ولادت امام حسن مجتبی(ع)

از عالم بالاست شمیمی که رسیده

این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده

 

امشب به در خانه معبود ببخشند

هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده

 

اینان همه یک نور ز یک خُلق عظیمند

پس اوست همان خُلق عظیمی که رسیده

 

معراج طلوعش پر جبریل بسوزد

سوغاتی عرش است حریمی که رسیده

 

آقای کرم هست ولی بهترش این است

گوییم خداوند کریمی که رسیده...

 

**

 

باز اسم شما شور به جان غزل آورد

وصف تو نوشتم لب شعرم عسل آورد

 

بر مصحف دل تا که زدم دست تفعّل

بر طالع مجنون تو خیرالعمل آورد

 

مختل شده از سیل بروها و بیاها

جایی که رُخت روی به اهل محل آورد

 

با آمدنت فتنه کفار به هم خورد

تیغت چه بلایی سر آل جمل آورد؟

 

دشمن همه جا گفت: که مانند علی کیست؟

کو هر چه به دنیا پسر آورد یل آورد

 

**

 

 از مصحف لب هات کلامی اگر آید

تیری است در اندیشه خامی اگر آید

 

با دستِ پُر از نزد تو دل می رود حتی

صرفاً جهت عرض سلامی اگر آید

 

دیگر گره ی کار کسی بسته نماند

در بین دعاها ز تو نامی اگر آید

 

سلمان رود از خرمن الطاف نگاهت

امثال همان مردک شامی اگر آید

 

مدیون تو و صلح تو و صبر تو باشد

از بعد تو تا حشر امامی اگر آید

 

با همت تو بیرق اسلام به پا ماند

صلح تو بنا بود اگر کرب و بلا ماند

 

آن قدر بلندی که مرا پست نوشتند

از بود تو نابودِ مرا هست نوشتند

 

آن قدر کریمی که در این میکده ما را

از باده سر ریز تو بد مست نوشتند

 

آن قدر کریمی تو که الگوی کرم را

از زاویه بخشش آن دست نوشتند

 

آن قدر کریمی که دگر راهِ گدا را

در کوی کرم بعد تو بن بست نوشتند

 

آن قدر وسیعست کرم خانه قلبت

بر سفره تو هر که رسیدست نوشتند

 

یک بوسه ببخش از لب خود کام مرا هم

بنویس هلاک نگهت نام مرا هم

 

هر چند سر کوی تو بی چیز و فقیریم

تا وصله نعلین تو هستیم امیریم

 

تو سبزترین خطه سر سبز خدایی

ما خشک ترین منظره زرد کویریم

 

منت کش آقای کریم خودمانیم

از دست کسی غیر تو منت نپذیریم

 

دیوانگی عشق تو بر ما حرجی نیست

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

 

موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

مگذار به پشت در میخانه بمیریم

 

تا صاحب این خانه کسی غیر شما نیست

میخانه چرا جای من بی سر و پا نیست؟

 

تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود

یک عمر فقط درد، کَس و کار دلت بود

 

سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد

چل سال غم و غصهٔ سر بار دلت بود

 

چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت

آن لکه خونی که به دیوار دلت بود

 

پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد

ور نه که به جز زهر مددکار دلت بود؟

 

با این که خودت هر نفست مقتل دردی است

«لایوم...» ولی روضه خون بار دلت بود

 

با گنبد و گل دسته و یک صحن خیالی

سر می کند این دل... که رسد روز وصالی

محمد علی بیابانی



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 20 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 

در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت

ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

 

افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمت

کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت

 

با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین

تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت

 

در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست

تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت

 

از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی

این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت

 

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:

دیوانه آقای جوانان بهشتم

 

*** 

 

دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر

از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر

 

توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت

از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر

 

یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید

به به! به شکوهت وسط این دو برادر

 

از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول

از اول صف کشته نگاه تو به آخر

 

راضی است علی پس همه اعمال دو عالم

با ضربت یوم الجملت گشته برابر

 

این نیزه هم از برکت دست تو کریم است

در طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است

 

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم

شور حسن ابن علی افتاده به جانم

 

جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید

تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

 

در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ای امشب

یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم

 

افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجده

بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم

 

خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب

با دست کریمت بدهی لقمه‌ی نانم

 

ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش

ای صاحب صحنی که شراب است غبارش

 

ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا

شاهین نشسته به سر شانه‌ی طاها

 

ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر

ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا

 

ای نیمه‌ی گمگشته ماه رمضان‌ها

در روشنی ماه تمامت شده پیدا

 

از روز ازل نور تو در عرش خدا بود

تا سیر بیایند ملائک به تماشا

 

آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتی

گشتند به دور قد و بالای تو اسما

 

سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر

در کوچه فقیری است ؛کجا پس بزند در

قاسم صرافان

 
********************
 

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 19 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

.... ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

 

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و  زحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

سید حمیدرضا برقعی

**



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 18 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

یگانه ای و نداری شبیه و مانندی

که بی بدیل ترین جلوه خداوندی

 

معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست

عسل بیاوری از آن لبی که می خندی

 

به قصد کشتن شاعر شدند هم پیمان

دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!

 

تمام عرش خدا در طواف گهواره

نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی

 

به نیمه رمضان و میان صوت اذان ...

