو حسین و کرب و بلا زنده میشود

 

چشمان تو به چشم علی تا که وا شده

از آن به بعد نام شما مجتبی شده

 

شوری میان سینه من پا گرفته است

عشقی میان قلب و دلم جا گرفته است

 

مثل علی ست با نمک است و خدایی است

قنداقه ای که حضرت زهرا گرفته است

 

گویا دوباره موقع افطار آمده

با بوسه ای که از لبش آقا گرفته است

 

او که کریم خانه ی زهرا و حیدر است

رونق ز کار و بار مسیحا گرفته است

 

از سوی جنت آمده یا از سوی خدا

دسته گلی که حضرت موسی گرفته است

 

معمار گاهواره او دست جبرئیل

یعنی که کار عشق چه بالا گرفته است

 

یوسف رسیده است به پابوسی حسن

مجنون شده است و دامن لیلا گرفته است

 

با چشم خود دل از همه دل ها ربوده است

این ارث را ز ام ابیها گرفته است

 

آنقدر بیت حضرت زهرا شلوغ بود

یک هفته است نوح نبی جا گرفته است

 

ای برکت همیشه افطار ما حسن

خوش آمدی به خانه صدیقه یا حسن

 

از بس که مثل حضرت زهرا منور است

مست اند اهل خانه به قدری معطر است

 

حیدر ز شوق، محو تماشای روی اوست

گفتم که گفت فاطمه، او چیز دیگر است

 

گفته نبی عقیقه کند زودتر علی

آنقدر روی دلبر نوزاد محشر است

 

کی گفته است این که حسن مرد جنگ نیست

نیزه به دست حضرت فتاح خیبر است

 

گفتند نیست آشنا با فنون جنگ

جنگ جمل رسید همه دیدند حیدر است

 

با ضربه اش چو عایشه را زد به روی خاک

دیدند مستحق صد الله اکبر است

 

وقت نماز کنده شود از دل زمین

بیخود نبوده است که او مست کوثر است

 

در حلم و در عبادت و در سجده های شب

هم مثل مرتضی ست و هم چون پیمبر است

 

این را بدان کسی که به تن فخر میکند

محشر خدا به خلق حسن فخر میکند

 

مظلوم تر ز حیدر کرار یا حسن

ای نیمه شب به دوش شما بار یا حسن

 

ای صاحب تمام مکاتب ،امام عشق

استاد درس رزم علمدار یا حسن

 

ای قبله گاه خلق دو عالم بقیع تو

ای از دل شکسته خبردار یا حسن

 

پیری زود رس ز چه آمد سراغ تو

از غصه های کوچه عزادار یا حسن

 

ای زیر بار تهمت و دشنام بین شهر

ای از تمام شهر طلبکار یا حسن

 

آقا شنیده ام که قدت را شکسته اند

وقتی که سوخت آن در و دیوار یا حسن

 

آقا شب ولادت و روضه حلال کن

این روضه را زمینه عشق و وصال کن

 

مهدی نظری

 **********************



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 2 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

بالی برای پر زدنم دست و پا کنید

از قید و بند غصه دلم را رها کنید

 

ای روزه دارهای سر سفره ی کرم

حالی چو دست داد برایم دعا کنید

 

وقت سحر که فیض مناجات کامل است

منت گذاشته و مرا هم صدا کنید

 

ای سائلان پشت در خانه کریم

راهی برای رد شدن عشق واکنید

 

خیرات میدهند به هرکس که آمده

جانی بیاورید و به پایش فدا کنید

**

روزی که پا به دیده ی دنیا نهاده ای

رنگی دگر به جلوه مهتاب داده ای

 

در زیر پای تو سر خیل ملائک است

آن لحظه ای که در سفر حج پیاده ای

 

امشب اگر اراده کنی ذبح میشوم

جانم فدای منت و همچون اراده ای

 

سجاده ی تو عرش؛ در آن لحظه ای که تو

تکبیر گفته و به نماز ایستاده ای

 

نام تو را ادامه ی زهرا نوشته اند

تو مادری ترین پسر خانواده ای

 

هرکس که عشق حضرت مولا نمیشود

هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود

 

در طالعم اسیر حسن را رقم زدند

روزی که نقش خلقت من را رقم زدند

 

از روی سرو قامت لیلایی حسن

در شعر عشق سرو چمن را رقم زدند

 

بر روی لوح سینه بیتابم از ازل

با رنگ سبز نام حسن را رقم زدند

 

صبر حسن مقدمه ی ظهر کربلاست

این گونه شد که داغ کفن را رقم زدند

 

