اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع بدست وهابیت ضاله

عالمی باز پر از ظلم و ضلالت شده است

قصه ی خانه خرابی تو عادت شده است

 

از همین خاک غریبی که شده سهم شما

بغض شیعه ست که مملوی شکایت شده است

 

زائرت سوخت از این غربت و این سوختنش

می توان گفت که با سوز تو قسمت شده است

 

لحظه ی روضه ی مادر شده قلبم لرزید

روضه اینبار فقط ذکر حکایت شده است:

 

دست در دست حسن بود در آنجا مادر

ناگهان دید که یک کوچه ای خلوت شده است

 

ناگهان دید که دست حسنش می لرزد

بعد از این میخ در و سینه روایت شده است

 

پشت در بود که فریاد زدش "یا حیدر"

محسنت پر،بیا وقت وصیت شده است

***

گنبدی نیست در آنجا و نه حتی یک شمع...

این بقیع است که آیینه ی غربت شده است

 

یحیی نژاد سلامتی

 

*******************

 

تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان

آنها که زنده اند به لطف نگاهتان

 

بر روی مهربانیتان چشم بسته اند

با خود نگفته اند چه بوده گناهتان

 

از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست

آتش زنند دوباره دل پر زآهتان

 

روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید

یا بین کوچه بود که بستند راهتان

 

اول زدند مادر و بعدش حسینتان

افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان

 

وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه

با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان

 

فعلا نشسته است و زغم آه می کشد

کنج بقیع در شب تار و سیاهتان

 

یاسر مسافر

 

*******************

 حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

 

رد دو دست ابالفضل روی آب بماند

 

حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم

میان کوچه وگودال بی جواب بماند

 

حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر

ولی بناست بقیع حسن خراب بماند

 

کمی زغصه ی تو رخنه کرده است به بیرون

تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند

 

به احترام حسین سه روز مانده به گودال

بناست زائر تو زیر آفتاب بماند

 

مهدی رحیمی

 

*******************

دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی

بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قلم شدی

 

باور نکرد نیست سرانجام در زمین

مهمانِ رسمی شب شعر خودم شدی

 

تو از زمان آدم و حوا، وَ قبل از آن

بر روی دست های مشیّت علم شدی

 

بی مرحمت که روز شما شب نمی شود

اصلاً تو  آفریده برای کرم شدی

 

هشتاد سال  و خرده ای انگار می شود

از جمع  اهل بیتِ حرم دار کم شدی

 

با اتفاق هشتم شوّال آن زمان

تنها گریزِ روضهٔ من در حرم شدی

 

ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد

آن موقعی که  وارد بازی سم شدی

 

آن بار هفتمی که لبت رنگ سبز شد

آن بار  هفتمی چه قَدَر پر ورم شدی

 

وقتی که شعله چادر مادر گرفته بود

زخمیِ دست هیزم و چوبِ ستم شدی

 

حالا بماند این که  چه شد بین کوچه ها

حالا بماند این که برای چه خم شدی

 

«عارف» نگو  دگر، نکند فکر می کنی!

مثل مؤید و شفق و محتشم شدی

 

علی زمانیان

**



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: تخریب قبور بقیع

برچسب‌ها: اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع بدست وهابیت ضاله
[ 3 / 6 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]