رطب رسیده به دستان آرزومندی

 

نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش

نمی رسید به آن  لحظه ی خوشایندی

 

نوشته اند تو را از بهشت آوردند

نوشته اند ز عطری که می پراکندی

 

لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک

نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی

 

برای خیل غلامان چه خوب مولایی!

برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!

 

گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است

درِ امید به روی کسی نمی بندی

 

هادی ملک پور

**



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 17 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

یکی یکی

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی

وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی

 

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا

وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی

 

باب نیاز باب شهادت درِ بهشت

روی تو باز شد همه درها یکی یکی

 

سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند

از روی دارها همه سرها یکی یکی

 

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما

مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی

 

رفتی که بین مردم دنیا عوض شود

درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی

 

در آسمان دهیم به هم ما نشانشان

آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

 

آنان که تا سحر به تماشای یادشان

قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

 

 مهدی رحیمی


 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 16 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بی سر

 

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

 

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

 

تویی آن آتش سوزنده خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

 

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

 

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پر پر باقی مانده

 

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

 

پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

 

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

 

سعید بیابانکی

 

***************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 15 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

تندیس استقامت

 

آخر به راه عشق فدا شد جواني‌اش

آن‌كس كه بود خط مقدم نشاني‌اش

 

شب‌هاي حمله، وقت دعا تا ستاره‌ها...

...مي‌رفت پا به پاي دل آسماني‌اش

 

الگو گرفت از خط خونين كربلا

سرمشق بود گرچه همه زندگاني‌اش

 

در بازگشت‌هاي صميمانه‌اي كه داشت

ميداد بوي جبهه لباس و كتاني‌اش

 

آري، ز دور مي‌رسد اكنون، ولي دريغ

ساكت شده است با همه شيرين‌زباني‌اش

 

اي تيغ‌هاي سرخ تهاجم! چه كرده‌ايد

با قامت بلند و تن استخواني‌اش؟!

 

يك شال سبز، مانده فقط يادگار او

شالي كه مي‌دوزد سرشگ نهاني‌اش

 

تنديس استقامت شهر است بي‌گمان

بر موج دست‌ها بدن ارغواني‌اش

 

 **

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 14 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نشبیه گل

اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده

یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده

 

 اصلا درست نیست که تو دست برده ای ....

اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده ؟

 

 حالا بلند قد تر و زیباتر و بزرگ

 مردی جسور جای تو از عکس پا شده

 

 تو توی این لباس نظامی عقاب نه

یک غنچه بین این همه گل های وا شده

 

 دل جزء کوچکی است برای رها شدن

وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده

 

 دستت منوری شده در بادهای داغ

دستی که خسته از قفس شانه ها شده

 

 امواج رادیو سر هم جیغ می زنند

صالح شهید ..نه..نشده ..یا چرا شده

 

در آخر تشهد مادر خبر رسید

جبران چند سال نماز قضا شده ؟

 

زن های خانه کفش تو را جفت می کنند

پایت اگرچه طعمه خمپاره ها شده

 

مردان بر آب روان حجله ساختند

دستان خواهر تو سرخ از حنا شده

 

حالا شناسنامه تو سنگ ساده ای است

آن جا به نام کوچک تو اکتفا شده

 

این گونه تکه های اونیفرم خونی ات

پرچم برای صلح در این روستا شده

 

فاطمه قائدی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 13 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نخل های سوخته

 

خورشید را با دستهایت جا به جا کن

دارد به سمت غربت شب میرود باز

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق-است

پر میکشد از دفترم معنای پرواز

**

وقتی نگاه حضرت خورشیداینجاست

این خاکها فرزند خاک کربلایند

ای سرزمین نخل های سربریده

این روزها مردان اهل دل کجایند؟

**

آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته

از هرطرف داغ هزاران مرد پیداست

افتاده یک سو تکه ی دستان یک گل

از چهره ی خاکش همیشه درد پیداست

**

ای سرزمین! دنباله ی خورشید هستی

حتی اگر حالا جدا افتادی از آن

مثل شهیدی که سرش از تن جداشد

اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن

**

دارد دلم بد جور میگیرد خدایا

حال و هوایم مصرعی از یک جنون است

خورشید مجروح است وهنگام غروبش

چشمان خیس آسمان هم رنگ خون است

**

بی اختیارم اشکهایم طعم شعرند

وقتی ردیف و قافیه باران عشق است

گم میشود قلبم کنار روح اینها

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق- است 

 

هدیه ارجمند

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 12 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سوخته

نوشته بود : که باید کبوتری بشوی

و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی

 

سلام دختر پروانه های نا آرام

درون پیله مبادا که بستری بشوی

 

ورق بزن که به فهرست عمر من برسی

به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی

 

اگر چه شهر پر از مین های آلوده است

به احتیاط گذر کن که معبری بشوی

 

که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی

... که آن طرف تر از این کوچه ها ، دری بشوی

 

بکوش چادر باغ نجابتت باشی

و سایه ی سر گلهای روسری بشوی

 

شب تولد تو جشن رفتن من بود

تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی

 

شب تولد تو رحمت شهادت داشت

خدا برای همین خواست " دختری " بشوی

 

کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد

و عشق گفت : که باید منوّری بشوی

 

که نسلهای پس از تو ، تو را بسوزند و

برای محفلشان شمع باوری بشوی

 