ای صبر تو مقدمه ی کار کربلا

پیش تو سر به زیر علمدار کربلا

**



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 1 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

 

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد

 

بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:

بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد

 

هرکه عاش شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

 

هنر آن نیست نسوزی به میان آتش

پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد

 

در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه

فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد

 

ظرف آلوده ما در خور سهبای تو نیست

این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد

 

زدن سکه سلطانی عالم، تنها

یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد

 

تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست

پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست

 

در کرمخانه حق سفره به نام حسن است

عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است

 

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

ورنه در زاویه عرش مقام حسن است

 

بس که آقاست به دنبال گدا می گردد

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

 

دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم

این مسلمانی ایران ز کلام حسن است

 

هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید

غربت از روز ازل باده جام حسن است

 

حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین

هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است

 

او چهل سال بلا دید بماند اسلام

صبر شیرازه اصلی قیام حسن است

 

ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم

هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم

 

تاخدا با همه حُسن خود املایت کرد

چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد

 

تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد

همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد

 

تا که قرص قمر ماه علی کامل شد

پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد

 

تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود

باهمه جلوه تو را شاخه طوبایت کرد

 

ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت

بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد

 

تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست

پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد

 

تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان

صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد

 

بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست

شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد

 

با توسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو

کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو

 

انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا

فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا

 

سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست

سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا

 

هرکه آمد به در خانه تو آقا شد

هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا

 

گریه دار است چرا زمزمه قرآنت

حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا

 

آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی

ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا

 

وارث پیر مناجاتی نخلستانی

این هم از ناله شبهای درازت پیدا

 

محرم مادری و از سر گیسوی سپید

درد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا

 

کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم

روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم

 

روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا

دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا

 

خون دلها وسط تشت به هم می گفتند

جگری تشنه کجا سوده الماس کجا

 

در چهل غمی که جگرت را سوزاند

ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا

 

خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده

ورم دست کجا گردش دسداس کجا

 

ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی

بوسه تیر کجا دیده عباس کجا

 

داغ عباس چه آورد سر اهل حرم

غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا

 

چون دل سوخته و جگرم می سوزد

تن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد

 

قاسم نعمتی

 *********************



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 30 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 

ای در هوای پاک نگاهت سلامها

نامت نداشت سابقه ای بین نامها

 

ماهی قلب کوچک ما را گرفته ای

در موج دست آبی خود صبح و شامها

 

ای هیبت بهار خدا ، سیر می شوند....

....از عطر سفره های حضورت مشام ها

 

سائل به حکم واجب عینی است بی گمان

وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها

 

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن

همسفره فروتن جمع غلامها

 

در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهد

مکثی بکن به اشتیاق چنین ازدحامها

 

هر کس که خورد زخم ترا می کند حرام

تلخی منت همه التیامها

 

یک روز سرنوشت تو سر زد به کوچه ای

خالی ز رنگ و بوی همه احترامها

 

یک روز سرنوشت تو آمد به کوچه ای

با مادرت شبیه گلی زیر گامها

 

خونین جگر شدی و همه حرف بودنت

زد یادگار تا به ابد روی جامها

 

تنها ترین غریبترین مهربانترین

این است سرنوشت تمام امامها

**

شرمنده شاعر پیدا نشد

                                                 

*******************

 

ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی



از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد

لفظ ابوالحسن لقب*بوتراب شد




خیلی بلند قرائت قران مکن پسر

در بین کوچه راه بندان مکن پسر

مجنون شهرا تو پریشان مکن پسر

لیلاترین ، غمزه به آسمان مکن پسر



امشب دوباره راهی بیت و الحسن شدم

مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم




پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم

با تو به سر شده است غم ِ بی نوائیم

از برکت دعای شما من خدائیم

با لطف توست اگر کربلائیم



گیریم مرد شامی آمده اینجا نگاه کن

دست مرا بگیر مرا سر به راه کن



ما خانوادتاٌ همگی نوکر شما

تو خانوادتاٌ ، مسیحا ، گره گشا

من با قبیله ام ، گدایان مجتبی

تو با عشیره ات ، عزیزان قلب ما



یا ایها الکریم بده روزی مرا

هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا



یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم

با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم

صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم

بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم



در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس

شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بست



مرد جمل دلاوریت حیرت آورست

تکبیرهای حیدریت حیدر آورست

رزم آوری و برتریت حیرت آور است

با یک سپاه برابریت حیرت آورست



ختم به خیر قائله فرما اراده کن

آن فتنه را بگیر و زاشتر پیاده کن



روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست ؟

آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست ؟

آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست ؟

آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست ؟



ای کوه صبر ، حضرت سردار بی سپاه

من آه می کشم زغمت ..... آه پشت آه



یاسر مسافر

 