بیفت روی منور؛ به نام ابراهیم

بسوز تا که گلستان دیگری بشوی

 

گریست روی تنم عشق و گفت : می باید

تو جزو سوخته های معطری بشوی

 

که خاک لاله به لاله تو را ببوید و تو

میان دشت گل بی نشان تری بشوی

 

سلام دختر بابا ؛ سلام بارانم

دلم نخواست که بغض شناوری بشوی

 

از اینکه " آه " کشیدم تمام دردم را

نه اینکه آینه ی من : "مکدّری " بشوی

 

برات نامه نوشتم برای روزی که

کبوترانه پری نه ، پیمبری بشوی

 

رحمان نوازنی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 11 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

زمانه

 

اين روزها بوي قفس دارد زمانه

اندوه و غربت مي وزد از هر کرانه

 

اين روزها دلتنگ دلتنگم شهيدان

کي مي رود از خاطر من ياد ياران

 

بعد از شما بال و پرم از دست رفته

تا آسمانها، معبرم از دست رفته

 

بعد از شما هر لحظه بوي غم گرفته

در اين غروب بي کسي قلبم گرفته

 

رفتيد و ما مانديم و دلتنگي و هجران

دنياي جور و بي وفائي، رنج دوران

 

رفتيد و ما مانديم و سيل امتحان ها

در اين غبار آلودي شک و گمان ها

 

دنيا محل امتحان هايي خطير است

يک سو سقيفه آن سوي ديگر غدير است

 

انگار ميدان بلا بر پاست هر روز

هنگامه‌ي کرب و بلا برپاست هر روز

 

بايد مسير حق و باطل را جدا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

آه اي شهيدان جنگ ترديد و يقين است

بعد از شما بار گراني بر زمين است

 

هيهات اگر ياران، ولي تنها بماند

کوفه شود ايران، علي تنها بماند

 

مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه يار

تنهاست مولا! أين عمار؟! أين عمار؟!

 

کو باکري و کاوه، کو چمران و همت

کو آن همه شور و شکوه و عزم و غيرت

 

مهدي زين الدين و خرازي ما کو

آويني و صياد شيرازي ما کو

 

«هيهات منا الذله» آواي لب ماست

در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست

 

بايد دوباره اين زمين را کربلا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

بايد براي عزّت اسلام جان داد

در راه احياي شرف بايد جوان داد

 

امشب نواي ناله هايم خيزراني است

امشب دلم آشفته‌ي داغ جواني است

 

امشب برايم روضه‌ي پرپر بخوانيد

از قد و بالاي علي اکبر بخوانيد

 

خم کرد داغش قامت هفت آسمان را

مي برد از قلب حرم صبر و توان را

 

در موج خيز تير و نيزه ماه مي رفت

سوي مناي خون ذبيح الله مي رفت

 

آن کينه هاي حيدري تا پا گرفتند

در معرکه يکباره دورش را گرفتند

 

شمشیرها گرم طواف پیکر او

سر نیزه های تشنه کام و حنجر او

 

ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا

در دست قاتل زلف آشفته! خدایا

 

در خون تپيده سوره‌ي ياسين و طاها

قرآن بابا آيه آيه، ارباً اربا

 

فرياد غربت در تمام دشت پيچيد

آه اي جوانان بني هاشم بيايید

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 10 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

از معبري که غرق باور غرق شور است

از سنگري که چشمة جاري نور است

 

از نيمه شبهاي مناجات و عبادت

از لحظه هاي روشن قبل از شهادت

 

شبهاي جمعه ذکر يا قدّوس يا نور

معراج اشک و بندگي پرواز تا نور

 

صحن حسينيه نواي سينه زن ها

بوي خدا و بوي سيب پيرهن ها

 

سربند يازهرا ، سلوکي آسماني

يعني شکوه عاشقي در بي نشاني

 

هر صبح جمعه ندبه هاي بيقراري

دلتنگي و بي تابي و چشم انتظاري

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

پرواز سرخ آن کبوترهاي زائر

يک آسمان پر از پرستوي مهاجر

 

شوق شهادت، جانفشاني، شور ايثار

فريادهاي حيدري، مردان پيکار

 

مردان ايمان و جوانان حسيني

يعني علي اکبرترين هاي خميني

 

مردان دريادل، دليران حماسه

در چشمهاشان عاشقي مي شد خلاصه

 

ميدان مردان بدون ادعا بود

تفسير سرخ کلّ أرض کربلا بود

 

يا ليتنا کنّا معک، تعبير مي شد

اوج رشادت، فتح خون تحرير مي شد

 

چشمي که از شيدايي و احساس مي گفت

دستي که از بي دستي عباس مي گفت

 

يک دشت لبريز از شقايقهاي پرپر

صد کاروان قاسم، محمد، عون، اکبر

 

ميدان مين و لاله هاي بي سري که...

فريادهاي يا حسين از حنجري که...

 

مثل غروب و آسمان، خيسِ شفق بود

در خون تپيد اما پر از فرياد حق بود

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

مي آيم اما با دلي در خون نشسته

مي آيم اما بالهاي من شکسته

 

با کوله بار درد و غمها مانده ام باز

از کاروان عاشقان جا مانده ام باز

 

در سينه ام داغي نشسته روي داغي

دارم دل لبريز اندوه فراقي

 

گنجينه هاي آسماني زير خاکند

اينجا تمام لاله هايش بي پلاکند

 

بعد از شهيدان جاي ماندن نيست اينجا

بوي قفس دارد زمانه، شهر، دنيا

 

با من بگوئيد از حديث مرد بودن

از ماجراي اهل سوز و درد بودن

 

دشمن دوباره در کمين و ... صحنه خالي!