********************

دستی که شعر دفتر دل را نوشته است

دست مرا به پای تمنا نوشته است

 

چون دید اشک شوق، سحر موج میزند

چشم مرا ادامه ی دریا نوشته است

 

دستان عشق ،نام امام کریم را

زیباترین ترانه دنیا نوشته است

 

آنکس که داد جان به تنم با نگاه تو

آقا تو را امام مسیحا نوشته است

 

نام تو را به صفحه پیشانی ام خدا

با رنگ سبز حضرت زهرا نوشته است

 

تو آمدی و خواهش دستان من شدی

ارشدترین ستاره زهرا ، حسن شدی

 

اعجاز ناز چشم تو اعجاز دلبری است

عیناً شبیه معجزه های پیمبری است

 

خیرات تو همیشه سر سفره های ماست

آقا کریم بودن تان چیز دیگری است

 

اصلاً بعید نیست که سلمان مان کنی

جایی که کار چشم شما ذره پروری است

 

محشر فقط قیامت و هول و هراس نیست

نام حسن خودش بخدا نام محشری است

 

گویا حسن ستاره همزاد فاطمه است

از بس که اولین پسر خانه مادری است

 

ای اولین ستاره شب های فاطمه

لالایی شبانه ی لب های فاطمه

 

در ازدحام کوچه نشسته گدای تو

تا که دخیل اشک ببندد به پای تو

 

قرآن بخوان و باز ببین بند آمده

این کوچه از تلاوت گرم صدای تو

 

وقتی که نقش حضرت تو آفریده شد

تبریک گفت بر خودش حتی خدای تو

 

جانا کنار سفره افطار خود علی

افطار کرده با نمک خنده های تو

 

تو آسمان خانه زهرای اطهری

چون روی دوش حضرت مولاست جای تو

 

آقا دوباره بر تن مان جان نمی دهی؟

امشب به دست خالی مان نان نمی دهی؟

 

رخصت بده که عاشق شیدایی ات شوم

مجنون سرو قامت لیلایی ات شوم

 

من را بیا به خاطر زهرا قبول کن

تا اینکه خاک مقدم زهرایی ات شوم

 

من آمدم کنار تمام فرشته ها

 تا که اسیر جذبه زیبایی ات شوم

 

باید بمیرم از سر شوق رسیدنت

تا زنده ی نگاه مسیحایی ات شوم

 

ما را برای نوکریت انتخاب کن

یا که مرا غلام غلامت خطاب کن

 

با زهر دشمنی که نفس را گرفته بود

آتش میان سینه او پا گرفته بود

 

حتی مدینه محرم درد دلش نبود

شهری که بوی غربت مولا گرفته بود

 

تیری که خورد گوشه تابوت مجتبی

قبلاً به کوچه در دل او جا گرفته بود

 

دستی پلید پیش غرور نگاه او

برق نگاه مادر او را گرفته بود

 

بنگر به مرتضی که در این ماه ،روضه را

با بوسه از لب حسن افطار میکند

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 29 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

ای وسعت بهاری بی انتهای سبز

مرد غریب شهر ولی آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بسکه داشت

باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر

از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خدا چیست ؟ رشته ای

از بالهای آبیتان آن عبای سبز

از لطف اشکهای سحر غنچه داده است

در دامن قنوت شبم این دعای سبز

کی می شود که سایه کند بر مزار تو

یک گنبد طلا ئی و گلدسته های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان

داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می شود دلم گل و خشت حریم تو

یا می شود کبوتر تو ، یا کریم تو

تو سرو قامتی تو سراپا ملاحتی

آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی

خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت

از یاد رفت قصة یوسف به راحتی

ایوب که پیمبر صبر و رضا شده

از لطف توست دارد اگرحلم وطاقتی

بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح

بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی

یاد پیامبر به خدا زنده می شود

وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی

حتماً برای خواهش دست نیازمند

دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی

وقتی میان معرکه شمشیر می کشی

تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی

با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست

بر پا شده به عرصه ی میدان قیامتی

بر دوش سید الشهدا بود رایتت

عباس بود آینه دار شجا عتت

خورشید آسمانی ماه خدا حسن

همسایه قدیمی دنیای ما حسن

پرواز بالهای خیالی فهم ما

کی می رسد به اوج مقام شما حسن

روشن ترین تجسم آیات و سوره ها

یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن

صفین شاهد تو و شور و حماسه ات

شیر دلیر بیشه شیر خدا حسن

الله اکبر تو بلند است وقت رزم

آیات فتح روز نبردی تو یا حسن

صلح شکوهمند تو هرگز نداشته

چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن

صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین

شد سربلند پرچم اسلام راستین

در خانه  تو غیر کرامت مقیم نیست

اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست

تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای

جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست

از بسکه داشت دست شما روح عاطفه

شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست

جز سر زدن به خانة دلخستگان شهر

کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست

اینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگو

جایی برای پر زدن یا کریم نیست؟

داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب

امروزی است غربت عهد قدیم نیست

با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو

جایی برای اینکه فدایت شویم نیست ؟

گل داشت باغ شانة تو از سخاوتت

آقا زبانزد همه می شد کرامتت

اینگونه در تجلی خورشید وار تو

گم می شود ستارة دل در مدار تو

روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق

از آفتاب روشن شمع مزار تو

بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل

می آورد نسیم سحر از دیار تو

دلهای ما زمینی و ناقابلند پس

یک آسمان درود الهی نثار تو

هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم

تا خلوت سحرگه آئینه زار تو

تا که شبی بیائی و بالی بیاوری

ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو

بالی که آشنای تو باشد ابوتراب !

یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو

بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد

باشیم تا همیشه فقط در کنار تو

با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم

آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایستة شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه ....کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

....زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت:

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 28 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

صدای شر شر باران شعر می آید

کسی دوباره به ایوان شعر می آید

 

غزل ،قصیده، نمیدانم، این که در راه است

چقدر ساده به دیوان شعر می آید

 

زبان روزه پیاده نزول فرموده

خبر دهید که مهمان شعر می آید

 

همیشه در وسط قحطی از دل دریا

به یاریم به بیابان شعر می آید

 

غزل به وزن دو ابروی او اگر گویم

دو وزن تازه به اوزان شعر می آید

 

کمیت لنگ غزل می شود چو شعر کمیت

اگر نظر بنماید کریم اهل البیت

 

خبر رسیده که امشب کریم می آید

به خاک صاحب روحی عظیم می آید

 

کسی که نفحه باغ بهشت نفحه اوست

چقدر ساده سوار نسیم می آید

 

کسی که بودن او تا همیشه خواهد بود

کسی که زمزمه اش از قدیم می آید

 

کسی که پشت سر خشم او بدون شک

هزار دسته عذاب الیم می آید

 

ز فیض چشم کریمش رحیم خواهد شد

دلی که مثل شیاطین رجیم می آید

 

اذان مغرب افطار پای سفره‌ی او

چقدر اسیر و فقیر و یتیم می آید

 

اگر رسیده در این مه برای خاطر ماست

خدا برای سر سفره اش نمک می خواست

 

مدرسی که ادب هم بود مودب او

نشسته هر چه پیمبر به پای مکتب او

 

به گرد پای صعودم نمیرسی جبرییل

اگر کبوتر جانم شود مقرب او

 

تمام عمر شده نام او مخاطب من

چه خوب می شد اگر می شدم مقرب او

 

چه راکبی که فلک هم ندیده مانندش

چه راکبی که رسول خداست مرکب او

 

مسیر خانه‌ی‌شان چند کوچه بند آید

برای خواندن قرآن چو وا شود لب او

 

فقط نه اهل زمین دل سپرده‌اش هستند

که عرشیان خدا کشته مرده‌اش هستند

 

هوای بزم کریمانه نگاه شما

دوباره سائلتان را کشیده است اینجا

 

چه خوب می شد از نخل چشمتان امشب

برای سفره‌ی افطارمان دهی خرما

 

در آستین شما دست فضل حضرت حق

و بر زبان شما معجز بیان خدا

 

اگر رسد به سراب تو می شود سیراب

هر آنکه تشنه برون آید از دل دریا

 

قسم به مهر لب روزه دارتان عمریست

که مُهر مِهر شما خورده روی سینه‌ی ما

 

کجاست یوسف صدیق تا خودش بیند

خداست مشتری حُسن یوسف زهرا

 

دل برادرت آقا اگر چه خواهری است

دل کبوتری تو عجیب مادری است

 

ببار ابر کرامت که خوب می باری

چقدر چشمه ز چشمان خود کنی جاری

 

بریز ، کاسه به دستان تو فراوانند

تبرک همه‌ی سفره های افطاری

 