بار گراني بر زمين و ... صحنه خالي!

 

با من بگو مجنون بگو ليلاي من کو؟

خورشيدهاي روشن شبهاي من کو؟

 

کو همت و چمران و مهدي باکري ها؟

کو کاظمي ها، صادقي ها، باقري ها؟

 

آن شب سکوت فکه با من حرف مي زد

از قصة پرواز و رفتن حرف مي زد

 

آري خروش جاري اروند باقيست

اين جاده، اين پوتين، اين سربند باقيست...

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 9 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

فتح خون

اين قافله اي که لاله گون مي آيد

از دشت حماسه و جنون مي آيد

با اين همه فرمانده بي سر آري

از مطلع فجر و فتح خون مي آيد

*

اين قافله از مرگ ندارد پروا

دارد روي شانه پرچم عاشورا

اين قافله صد علي اکبر دارد

با پيکر غرق خون و ارباً اربا

*

باقي است هنوز باور قاسم ها

فرياد و خروش آخر قاسم ها

هر چند که ماند زير تانک دشمن

گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها

*

يک دشت عطش نوش صداي تشنه

شد باز شلمچه، کربلاي تشنه

گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد

بر روي لب قمقمه هاي تشنه

*

با ترکش و انفجار مين مي افتاد

با زخم دل و زخم جبين مي افتاد

يک ياس کنار علقمه مي روييد

هر دست که بر روي زمين مي افتاد

*

آن روز سبکبار و رها مي رفتند

در اوج صداقت و صفا مي رفتند

برخاست نواي «لک لبيک حسين»

از مرز شلمچه، کربلا مي رفتند

*

با عطر غريب ياس پرپر رفتند

از مرتبه عشق فراتر رفتند

با پهلوي غرق خون و چشمان کبود

تا مرقد بي نشان مادر رفتند

*

اي منتقم خون شهيدان برگرد

از مشرق پر فروغ ايمان برگرد

با سيصد و سيزده مسيحايي دم

با همت و باکري و چمران برگرد

 

یوسف رحیمی

 

******************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 8 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بال و پر

 

در باد نشانه‌های بال و پر توست

بر گونه هنوز بوسه آخر توست

گفتند به من در آسمانی... بابا!

خورشید‌ به خون نشسته شاید سر توست

**

گفتم کمی از بهار خون حرف بزن

از غیرت شهر واژگون حرف بزن

وقتی پدرم شهید شد مجنون بود

آقای معلم از جنون حرف بزن!

 **

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد

اینجا شب و روز بوی بابا دارد

شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

**

عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم

یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم

باور دارم که زنده هستی وقتی ...

...من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم

**

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است

هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است

من ماندم و یک درد به نام‌ِ پرواز

این درد میان مَردها مشترک است

 

 میلاد عرفان پور

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 7 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

 

ازجان گذشته اند که جانان رضاشود

ایران کمی شبیه به کرب و بلا شود

 

خونی که در مسیر خدا خرج میشود

اصلاًعجیب نیست که خون خدا شود

 

آنقدرباحسین اجین بوده اند که

هر یادواره صفحه ای از روضه ها شود

 

خون شهید ضامن حفظ نظام ماست

پس نیست دشمنی که حریف ولا شود

 

این نهضت خمینی و راه حسینی است

باید بـــــــــــلای کاخ یزیـد و جفا شود

 

مــــــــازیر بار ظلم ستمگر نمی رویم

حتی اگر سر از بـــدن مــا جدا شود

 

ما پیشمرگ رهبر و اسلام و میهنیم

تا ساعتی که فاطمه حاجت روا شود

 

آن روز با علی به حرم وصل میشویم

باید تقاص یـــــــاس کمانی ادا شود

 

حسین ایمانی

************ 

رفتي سبد سبد گل پرپر بياوري

مرهم براي زخم كبوتر بياوري

 

ردِّ  هزار چلچله را پر كشيده اي

تا از شب طلائيه سر در بياوري

 

كنج كدام خاطره جا مانده غربتت

رفتي نشاني از غم مادر بياوري

 

اين قطعه خاك ، بوي ملائك گرفته است

اي كاش هديه ، تربت سنگر بياوري

 

مي شد كه در مسير رهايي شكوفه داد

بوي بهشت از دل معبر بياوري

 

از پشت خاكريز ، نه از پشت ميز ها

شمعي به ياد غربت حيدر بياوري

 

زخمي ترين نشانه‌ي پرواز در تو بود

رفتي كه تا دو بال سبك تر بياوري

 

حسين عبدي

**

برگرفته از وبلاگ دوکوهه

 

******************

 

 

در آسمان گريه كه پر ابر شد دلم

در تنگناي سينه كه بي صبر شد دلم

 

بغضي عجيب دور و برم را گرفت و بعد

باران اشك چشم ترم را گرفت و بعد

 

همراه با تبسم صبح نسيم ها

روي قنوت بال و پر ياكريم ها

 

بي اختيار راهي دشت جنون شدم

راهي دشت عاطفه و اشك و خون شدم

 