مساحت دل ما نذر باغبانی توست

به اختیار خودت هر چه بذر می کاری

 

زمان دیدن تو مادرت چه حالی داشت

شب تولد خود را به یاد می آری؟

 

چه زود فصل زمستان گیسویت آمد

چه دیده ای وسط کوچه های بی یاری

 

چه بود آنچه شکست و سپس زمین افتاد

چه هست اینکه تو باید ز خاک بر داری

 

ببین شکسته شده ای ببین که تا شده ای

از آن زمان که تو با شانه ات عصا شده ای

 

 

محسن عرب خالقي

 

 
*********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 27 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

مسیر عشقبازان سوی یار است

زمین عشقبازی کوی یار است

 

به هر جان بنگری بینی خدا را

که دائم در تجلی روی یار است

 

اگر دعوت شدی در این ضیافت

زیمن مقدم نیکوی یار است

 

شب قدری که قرآن گشته نازل

همه قدرش زعطر بوی یار است

 

اگر دلها در این شبها خدایی است

بدان ماه مبارک مجتبایی است

 

حسن سرمایه ی زهرا و حیدر

مبارک سوره ی قرآن داور

 

دلیل برکت نسل محمد

حسن زیباترین تفسیر کوثر

 

پس از جد و آب و ام، مجتبی هست

برای چهارده معصوم، سرور

 

زیا محسن اگر حاجت بخواهی

قسم براو بده، با دیده ی تر

 

بود نزد خدایش آبرو دار

به نام او گنه از دوش بردار

 

خدا را شکر نامت بر لب ماست

که نام تو صفای مکتب ماست

 

حسینت بر تو ما را رهنمون است

رسیدن بر تو اوج مذهب ماست

 

اگر اهل مناجات خدایی

نگاه تو صفای هر شب ماست

 

دوچشمت از گدا خسته نباشد

درت بر سائلان بسته نباشد

 

نبی هنگام دیدار تو، مدهوش

که دیدار تو از سر می برد هوش

 

بدی دیگران و خوبی خود

کنی با حسن خلق خود فراموش

 

ادب سازی کنی، در کودکی هم

به نزد مرتضی هستی تو خاموش

 

بود عمری که از زهرا بخواهیم

کند ما را به راه تو کفن پوش

 

اگر از نام ثاراله مستیم

رهین لطف و احسان تو هستیم

 

تو قرآن کریم و راستینی

خداوند کرم روی زمینی

 

تمام سوره ی المومنونی

که فرزند امیرالمومنینی

 

زتو کم خواستن نوعی گناه است

تو دست باز رب العالمینی

 

تو آنی که بدون شک بگویم

حسین و کربلا می آفرینی

 

تو با صلحی که اندر کوفه کردی

مسیر عشق را مکشوفه کردی

 

الا ای که به هر دوران غریبی

نشان تو بود، جانان غریبی

 

معاویه تو را بهتر شناسد

که تو در لشگر یاران غریبی

 

زیارتنامه هم حتی نداری

قسم بر تربت ویران غریبی

 

امام دوم خانه نشینی

زنامردی نامردان غریبی

 

تو کودک بودی و غربت کشیدی

تو مادر را به خاک کوچه دیدی

جواد حیدری

 
*********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 26 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

جان می تپد از خوبی یاری که گرفتیم

آقای کریم است نگاری که گرفتیم

 

پاکیزه شد آیینه محراب سحر ها

رفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم

 

از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت است

با این همه احساس بهاری که گرفتیم

 

دیدند قلمکاریتان را به دل ما

زیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم

 

نذر نفس گرم شما بود... دو نان از

نانوای خیابان کناری که گرفتیم

 

با لقمه ای از سفره تان تا به همیشه

سیریم از این داری و نداری که گرفتیم

 

گفتند اذان وقت غزلخوانی من شد

افطار طرب¬ناک لبم نام حسن شد

 

ای چتر بلندت به سر بی سر و¬ پاها

بی مثل ترین است گل نام شماها

 

انگار نشسته است به حسن سکناتت

راه و منش فاطمه آرامش طاها

 

آغاز کریمانه هر وعده از این سو

آن سوی کرم خانه ی تو تا به کجاها

 

خالی نشده کوچه احسان نگاهت

هر لحظه پر از سیل بروها و بیاها

 

هر وقت که بند آمده راه نفس شهر

یعنی دمِ در آمده آقای گداها

 

جبریل چه بی صبر و پر از دغدغه پرسید

کی میرسد ای خوب¬ترین نوبت ماها

 