يعني بهشت روشن گلهاي سينه چاك

يعني حريم قدس شهيدان بي پلاك

 

يعني شلمچه و حرم آسمانيش

آن غربت هميشگي و جاودانيش

 

يعني دوكوهه و غم ياران خسته اش

كارونِ اشك و ساحل در خون نشسته اش

 

بغض غروب فكه و دلتنگي غمش

اروند و چشمهاي پر از اشك نم نمش

 

چزابه و تلاطم خون در مسير نور

معراج تا هميشه به روي حرير نور

 

شام طلائيه كه پر از ياد ناله هاست

آن تربتي كه هرقدمش باغ لاله هاست

 

زائر شدم بهشت دل و مهد عشق را

تا كه دوباره تازه كنم عهد عشق را

 

باشد هميشه سمت شهادت نگاه من

باشد به سوي چشمه‌ي خورشيد راه من

 

تا كه دل شكسته‌ي من زير و رو شود

تا رنگ حق بگيرد و با آبرو شود

 

تا باز هم نفس بزنم در هواي عشق

تا كه شود دوباره دلم آشناي عشق

 

باشد سرود سرخ لبم ذكر يا حسين

باشم هميشه نذر حسينيه هاي عشق

 

قسمت كني زيارت شش گوشه را كه من

باشم دوباره زائر كرب و بلاي عشق

 

لبريز آه و ندبه و غم گريه مي كنم

دلتنگم و به ياد حرم گريه مي كنم

 

يادش بخير سينه زدن در طواف عشق

يادش بخير كنج حرم اعتكاف عشق

 

يادش بخير عطر گل ياس و علقمه

يادش بخير روضه‌ي عباس و علقمه

 

هر شب دوباره گريه‌ي اشك و حضور غم

با روضه ها و مرثيه هاي صبور غم

 

آنجا كه لاله مي چكد از بغض هر نگاه

در بين تل گريه و گودال قتلگاه

 

يوسف رحيمي

 

******************

 

 

عمري گذشت و يوسف ما پيرهن نداشت

آري كه پيرهن نه ، كه حتي كفن نداشت

 

عمري گذشت و خنده به لب هاي مادرم

خشكيده بود و ميل به دريا شدن نداشت

 

عمري هميشه قصه‌ي نقاشي ام شده

مردي كه دست در بدن و سر به تن نداشت

 

حالا رسيد بعد هزاران هزار روز

يك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت

 

مادر كه گفت : شكل تو دارد پدر ، ولي

وقتي كه ديدمش پدرم شكل من نداشت

 

فهميدم از نبودن اندوه جمجمه !

بابا هواي سر به بدن داشتن نداشت

 

با اينچنين رسيدن و آن هم بدون سر

حرفي براي مادرم از خويشتن نداشت

 

آن شب چقدر مادرم از غصه گريه كرد

بيچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت

 

سجاد عزيزي

 

******************

 

 

مائيم و يك بهار چمن هاي سوخته

آئينه دار دشت و دمن هاي سوخته

 

مائيم و يك بهار گل از زخم خون چكان

مائيم و يك قطار بدن هاي سوخته

 

يعقوب را بگوي كه چشم انتظار كيست ؟

از راه مي رسند كفن هاي سوخته

 

آن داغ سخت را كه دل كوه مي گداخت

گفتند مردمان به دهن هاي سوخته

 

بر شانه مي برند شهيد قبيله را

دل هاي داغدار و بدن هاي سوخته

 

اين عصر كربلاست ؟ نه صبح قيامت است

خورشيد خون گرفته و تن هاي سوخته

 

آمد بهار و داغ دل لاله تازه شد

در حيرتم ز تازه شدن هاي سوخته

 

عباس كيقبادي

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 4 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر به فکه

به جای آنکه همه سال سوی مکه روید

به جاست گر نظری نیز سوی فکه روید

مگر نه ‌آنکه حسین از حجاز بیرون زد

اقامه کـرد نمازی که سجده در خون زد

هنوز بوی شهید از هویزه می‌آید

صـدای ناله قـرآن ز نیزه می آ‌ید

شب شهادتم اسپند و عود برگیرید

زنعش سوخته‌ام بوی دود برگیرید

اگرچه در سفر من عطـش فراوان است

چه باک بدرقه ی راهم آب و قرآن است

فرشتگان عطشم را به آب می‌شویند

غبار نعش مرا با گلاب می‌شویند

محمد رضا آغاسی

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 3 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

الهی ......

الهي به آنان كه پرپر شدند

پر از زخم هاي مكرر شدند

به آنان كه «همت» مثال آمدند

به شوق حريم وصال آمدند

به آنان كه چون پرده بالا زدند

قدم در حريم تماشا زدند

به آنان كه كارون خروش آمدند

چنان خون كارون به جوش آمدند

به آنان كه امروز، فردايي اند

به آنان كه فردا، تماشايي اند

به آنان كه رفتند تا «ما» شوند

و آئينه داران فردا شوند

به آنان كه زخمي ترين بوده اند

شهيدان ميدان «مين» بوده اند

به آنان كه بالي رها داشتند

گذرنامه كربلا داشتند

به آنان كه چون شمع ها سوختند

چراغ شهادت بر افروختند

به آنان كه مردان دين بوده اند

قرار زمان و زمين بوده اند

ز تكبير آن دم كه دم مي زدند

سكوت زمان را به هم مي زدند

به آنان كه از مهر فرزند خويش

بريدند يكباره پيوند خويش

بريدند تا عاشقي گل كند

سفر در مدار تغزل كند

بريدند تا عشق جاري شود

كه از عاشقي پاسداري شود

همانان كه روح روان داشتند

سفرنامه آسمان داشتند

همانان كه دلداده او شدند

كبوتر كبوتر، پرستو شدند

پرستو، پرستو، فراز آمدند

و بي سر، سرافراز، باز آمدند...