شیرین و گواراست حسن جان محمد

شاداب¬ترین سبزه و ریحان محمد

 

تصویر خدا چشم زلالی که تو داری

احرام ببندیم به خالی که تو داری

 

لرزید تنت وقت نماز آمده انگار

اوقات تماشایی حالی که تو داری

 

آغاز حسین است گل صلح سپیدت

دیدند و ندیدند خیالی که تو داری

 

یکبار  که نه دیده شده وقف خدا شد

دارایی هر ثروت و مالی که تو داری

 

تو قله نشین بوده ای و عالم و آدم

در سایه ی با عزت بالی که تو داری

 

ای سید بخشنده ما خانه ات آباد

گنجینه ی دنیا پَر شالی که تو داری

 

تا روز ابد سلطنتت زنده و جاوید

تا کور شود چشم هر آنکه نتوان دید

 

خوابید جمل تا تب طوفان تو آمد

تا رخشش شمشیر سر افشان تو آمد

 

خیبر شکنی در رگ و در خون شماهاست

بی باکی حیدر همه در جان تو آمد

 

آنقدر به زیر ضرباتت سر و تن ریخت

تا فتنه خون دست به دامان تو آمد

 

شمشیر بزن تا که بدانند ابالفضل

از جذر و مد آتش میدان تو آمد

 

ما لب به لب از کفر کویری شده بودیم

تا اینکه نظر کردی و باران تو آمد

 

معنای مسلمان شدنم طرز نگاهت

توحید من از کوثر چشمان تو آمد

 

بر پای کریم چه کسی سر بگذاریم

ما غیر نگاه تو پناهی که نداریم

 

آباد شد آنجا که شما پا بگذاری

صد پنجره رو به خدا جا بگذاری

 

در شهر ری چشم من از نسل کریمت

یک سید عالی نسبی را بگذاری

 

تا مملکت از آبرویش امن بماند

در ساحلش آرامش دریا بگذاری

 

در کام پسر بچه خود جام عسل را

تا روز دهم روز مبادا بگذاری

 

لا یوم کیومک همه ی درد تو بوده

تو سر به حسینیه غم ها بگذاری

 

انگار تویی در دل گودال که بازو

در تاب و تب و تیغ در آنجا بگذاری

 

محبوب ترین داغ نصیب تو حسین است

غم¬نامه ی چشمان غریب تو حسین است

 

دلشوره ی زهرا شده چشم تر کوچه

تو دیده ای آغاز و تا آخر کوچه

 

گفتند در این شهر که از سنگ کشیدند

نقاشی دیواری سر تا سر کوچه

 

دست تو به چادر ،نفسی که پر درد است

طوفان شد و بر هم زده بال و پر کوچه

 

افتاد زمین آینه ی شرم و نجابت

بر شانه ی تو زخم شد آن مادر کوچه

 

ای بغض گلوگیر نرو حوصله ای کن

بردار تو این زینتی و گوهر کوچه

 

باید که مزار تو غریبانه بماند

ای خاک نشین گل غم پرور کوچه

 

ای بی حرم شهر مدد بر تو بگریم

تا فاطمه خوشحال شود بر تو بگریم

علیرضا لک

 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 25 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

گفتند بي بديلي و ديديم برتري

از هرچه گفته اند و شنيديم بهتري

 

خُلق و جمال و خوي و خصالت محمّديست

آيينه ی تمام نماي پيمبري

 

استاد رزم توست علي شاه لافتي

آموزگار قاسم و عباس و اکبري

 

چه در زمان صلح، چه هنگام جنگ و رزم

در هر دو حال، باز امامي و رهبري

 

کوريِ چشم طايفه ابتر و حسود

تو اولين پياله صهباي کوثري

 

با ديدن تو چشم همه مات مي شود

زهرا پس از تو مادر سادات مي شود

 

ما کيستيم سائل دست کريم تو

ما کيستيم ريزه خوران قديم تو

 

تو سفره دار سفره ماه ضيافتي

ما ميهمان دائم خوان نعيم تو

 

دشنام داده‌اند و تو اکرام کرده اي

بي انتهاست رأفت قلب رحيم تو

 

تو سايه ی سرِ همه عالمي ولي

بي زائر است و سايه ندارد حريم تو

 

حتي نوادگان تو صاحب حرم شدند

جانم فداي حضرت عبدالعظيم تو

 

بر ما کرم نما که گدائيم، يا کريم

ما ياکريمِ بام شمائيم، يا کريم

 

تا آفتاب روز جمل آشکار شد

تيغ حسن برنده تر از ذوالفقار شد

 

سربند يا علي به سرش بست مجتبي

با ذکر فاطمه به روي زين سوار شد

 