شب عاشقي را رقم مي زدند

همانان كه بر «مين» قدم مي زدند

از آنان كه تنها «پلاكي» به جاست

كمي استخوان، مشت خاكي به جاست

الهي به آوازه اين حريم

به هورالهويزه به هورالعظيم

به دشتي كه پيوسته عباس داشت

كه بي دست هم خيمه را پاس داشت

به رمزي كه چون نام خيبر گرفت

غريبانه از ما برادر گرفت

خبر بود و تكرار خمپاره ها

جگرگوشه ها، پاره پاره رها

خطر پشت هر لحظه پا مي گرفت

زياران ما دست و پا مي گرفت

و آن لحظه هايي كه خمپاره شصت

ميان نماز عزيزان نشست

نمازي كه يك ركعتش پاره شد

تشهد پر از موج خمپاره شد 

به آنان كه بر دوست، مهمان شدند

و در ساحت عشق، «چمران» شدند...

كجايند مردان والفجر هشت

كه از خونتان دشت گلپوش گشت

كجايند مردان فتح المبين

كجايند اسطوره هاي يقين

پرویز بیگی حبیب آبادی

*********



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 2 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شلمچه

عاقلا به کیش برید، شلمچه هم خدا داره

دل ما هویزه و فکه و نینوا داره

دل من عید نداره لباس نوش رخت عزاست

دل من فقط به فکر دیدن کرب و بلاست

شب جمعه ها میگن زهرا میره کرب و بلا

کنار شش گوشه و میون اون صحن و سرا

آقا جون بگو به مادرت منو دعا کنه

این دل بیخونه رو ساکن کربلا کنه

آقا جون کجا میخوای سینه زناتو ببینی ؟

چی میشه بیایی و تو خیمه ی ما بشینی؟!!

شرمنده شاعرش رو پیدا نکردم



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 1 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سر باقی مانده

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

تویی آن آتش سوزنده خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پر پر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

سعید بیابانکی

********



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 31 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شب اول ماه

هر که دارد سر سودای خدا بسم الله

هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله

 

میزبانان سحر منتظر مهمانند

هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله

 

چشمه ی آب حیات است مناجات سحر

هر که دارد طلب آب بقا بسم الله

 

ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم

آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله

 

سفره بندگی ماه خدا پهن شده

سفره ماست کنار شهدا بسم الله

 

دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته

همنشین است خدا با فقرا بسم الله

 

شد هلال مه دلدار حلال همگان

رویت یار حلال است تو را بسم الله

 

دست ابلیس که بسته است امان ازاین نفس

باید ای نفس کنی ترک خطا بسم الله

 

یادی از تشنگی روز قیامت باید

باب افطار گشوده ست به ما بسم الله

 

میهمان خانه ارباب کرم ماه خداست

ایها الناس سوی آل عبا بسم الله

 

روزه یعنی عطش روضه ی لب های حسین

هرکه دارد طلب خون خدا بسم الله

 

رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

 

در رکاب پسر فاطمه باید جان داد

هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله

 

محمود ژولیده

**************************
 

دل و ياد خدا الحمدلله

سر وشور و دعا الحمدلله

 

پس از عمري رفاقت با بدي ها

من و ياد خدا الحمدلله

 

به پايم بند و زنجير گنه بود

شدم ناگه رها الحمدلله

 

من و پرونده اي يكسر تباهي

نشد چون بر ملا الحمدلله

 

نباشد قابل اين میهماني

من و ماه  خدا الحمدلله

 

ز درد معصيت بيمار بودم

دل و دارالشّفاء الحمدلله

 

كسي در ظلمت اين سينه گاهي

مرا ميزد صدا الحمدلله

 

ازآن دل مردگي بي هويت

رسيدم تا كجا الحمدلله

 

دلم دنبال خود اينجا كشانده

نگاهي آشنا الحمدلله

 

كجا ديدي سلطاني نشيند

كنار يك گدا الحمدلله

 

سحر ها بعد از اين ياد تو هستم

امير هل اتي الحمدلله

 

يقين دارم شبي آيي سراغم

گل خيرالنّساء الحمدلله

 

اگر نوشم ز صهباي شهادت

شوم بهرت فدا الحمدلله

 

بدست خويش خاكم گر نمايي

به صحن كربلا الحمدلله

 

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


 


موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 30 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سلام ماه خدا

 

سلام ماه مبارک سلام ماه خدا

سلام ماه پذیرایی خدا از ما

 

سلام شهر طهورای ساکنان زمین

سلام چشمه تنزیه عالم بالا

 

ببین به سوی تو قرآن به دست آمده ام

سلام شهر تلاوت سلام شهر دعا

 

به دعوت تو در این میهمانی آمده ام

وگرنه خاک کجا و زلالی دریا

 

چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم

چقدر زخمی ام و پرشکسته ام حالا

 

شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشی

تو ناز و قهر خودت را نکن دریغ از ما

 

برای اذن دخولم اجازه می خواهم

اجازه از علی و یک اجازه از زهرا

 

به اذن دست بریده به اذن مشک و علم

به اذن روضه ی چشمان حضرت سقا

 

رحمان نوازنی

**



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 28 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

فضای دعا

 

ای آنکه در فضای دعا میخری مرا

تا اوج وصل حضرت خود میبری مرا

 

مثل همیشه با نظر رحمتت ببخش

حال دعا و زمزمه ی بهتری مرا

 

حال قنوت و حال بکا حال بندگی

کن مرحمت ز عاطفه کوثری مرا

 

آئینه جمال خودت را نشان بده

من اظهر الجمیل نما حیدری مرا

 

لطف شماست خوانده مرا ورنه ای کریم

شایسته نیست این سمت نوکری مرا

 

هرگاه حال توبه مرا دست میدهد

گویم که هست این گنه آخری مرا

 

ای کاش پای لنگ مرا سنگ میزدی

تا میزدود رنگ خطا یاوری مرا

 

تنبیه میکنی بکن اما خودت بزن

هرگز مده به کس دیگری مرا

 

با یک اشاره قلب حسینی به من بده

زهرا کند ز لطف مگر مادری مرا

 

شش گوشه حسین دلم را ربوده است

یعنی دوباره کرده علی اکبری مرا

 

محمود ژولیده

 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 27 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

آمدم یا کریم

 

باز هم بـر سرای رحمت تو

آمـدم ای کـریم بـنده نواز

کی سزاوار بـخششت هستم

که بــه رویـم نموده ای در باز

**

بـس کـه تـوبه شکسته ام یا رب

تـوبه هایم همه گناه شده

ای خدا ای خدا مرا دریاب

بنده ات باز بـی پـناه شـده

**

هـمه رفـتند و بـار خـود بـستند

چه کـنم بـار مـن زمـین مانده

ایـن مـنم ای رئـوف بـخشنده

بـنده ای بـاز دل غـمین مـانده

**

با زمین خورده ای چه خواهی کرد

آن کـه سرمایه اش تـباه شده

ای کـه از حـال مـن خـبر داری

روزگـارم بـبین سیاه شده

**

چـشم مـن بس که بر حرام افتاد

دیگر از او گُهر نـمی آید

بـس زبـانم بـه لـغو عـادت کرد

از دعـایم اثـر نـمی آید

**

بـس کـه بـیراهه رفته ام یا رب

خـانه کـردم بـه کـوی گمراهی

نکـند مـن ز چــشمت افتادم

نکند تـو مـرا نمی خواهی

**

دور مــی بینم از کـــرامت تـو

بنده ای را بـرانی از درگـاه

کرمت بیشتر از این حرف هاست

آمـدم یا کــریم یـا الله

**

گره از کار بسته ام امشب

با دو دست سه ساله وا گردد

همه ی حاجت من از نفس

گل ویران نشین روا گردد

**

دل تنگم هوای بابا کرد

گریه ام را بهانه لازم نیست

بهر آرام کردنم آخر

سیلی و تازیانه لازم نیست

 

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 26 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

باز هم شرمنده ام

 

باز هم سفره ات شده پهن و

سر سفره گدای تو آمد

به سرایت کریم بنده نواز

بنده ی پر خطای تو آمد

**

تو خودت دست من گرفتی و

پای مهمانی ات کشاندی باز

گرچه یک سال معصیت کردم

از در خانه ات نراندی باز

**

نظر از رحمتت نمودی و

چشم بر هر چه بود بستی تو

از در خانه ی به غیر خودت

ریسمان دلم گسستی نو

**

تو که گفتی بیا بیا من هم

آمدم آمدم اله من

بنده ات بی کس است یا غفار

بگذر از این همه گناه من

**

 آبرویم نمانده یا ستار

تو به رویم نیاور اعمالم

تا که فکر گذشته می افتم

می شود باز هم خراب حالم

**

 بس که نادیدنی دو چشمم دید

دیده هایم دگر ندارد اشک

خجلم وقت روضه خوانی ها

روضه های جگر در آر مشک

**

خجلم روضه های کرب و بلا

در دل من بدون رنگ شده

سینه زن بوده ام ولی حالا

سینه ام سینه نه که سنگ شده

**

آرزویم بود که در همه عمر

با تب و شور و شین گریه کنم

نه محرم ، صفر ، که در همه سال

من برای حسین گریه کنم

 

رضا رسول زاده


 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 25 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گنه کارآمد

 

شب شد و ناله های طفلانه

کار این عبد بی پناه شده

طلب بخشش از تو یا الله

حرف مسکین رو سیاه شده

**

 پرده پوشی تو فزون گشته

جراتم بیشتر شده به گناه

بنده ای بی حیا شدم که مرا

می کشد نفس سوی هر بیراه

**

ای خدا ای رحیم توبه پذیر

این عفوک ؟ گناهکار آمد

با عطوفت نظر نما یا رب

بنده ی تو به حال زار آمد

**

دارویی تو ز نور بخشایش

مرهم این شکسته بالم کن

نکند من ز چشمت افتادم

حق حیدر نظر به حالم کن

**

تن خود را به جای بندگی ات

در گناهان ببین که فرسودم

خوش به حال اهالی سحرت

کاش من عبد خوب تو بودم

**

من به خود هم دروغ می گویم

توبه هایم ز پایه اش سست است

امشب عهدی که با تو می بندم

نزده تا که آفتاب ، شکست

**

توبه ای کن نصیب من پا را

سوی عصیان دوباره مگذارم

ترس باشد مرا ز تو هر روز

خیر باشد میان هر کارم

**

با علی آمدم قبول کنی

بار دیگر شوم تو را بنده

باز تکرار معصیت نکنم

یا الهی ببخش شرمنده

**

رحمت تو اگر نباشد من

زیر بارم هلاک می گردم

تو خودت وعده داده ای با اشک

بر حسین پاک پاک می گردم

**

روزی ام کن که یک شب قدری

به نجف یا که کربلا باشم

سحری میهمان در حرم

آن ذبیح من القفا باشم

 