فرياد زد انا بن علي فاتح حنين

فريادِ يک سپاه، فرار الفرار شد

 

با هيبتي تمام به اسبش نهيب زد

يک لشکر از يسار و يمين، تار و مار شد

 

تيغي به دست و پاي شتر زد که ناگهان

فتنه گر جمل به زمين خورد و خار شد

 

فرزند آفتاب، بجز اين نميشود

شاگرد بوتراب بجز اين نميشود

 

اي آفتابِ روشنِ شبهاي فاطمه

گيسو کمند خوش قد و بالاي فاطمه

 

تو آمدي و حيدر کرار شد پدر

خنده نشست بر روي لبهاي فاطمه

 

دردانه نبي، پسر ارشد علي

عشق حسين، يوسف زيباي فاطمه

 

اي همره هميشگيِ مادرت، فقط

 تنها توئي، تو محرم غمهاي فاطمه

 

با ما بگو چه کرد عدو بين کوچه ها

شيواترين جواب معماي فاطمه

 

دستي ميان کوچه غرور تو را شکست

نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست

**

مصطفی رب دوست

 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 24 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت

 به رنگ آبي رنگين كمانت رضوانت

 

 دراين سپيده دمان بهار پرور عشق

 نشسته مرغ خيالم درون ايوانت

 

 چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد

 ببين كه بلبل طبعم شده غزل خوانت

 

 ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا

 هزار حاتم طايي فقير احسانت

 

 به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست

 دوباره جان بده با چند قطره بارانت

 

 رسيده نيمه ي ماه ضيافت وهمگي

 به دور سفره ي فضلت شديم مهمانت

 

 امير کشوردل ،پادشاه آينه ها

 كنار كاخ تو جبريل گشته دربانت

 

 ميان بازي چوگان عشق دست توأم

 بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت

 

 چقدر سجده به جا آوري! امام خشوع

 خداي عزوجل گشته مات عرفانت

 

 وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد

 هزار عابد و عارف شدند حيرانت

 

 تمامي گره هايي كه خورده در كارم

 دوباره باز شود با نسيم دستانت

 

 غروب ياس كبود مدينه را ديدي

 فداي موي سپيد و دو چشم گريانت

 

وحید قاسمی

 
********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 23 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

باز هم زائر سپيده شدم

در حوالي عشق ديده شدم

 

مرده بودم و با نگاه شما

مثل روحي به تن دميده شدم

 

تا بيايم مرا صدا زده اي

نام من گفتي و شنيده شدم

 

از قدم هاي با طراوت تو

مثل باران شدم چكيده شدم

 

ميوه ي كال شاخه اي بودم

كه به لطف شما رسيده شدم

 

تا به بار آمدم مرا كندي

با دو دستي كريم چيده شدم

 

تو مرا از خودم جدا كردي

و براي خودت سوا كردي

 

مثل باران هميشه مي باري

با قدومت بهار مي آري

 

در كوير دلم بگو آيا

دانه عشق خود نمي كاري

 

طعم لبهاي توچه شيرين است

بسكه زيبايي و نمك داري

 

تا كه بر هر غريبه رو نزنم

دست خالي مرا نميذاري

 

منهم از راه دور آمده ام

مي دهي اين غريبه را ياري؟

 

تشنه لطف جام دست توأم

دعوتم مي كني به افطاري؟

 

**

 

ما به لطف شما غزل داریم

عشق را با تو لم یزل داریم

 

حرفت آمد که ناگهان دیدیم

روی لبهای خود عسل داریم

 

تا که حرف کریم می آید

از کرامات تو مثل داریم

 

از کسی جز خدا نمی ترسیم

چون که شیرافکن جمل داریم

 

سر زیبایی تو با یوسف

بین اشعارمان جدل داریم

 

مثل تو نیست ورنه صد یوسف

در همین جا ، همین بغل داریم

 

هرکسی عاشق تو آقا شد

رنگ لیلا گرفت و زیبا شد

 

اي به لبهاي من ترانه حسن

بهترين حس عاشقانه حسن

 

تا كه نام تو را به لب بردم

در دلم زد گلي جوانه حسن

 

پرتوي از جمال تو كرده

رخنه در عمق هركرانه حسن

 

كوچه ها را ببين كه بند آمد

منشين پشت درب خانه حسن

 

مزني شانه گيسويت كه دلم

كرده در زلفت آشيانه حسن

 

تا به دست آورم دل زهرا

روضه ات را كنم بهانه حسن

 

صلح تو شد پيام عاشورا

ابتداي قيام عاشورا

 