رضا رسول زاده


 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 24 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

خواب

 

دیشب مدینه بودیم و میگفتی و میخندیدم

لالائی هات تو گوشمه رو دستت آروم خوابیدم

 

بابا نگو خواب میدیدم

 

دیشب داداش علیم اومد به روی دستام بوسه زد

میگفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم

 

وای بازم خواب میدیدم

 

دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونمون

میگفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم

 

بابا اینم خواب میدیدم

 

دیشب میون دفترم برای داداش اصغرم

عکس عموم رو با علم کنار دریا کشیدم

 

نگو بازم خواب میدیدم

 

.....یه شب جا موندم از همه به روی دست فاطمه

چشام میرفت که خواب بره با سیلی از خواب پریدم

 

کاشکی اینم خواب میدیدم

 



موضوعات مرتبط: حضرت رقیه(س) - شهادت
[ 23 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

صدای آمدنت

رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت

به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت

 

گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم

چه کار کرده دل من برای آمدنت

 

چه دیده ها که به راهت سپید شد

چه گریه دار شده ماجرای آمدنت

 

تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی

ولی نبود مهیا فضای آمدنت

 

در آن میان که بوی گناه می آید

نباشد ای پسر نور جای آمدنت

 

اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را

دعا و گریه شود ره گشای آمدنت

 

سلام ما به شهیدان که با تن بی سر

چه عاشقانه نشستند پای آمدنت

 

تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری

در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت

 

چه می شود که بگیریم سر به روی دست

شویم همسفر کربلای آمدنت

**



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 22 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات

 

من کیستم که لطف خود ابراز می‌کنی

در را نیامده به رویم باز می‌کنی

 

من چوب قهر کردن خود را نخورده‌ام

از بس می‌آوری و مرا ناز می‌کنی

 

اول تویی همیشه که لبخند می‌زنی

اول تویی همیشه که آغاز می‌کنی

 

من یک گناه کرده‌ی گردن شکسته‌ام

آیا مرا دوباره سرافراز می‌کنی

 

بگذار خوب گریه کنم از خجالتت

امشب که باز در به رویم باز می‌کنی

 

گفتم پرم شکسته، به دردت نمی‌خورد

گفتی دلت شکسته و پرواز می‌کنی

 

من آدمم، یقین یقین می‌کنم که باز

با یک حسین در دلم اعجاز می‌کنی

 

رحمان نوازنی


 


[ 21 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

فرصت

 

الهی به این بنده فرصت بده

به توفیق بر نفس رخصت بده

 

الهی کمیلی ابوحمزه ای

مرا با مناجات عادت بده

 

شب چارمی بازهم آمدم

خودت روز محشر شهادت بده

 

عوض کن مزاج مرا با دعا

به من حس سبز عبادت بده

 

سر سفره ات زاهدان سائلند

به این هم نشینی سعادت بده

 

اگر اوج انسانیت بندگی ست

به آزادی من اسارت بده

 

...چه می خواهی از من سر و دست و پا

بهایت چقدر است قیمت بده

 

تو که هر قدر داشتی داده ای

مرا با خودم آشتی داده ای

 

مرا عفو کن تا کمیلت شوم

ز خود بگذرم باب میلت شوم

 

نبینم خودم را خدایی شوم

شب چارمی کربلایی شوم

 

شبیه مظاهر حبیب آمده

پر از عطر خوش بوی سیب آمده

 

حسین امشب آمد به بالین من

برای مریضت طبیب آمده

 

سراغ من خسته انگار که

غریبانه حس غریب آمده

 

کنون وقت گریه است زینب بیا

به گودال آن نانجیب آمده

 

گلی را که گم کرده ای روی نیزه

بمیرم که شیب الخضیب آمده

 

تمام وجودم همین مطلب است

شب چارمی ضامنم زینب است

 

مهدی رحیمی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 21 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دعا

بالا بريم دست نياز و دعا کنيم

وقت است عاشقانه خدا را صدا کنيم

 

با دست‌های خالی و دل‌های پُرگناه

هر شب به بارگاه خدا التجا کنيم

 

فرصت غنيمت است بيا در حضور عشق

دردِ دلِ شکسته خود را دوا کنيم

 

در کعبه عروج در این لحظه های سبز

دل را در آسمان صداقت رها کنيم

 

حالا که سفره‌ای ز عبادت گشوده‌اند

هر شب ضيافتی ز عبادت به پا کنيم

 

شرمنده‌ام ز دوست که دل نيست قابلش

بايد برای هديه سری دست و پا کنيم

 

سید عباس سجادی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا
[ 20 / 3 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 53 54 55 56 57 ... 62 صفحه بعد