اي تمام سخا و جود خدا

اكرم الاكرمين اكرمنا

 

با هزاران اميد آمده ام

دست خالي ردم مكن آقا

 

ماه كامل شد از همان روزي

كه شما آمدي در اين دنيا

 

بخدا كم نمي شود از تو

قدمي رنجه كن به محفل ما

 

خواب ديدم مدينه آمده ايم

تا بگيريم اجازه از زهرا

 

كه برايت حرم درست كنيم

مثل مشهد شبيه كرب و بلا

 

تا كه گرديم سائل خانت

اي فداي مزار ويرانت

 

اي فقط ناله اي صداي اشك

اي وجود تو مبتلاي اشك

 

گيسوانت سپيد شد آقا

پيكرت آب شد به پاي اشك

 

حرف من نيست فضه ميگويد

بين خانه تويي خداي اشك

 

قتل تو بين كوچه ها رخ داد

زهر يارت شده دواي اشك

 

شب جشن است پس چرا گريه

تو بگو پاسخ چراي اشك

 

چقدر گريه ميكني آقا

روضه ات را بخوان به جاي اشك

 

ماجرايي كه زود پيرت كرد

آنچه از زندگيت سيرت كرد

 

چه بگويم از آن گل پرپر

چه بگويم ز داغ نيلوفر

 

چه بگويم سياه شد روزم

اول كودكي شدم مضطر

 

حرف من خاطرات يك لحظه است

لحظه اي كه نبود از آن بدتر

 

ايستادم به پنجه پايم

تا كنم روبروش سينه سپر

 

مثل طوفاني از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

 

ناگهان ديدمش زمين خوردو

كاري از دست من نيامد بر

 

بعد آن غصه بود و خون جگر

ديدن روي قاتل مادر

 

محمد بیابانی

 
*******************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 22 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

روزی حسینی، حسنی دارم و بس

در مملکت ری وطنی دارم و بس

 

عشاق ره عشق سبکبال ترند

من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

 

دوری مسافت نشود مانع من

تا شوق اُویس قرنی دارم وبس

 

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید

امشب هوس سوختنی دارم و بس

 

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری

من نیز امام حسنی دارم و بس

 

تا لطف حسن هست، خریداری هست

تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

 

باید سر ما را به طنابی بزنند

در مقدم خورشید جنابی بزنند

 

عشاق نشستند سر راه کسی

تا دست به حسن انتخابی بزنند

 

باید که به جای چلچراغ و گنبد

بالای بقیع، آفتابی بزنند

 

حالا که در رحمت زهرا باز است

زشت است اگر حرف عذابی بزنند

 

آن طایفه ای که پسر زهرایند

خوب است که در شهر نقابی بزنند

 

ای یوسف کنعان علی ادرکنی

ای ذکر حسن جان علی ادرکنی

 

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم

مثل سگ کهف، استخوانی داریم

 

هر جا کرم است سائلی در کار است

ما با تو همیشه داستانی داریم

 

تو واسطه می شوی که هنگام دعا

این گونه خدای مهربانی داریم

 

اصلا چه نیاز لیله القدری هست

تا نیمه ماه رمضانی داریم

 

ای سوره ی یوسف مدینه، در شهر

ما ترس نظر ز این و آنی داریم

 

این قد رشید تو تماشا دارد

لا حول ولا قوه الا . . . دارد

 

ماییم و تقاضای نظر داشتنت

یک شب ز محله ام گذر داشتنت

 

ای یوسف ما به ازدحام عادت کن

ماییم و تویی و درد سر داشتنت

 

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی

قربان تو و چنین تبر داشتنت

 

تو بانی کربلا شدی و حتی

روزی حسین شد پسر داشتنت

 

مبهوت شدند لشگریان جمل

از یک تنه این همه جگر داشتنت

 

ای آیینه عَزّ و جلّ ادرکنی

ای حیدر کرار جمل ادرکنی

 

تو میوه هر سال جمل می گشتی

پرواز پر و بال خودت می گشتی

 

هر وقت مقابل علی می رفتی

آیینه ی اجلال خودت می گشتی

 

حیف است که با مردم دنیا باشی

جا داشت فقط مال خودت می گشتی

 

بهتر که همان پیش خدا می ماندی

با مردم امثال خودت می گشتی

 

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی

در کوچه به دنبال خودت می گشتی

 

هیهات از آن دست بدی که بد زد

دستی که میان کوچه تا آمد زد

علی اکبر لطیفیان

 

 
********************
 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 21 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 52 53 54 55 56 ... 62 صفحه بعد